به برگۀ پیشـین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  

دیداری با « اصحاب کیف »، نگاهی به ظنز های نجیب الله دهِزاد

در تابستان ١٣٨١ خورشیدی، زمانی که در پشاور پاکستان برای رادیو « بی بی سی » کار می کردم، روزی کتابی برایم رسید، زیرنام « تولد هیولا » از نجیب الله دهزاد. باید بگویم که تا آن زمان این نخسین گزینۀ طنز های سیاسی یک نویسندۀ جوان کشور بود که می خواندم. البته این سخن به این مفهوم نیست که طنز سیاسی درافغانستان با همین کتاب آغاز شده است؛ بلکه می خواهم بگویم که بدون تردید « تولد هیولا » طنز سیاسی را به گونۀ ستایش انگیزی در ادبیات فارسی دری در افغانستان رو به سوی کمال به پیش رانده است.

شاید بتوان گفت که این کتاب در سیر تحول طنز سیاسی در کشور نقطۀ برجسته، قابل توجه و ستایش برانگیزی است. از آن زمان تا کنون که این جا و آن جا طنز های سیاسی دهزاد از نظر من گذشته است، این طنز ها نشان می دهد او هم چنان باگامهای بلند و استوار پیروزمندانه به پیش می رود. چنان که دومین گزینۀ طنز های او به نام « مولوی مایکل »، سخن از پیروزهای بیشتر او دارد. « اصحاب کیف »  سومین گزینۀ طنز های دهزاد است که در دست دارید. دهزاد نویسندۀ جسور و متعهدیست. نسبت به دریافت های خویش صادقانه بر خورد می کند. آرارم و صبور بدون هیاهو که یکی از بیماریهای جامعۀ فرهنگی ماست کار می کند. تازه گیها متوجه شدم که به شعر منثور نیز توجه نشان داده است که این شعر ها نیز آمیزه یی اند از طنز.
 
همین جا باید بنوسم که خوانش کتاب « تولد هیولا » در آن سال، مرا بر آن داشت تا مروری داشته باشم به چگونه گی طنز نویسی درکشور. چنان که نوشتۀ رساله گونه یی زیر نام « پیش در آمدی بر ظنز نویسی فارسی دری در افغانستان » فراهم آمد و آن را فرستادم به بعضی از ویب سایت های فارسی دری در اروپا که به نشر رسید. نوشتۀ « پیش در آمدی بر ظنز نویسی فارسی دری در افغانستان » به نویسندۀ عزیز نجیب الله دهزاد اهدا شده است. با نشر آن، پیام هایی از طنز نویسان عزیز پناهنده در غرب دریافت کردم که همه دلگرم کننده بود. بعضی از آنها بر این باور بودند که آن نوشته در نوع خود نخستین پژوهشی است که در پیوند به پیشینه، چگونه گی و وضعیت طنز نویسی در افغانستان صورت گرفته است. شماری هم  مشوره می دادند تا این نوشته را به گونۀ مستقل به نشر برسانم. اما من خود ملاحظاتی در پیوند به آن داشتم. هنوز آن نوشته را شایستۀ چاپ به گونه یک کتاب نمی دیدم. باید چیزهای زیادی به آن می افزودم، باید به سرچشمه های بیشتری رجوع می کردم برای آن که بخشی قابل توجه آن را به اتکای حافظه نوشته بودم.

پس از انتشار « پیش در آمدی بر طنز نویسی فارسی دری در افغانستان » نوشته هایی دیدم از بعضی قلم به دستان کشور، در ارتباط به طنز و طنز نویسی در افغانستان. در یک مورد می توانم بگویم که نویسنده یی بی آن که در ساختار نوشتۀ «  پیش در آمدی بر طنز نویسی فارسی دری در افغانستان »   تغییرات مهمی پدید آورده باشد، چیز هایی این جا و آن جا بر آن افزوده و یا کاسته و بعد پنداشته که او نخستین کسی است که به موضوع طنز و طنز نویسی در افغانستان پرداخته است. آن چه که تأسف برانگیز است، این است که از نوشتۀ من به گونه یی یاد آور شده است که گویی آن را هیچگاهی ندیده و تنها چیزی از آن شنیده است.

