به برگۀ پیشـین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  

حنـظلۀ بادغیـسی - نخستین سرایشگر شعر پایداری فارسی دری

مهـتری گر به کام شـیر در است
شو خطــر کـن زکام شیر بجوی
یا بزرگی وعــزو نعمــت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویا روی


این شعر بشکوه از حنظلۀ بادغیسی است. شعری که انسان را به آزادی و آزاده گی فرا می خواند. هرچند پژوهشگران این شعر را نخستین سروده در فارسی دری نمی دانند؛ ولی با این حال می توان آن را نخستین شعر پایداری یا شعر مقاومت فارسی دری خواند. حنظله با همین شعر توانسته است تا سده های درازی را پشت سر بگذارد و خو د را به روزگار ما برساند. او به مرز فردا ها و پس فردا ها نیز راه خواهد زد و به گفتۀ شاعر: این موج را سر برگشتن نیست.

در رابطه به سال تولد حنظله چیزی نمیدانیم، اما در تذکره ها سال خاموشی او را ۲١۹ و گاهی هم ۲۲٠هجری قمری نوشته اند. در این صورت می توان گفت که او در نیمۀ دوم سدۀ دوم هجری می زیسته است. به گفتۀ دکتر ذبیح الله صفا در کتاب " تاریخ ادبیات در ایران " « صاحبان کتب و تراجم او را از معاصران دولت آل طاهر شمرده اند. » بدینگونه شاعری حنظلۀ  بادغیسی مقدمتر از شاعران روزگار یعقوب لیث صفار( ۲٦۵- ۲٨ ) است. آن گونه که گفته شد، سروده های حنظلۀ بادغیسی را نخستین شاعر فارسی دری نمی دانند، برای آن که شعر های او از چنان زبان پیراسته یی برخوردار است که همگان بر این باور اند که باید پیش از آن شعر فارسی دری تجربه بزرگی را پشت سر گذاشته باشد. شعر های باقی مانده از او را می توان با درخشان ترین شعر های سدۀ چهارم هجری مقایسه کرد. به هر صورت در شمار ستاره گانی که در سپیده دم پیدایی شعر فارسی در سدۀ سوم هجری درخشیده اند، حنظله یکی از آنهاست. از حنظله شعر زیادی بر جای نمانده است. غیر از این قطعه، دکتر ذبیح الله صفا در کتاب خود " تاریخ ادبیات در ایران " شعر دیگری را از حنظله از لباب الالباب عوفی نقل کرده است.

یارم سپند اگــر چه در آتـش همی فکند
از بهـــر چشـــم تا نـرسد مرو را گزند
او را ســپند و آتــش نـاید هــمی به کار
با روی همچو آتش و باخال چون سپند


اما این قطعه در کتاب سخن و سخنوران بدیع الزمان فروزانفر این گونه آمده است:

یارم ســـند اگـــر چه در آتش همی فکند
از بهـــرچشــــم تا نرسد مــرورا گــزند
او را ســند و مجمــر نـــاید همی به کار
با روی همچو آتش و با خال چون سپند


به همینگونه قطعۀ نخستین در کتاب سخن و سخنوران، چنین  قید شده است:

مِهتـری گر به کام شیر دَر است
شوخطــر کــن زکام شیر بجوی
یا بزرگی و عــزو نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویا روی


دکتر محمود دبیرسیاقی در کتاب " پیشاهنگان شعر پارسی"، این دو قطعه را به همان گونه یی آورده است که در کتاب " تاریخ ادبیات در ایران" قید شده است. ظاهراً از حنظلۀ بادغیسی همین دو قطعه شعر به ما رسیده است، اما عروضی سمرقندی در " چهار مقاله " حنظلۀ بادغیسی را شاعر صاحب دیوان می داند. عروضی سمرقندی در " چهارمقاله " آن گاه که در پیوند به شعر و ماهیت شاعری بحث می کند، از قول احمد بن عبدالله الخجستانی سخن از دیوان حنظله به میان می آورد.

عروضی پس از ارائۀ تعریف از شعر و تأثیر گذاری آن بر خواننده به ماجرأی شعر حنظله می پردازد. او میگوید: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهومه کند و التیام قیاسات منتجه. بر آن وجه که معنی خـُرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خـُرد، و نیکو را در خلعت زشت باز نماید و زشت را در صورت نیکو جلوه کند، و بایهام، قوت های غضبانی و شهوانی را بر انگیزد، تابدان ایهام طباع را انقباضی و انبساطی بود، و امور عظام را در نظام عالم سبب شود. چنان که آورده اند: احمد بن عبدالله الخجستانی را پرسیدند که تو مرد خر بنده بودی، بامیری خراسان چون افتادی؟
گفت: به بادغیس در خجستان روزی دیوان حنظلۀ بادغیسی همی خواندم بدین دو بیت رسیدم:

مِهتـری گربه کام شیر دَر است
شوخطـــرکـــن زکام شیربجوی
یا بزرگی و عــزو نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویا روی


داعیۀ در من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود، خران بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم و به خدمت علی بن اللیث شدم برادر یعقوب بن اللیث و عمرو بن اللیث و باز دولت صفاریان در ذورۀ اوج علیین پرواز همی کرد.علی برادر کهین بود و یعقوب وعمرو را بر او اقبالی تمام بود. چون یعقوب از خراسان به غزنین شد از راه جبال،علی بن اللیث مرا از رباط سنگین باز گردانید و به خراسان شحنگی اقطاعات فرمود، و من از آن لشکر سواری صد بر راه کرده بودم و سواری بیست از خودم داشتم، و از اقطاعات علی بن اللیث یکی کروخ هری بود و دوم خواف نشابور. چون بکروخ رسیدم فرمان عرضه کردم آنچه به من رسید تفرقۀ لشکر کردم و به لشکر دادم، سوار من سیصد شد. چون بخواف رسیدم و فرمان عرضه کردم، خواجگان خواف تمکین نکردند و گفتند: ما را شحنه ای باید با ده تن ه. رای من بر آن جمله قرار گرفت که دست از طاعت صفاریان باز داشتم و خواف را غارت کردم و بروستای بشت بیرون شدم و به بیهق آمدم، دو هزار سوار بر من جمع شد. بیامدم نیشابور بگرفتم، و کار من بالا گرفت و ترقی همی کرد تا جمله خراسان خویشتن را مستخلص گردانیدم. اصل و سبب این دو بیت شعر بود.