این نکته را هم باید یاد آوری کرد که  تمام ابعاد یک موضوع تحقیقی درعرصه های فرهنگی و اجتماعی دریک مقاله، یک رساله و یک کتاب نمی گنجد؛ بلکه این امر به پژوهشهای گسترده تری به وسیلۀ نویسنده گان دیگر نیز نیاز دارد؛ ولی در مسیر چنین پژوهشهایی هیچ کسی حق آن را ندارد تا از کارهای دیگران چشم پوشی کرده و آن را نادیده گیرد. هرچند این موضوع یک بحث جداگانه است؛ ولی با این حال،از این که انگیزۀ نوشتن «  پیش درآمدی بر طنز نویسی فارسی دری در افغانستان » را کتاب « تولد هیولا » در من پدید آورده بود بناً یاد کردن این چند سطر هم چندان بی مورد ندانستم.

بر گردیم به اصل موضوع و آن این که طنز و طنز نویسی به آن مفهومی که امروزه در ادبیات غرب از آن اراده می شود، در افغانستان سابقۀ درازی ندارد. این درحالیست که ادبیات کلاسیک فارسی دری چه در بخش نظم و چه در بخش نثر به پیمانۀ قابل توجهی ازچاشنی طنز بر خوردار بوده است. دراین میان، عبید زاکانی شاعر سدۀ هشتم هجری، بعداً ایرج میرزا و اسماعیل سیاه بیشتر از دیگران از ذهن و زبان طنز پردازی بر خوردار بوده و آثار درخشانی نیز آفریده اند. با این حال کلاسیک های فارسی دری بیشتر طنز را به مفهوم هزل یاد کرده اند. چنان که مولانا جلال الدین محمد بلخی در مثنوی معنوی می گوید:

هــزل تعلـیم است آن را جد شنو
تو مشـو بر ظاهــر هــزلش گرو
هر جدی هزل است پیش هازلان
هــزل تو جد است پیش عاقــلان

 
مولانا هرچند از هزل می گوید؛ اما درحقیقت به بیان طنز می پردازد. به زبان دیگر طنز در ادبیات کلاسیک فارسی دری به نامهای هزل و هجو یاد شده که البته از دیدگاه امروزیان هزل، هجو و طنز به هیچ صورت پدیده های همگون ادبی نیستند. برای آن که هزل یک امر جدی نیست و هدف اجتماعی و آموزشی را دنبال نمی کند هزل از این نقطه نظر حتی پایین تر از هجو است، به گفتۀ دکتر شمیسا « هزل رکیک و غیر اخلاقی است و جنبۀ تفریحی دارد.» بر خلاف هزل طنز به دنبال انتقاد از نارسایی های، سیاسی، اجتماعی و کردار های نادرست و زیانبار اجتماعی است. طنز محتوای سیاسی و اجتماعی دارد. به همین گونه حکیم سنایی غزنوی نیز در جایی هزل خود را تعلیم می داند که در حقیقت ناظر بر طنز است.

هزل من هزل نیست تعلیم است
بیت من بیــت نیسـت اقلیم است


طنز آن سوی سکۀ هجو است، به زبان دیگر ریشه در هجو دارد. حتی گاهی آن را نوعی از هجو تعریف کرده اند. عمران صالحی نویسندۀ ایرانی « طنز را شکل تکامل یافتۀهجو و فکاهه را شکل تکامل یافتۀ هزل می داند.» دکترسیروس شمیسا در کتاب « انواع ادبی » یک چنین تعریفی از طنز به دست می دهد: « طنز ( ستایر ) از اقسام هجو است؛ اما فرق آن با هجو این است آن تندی و تیزی و صراحت هجو در طنز نیست. و انگهی در طنز معمولاً مقاصد اصلاح طلبانه و اجتماعی مطرح است. حال آن که هجو جنبۀ خصوصی دارد. طنز کاستن از مقام و کیفیت کسی یا چیزی است به نحوی که باعث خنده وسرگرمی شود و گاهی در آن تحقیری باشد.»

سه عنصر مشترک در میان هجو و طنز وجود دارد: عنصرانتقاد، عنصرخنده و عنصر مبالغه؛ اما عنصر انتقاد و خنده در هجو و طنز همگون نیستند. انتقاد درهجو بیشتر جنبۀ خصوصی واهانت آمیز دارد. آن که هجو می نویسد، هیچ اندیشه و هدف اجتماعی و آموزشی را دنبال نمی کند. چنین است که می توان هجو را نوع عقده گشایی گفت. پایۀ اساسی هجو رنجش وعقده است، هدف اساسی آن راعقده گشایی و انتقام می سازد. چنان که در هجو منسوب به فردوسی که  هجویه یی است، برای سلطان محمود گفته شده است: « چو شاعر برنجد بگوید هجا.»

نقطۀ مقابل هجو را مدح می سازد که هر دو به دنبال اهداف خصوصی و کوچک است. حکیم سنایی هجو را سبب آلوده گی زبان و مدح را سبب فرسوده گی خرد می داند. انتقاد در طنز انتقاد اجتماعی است، انتقاد آگاهانه است، انتقادی است در جهت اصلاح جامعه، انتقادی است در پیوند به کج رفتاری های اجتماعی و سیاسی و انسانی. چنین است که طنز تفکر برانگیز است. آگاهی دهنده است، اصلاحگر است. طنز  یک پدیدۀ ادبی پیچیده است. مبالغه در طنز جایگاه بزرگی دارد. اساساً طنز بدون عنصر مبالغه نمی تواند پدید آید. همان گونه که ادب حماسی با عنصر مبالغه پیوند دارد و حماسه یی نمی تواند بدون مبالغه هستی یابد.

طنز نویس با استفاده از عنصر مبالغه یک وضعیت طبیعی را به گونۀ وضعیت غیر طبیعی در می آورد. یعنی او به گونۀ مبالغه آمیز چیزی را بر وضعیت می افزاید و یا هم از آن می کاهد. بدینگونه او خوانندۀ خود را گام به گام در پیچ و تاب و لایه های طنز خویش به دنبال می کشد و سر انجام او را با آن وضعیت غیر طبیعی و غیر قابل انتظار، رو به رو می سازد. رو به رویی با چنین وضعیت غیر طبیعی وغیر قابل انتظارخود سبب انفجار خنده می شود. البته خنده پایان طنز نیست، همان گونه که خنده هدف طنز نیست؛ در حالی که هزل جز خنده و شوخی هدفی دیگری ندارد و خنده، پایان هزل است، خندۀ هزل خندۀ بی هدف است. اما در پشت خندۀ طنز واقعیت های تلخی قرار دارد. طنز خنده یی است بر واقعیت های تلخ و درد آلود اجتماعی و سیاسی. چنین است که می توان گفت خندۀ طنز نیشخند است و طعم تلخ گریه را با خود دارد و گویی در ماهیت خود انفجار گریه است.
 
من در آن نوشته گفته بودم که تاریخ ظنز نویسی در کشور ما به مفهوم مدرن آن از دهۀ پنجاه آن سوتر نمی رود، شاید من اشتباه کنم؛ ولی تا زمان پیدا شدن اسناد و مدارکی که بتواند تاریخ طنز نویسی ما را به دهه های پیشتر از آن برساند، من به دهۀ پنجاه باورمند هستم و می توان همین دهه را آغاز طنز نویسی مدرن در فارسی دری افغانستان دانست. طنز در فرم های گوناگونی ارائه می گردد. چنان که جلال نورانی یکی از چهره های درخشان طنز نویسی افغانستان در کتاب « هنر طنز پردازی » می نویسد: « طنز از کاریکلماتور ( طنز در یک جمله ) تا رومان، و از کارتوان تا طنز نمایشی، در قالب های گونه گون می گنجد و سیما های متنوع به خود می گیرد.» به همان گونه محتوای طنز نیز می تواند بسیار گسترده و متنوع باشد. با این حال طنز افغانستان از نظر مضمون و محتوی همیشه به موضوعات غیر سیاسی پرداخته و بیشتر این شانه های قصابان، خبازان و دیگر رده های اجتماعی جامعۀ ما بوده که نیش شلاق طنز را تحمل کرده اند.

خوشبختانه در سالهای اخیر محتوای طنز در کشور ما را بیشتر موضوعات سیاسی و موضوعات مربوط به زنده گی مقامات بالایی جامعه، بی عدالتی نظام و دموکراسی سرشکستۀ نوع افغانی و حتی موضوعات سیاسی جهانی که به گونه یی با کشور ما در پیوند است، تشکیل می دهد. یک چنین موضوعاتی در طنز های دِهزاد به گسترده گی دیده می شود. هر چند نجب الله دهزاد به نسل سوم طنز نویسان افغانستان مربوط می شود، با این حال او را می توان از شمار پیشگامان طنز سیاسی در کشور خواند. طنز یکی از انواع جدی ادبیست و طنز نویس بر خلاف تصور، انسانی است جدی تر از نویسنده گان انواع دیگر ادبی. طنز باید به موضوعات جدی تری بپردازد. پرداختن به موضوعات کم اهمیت و شلاق زدن همیشه گی بر شانه های نا توان خشو و رده های پایینی جامعه، می تواند هنر طنز نویسی را به هنر دست سوم بدل کند.

در ادبیات هزار و اند سالۀ زبان فارسی دری با زبان و عوالم طنز آمیخته بوده، با این حال طنز هیچگاهی صدر نشین دیوان ها و کتاب ها نبوده است. شاعران و بعداً نساخان، پیوسته چنین سخنانی را در اوراق پایانی دیوان ها جا داده اند، به همین گونه طنز در مطبوعات افغانستان کمتر توانسته است که جایگاه شایستۀ خود را پیدا کند. کمتر دیده شده است که نشریه یی، طنزی را در صفحات رنگین میانه به نشر برساند، معمولاً چنین صفحاتی جایگاه شعر بوده است. اما در سالهای اخیر طنز افغا نستان در وجود چند طنز نویسندۀ موفق بیشتر از هر زمان دیگری به گونۀ یک نوع ادبی جدی رو به سوی موفقیت های بزرگی گام بر می دارد. در سرزمینی که تقریباً ما همه گان شاید به شمول رییس جمهور از افسرده گیهای روانی رنج می بریم، طنز بهترین شیوۀ مبارزه با مفاسد اجتماعی و سیاسی است. برای آن که هم می خنداند و هم ما را متوجه نواقص اجتماعی و سیاسی کشور می سازد. گفته اند، انسان به اندازۀ که می خندد، انسان است. در نقطۀ مقابل این گفته، می توان گفت، پس آن هایی که نمی خندد، انسان نیستند! وقتی که انسان به چنین جمله هایی می رسد در می یابد که طنز نویسان در فرهنگ یک سرز مین چه جایگاه بلند و بشکوهی دارند.

طنز هایی دهزاد بیشتر فرم داستانی دارند گاهی هم در انواع ژورنالستیک شکل می گیرند و آن گونه که گفتم اخیراً در شعر نیز. زبان او زبانیست، روان، پویا و انعطاف پذیر. در طنز پردازی قریحه و تخیل بلندی دارد. هر چند  در کشور ما تنها زمانی که پای شعر به میان می آید بحث قریحه و تخیل را به میان می آورند، در حالی که همان مقدار که یک شاعر به قریحه و تخیل شعری نیازمند است، طنز نویس نیز نیازمند قریحه و تخیل در طنز پردازی خویش است. شاید کم گرفتن همین قریحه و تخیل در طنز پردازی است که پاره یی از طنزهایی را که این جا و آن جا در رسانه ها و یا هم در گزینه های طنزی می خوانیم کمتر از مایه های طنزی بر خوردار اند و حتی گاهی بیشتر به یک گزارش ژورنالیستی همانند اند.

دِهزاد با استفاده از شگرد « نقیضه » در طنز نویسی نام کتاب خود را « اصحاب کیف » گذاشته است. این نام بر اساس شگرد نقیضه از « اصحاب کهف » بر گرفته شده است. بدینگونه نام کتاب نیز نوع طنز پردازی است، که می تواند برای خواننده نامی انگیزنده یی باشد. همان گونه که پیش از این گفته شد دهزاد از « تولد هیولا » تا « مولوی مایکل » و « اصحاب کیف » رو به کمال و پیروزی گام بر می دارد. من باورمندم که دهزاد هم اکنون یک نام بلند در عرصۀ طنز نویسی فارسی دری در افغانستان است که با مسؤولیت، آگاهی و عشق می نویسد و به گفۀ شاعر تا باد چنین بادا!
پرتو نادری شهرک قرغه، شهر کابل جدی ١٣٨٩ خورشیدی