از این گفتار نه تنها میتوان به تأثیر گذاری شعر حنظله پی برد، بلکه می توان گفت که او دارای دیوانی از شعر بوده و این دیوان پس از مرگ او تا دوران یعقوب لیث صفار نیز وجود داشته است که احمد بن عبدالله آن را در خجستان بادغیس خوانده و از خر بنده گی به امارت خراسان دست یافته است. این که حنظله دقیقاً این شعر را در کدام یک از سال های نیمۀ دوم سدۀ دوم و یا هم در کدام یک از سال های دهۀ  نخست و دوم سده سوم هجری سروده است، بر ما روشن نیست. اما این نکته روشن است که این شعر در میان سال های نیمۀ دوم سدۀ دوم تا دهۀ دوم سده سوم سروده شده اند. البته پیدا کردن سال سرایش شعر که هیچگاهی هم پیدا نخواهد شد، مسألۀ جداگانه ییست.

چیزی که برای من در سرودۀ حنظله با اهمیت می نماید، خود شعر و محتوای بزرگ آن است. تنها با اتکأ به همین شعر می توان گفت که شعر فارسی دری از همان آغا، عنصر پایداری و مقاومت را در خود داشته و شعر پایداری همواره بخشی از شعر فارسی دری بوده است. شاید کسانی با من در این گفته موافق نباشند که شعر مقاومت یا پایداری در فارسی دری از حنظله آغاز شده است، برای آن که دریافت از شعر پایداری همیشه همگون نیست؛ بلکه در این ارتباط پیوسته دیدگاه های نا همگون وحتیٰ متضادی وجود دارد.

تا جایی که من می پندارم شعر پایداری یا شعر مقاومت گونه یی از شعر است که درونمایۀ آن را عمدتاً اعتراض و مقاومت اجتماعی، ستیز و مبارزه در برابر تجاوزگران و سلطه گران تشکیل میدهد. از این نقطه نظر شعر پایداری در برابر سلطه گران داخلی دارای روحیۀ انقلابیست و مردم را به تغیر وضعیت فرا می خواند. شعر پایداری شعر اندوه و نا امیدی نیست. شعر ندبه و زاری نیست. شعر دلتنگی های غربت و شعر گله گذاری نیست. شعر پایداری تنها به توصیف تراژیک و ضعیت نمی پردازد؛ بلکه شعری است که بیان وضعیت خواننده را در پشت پنجرۀ امید به فردا قرار میدهد و در او شور و هیجان برای رسیدن به آزادی، ازاده گی و عدالت اجتماعی را پدید می آورد و او را به میدان مبارزه  فرا می خواند. شعر پایداری شعر امید به پیروزی است. شعر تفاهم  ملی است. شعر پایداری شعر ایدیولوژیک نیست که در میان انسان ها خط فاصل بکشد. مهم نیست که تمام شاعران پایداری پیرو یک دین و آیین باشند.

 در این سخن شعر پایداری تنها شعر جنگ در برابر تجاوز گران نیست. یک چنین برداشتی شعر پایداری از نظر محتوا محدود میسازد. با این حال شماری بر این باور اند که شعر پایداری شعریست که در مقابله با تجاوز گران سروده می شود و چون تجاوز پس زده میشود، دوران شعر پایداری نیز به پایان می رسد. در این تعریف شعر پایداری محتوای محدود و مقطعی پیدا می کند. بدون  تردید هر محتوای کوچک و مقطعی می تواند ماندگاری یک اثر ادبی - هنری را از میان بردارد. در حالی که شعر پایداری شعریست که پیوسته با تحولات زنده گی سیاسی - اجتماعی انسان ها راه زده و کماکان راه خواهد زد. مفهوم شعر پایداری از طیف گسترده یی برخورداراست و عنصر مقابله با دشمن تنها می تواند  یک بعد هستی درونی آن را پدید آورد نه تمامیت آن را.

هرچند جامعه و زنده گی اجتماعی همواره یکی از خاستگاه های مهم شعر بوده است، ولی شعر پایداری با جامعه و مسایل سیاسی- اجتماعی حاکم بر جامعه پیوند استوارتر و نزدیکتری دارد. این امر گاهی این نگرانی را به وجود آورده است که این وابسته گی تنگاتنگ به امر تعالی هنری که سبب ماندگاری شعر می شود در تناقض  قرارگرفته و به آن صدمه می زند. این نگرانی بیشتر از این دیدگاه سرچشمه می گیرد که شعر باید در برگیرندۀ مفاهیم و محتوای جهانی باشد تا بتواند خود را به یک پدیدۀ همه زمانی و همه جهانی بدل سازد.

نخست باید گفت که در هر پدیدۀ هنری و ادبی حرکت از سوی فردیت به سوی کلیت است نه بر خلاف آن. آن که ازآغاز برمیخیزد تا شعر جهانی بگوید در حقیقت همان زاغی است که در هوای رسیدن به شیوۀ راه رفتن کبک، راه رفتن خود را نیز فراموش می کند. هر شعری از تجربه و عاطفۀ فردی برمیخیزد، اما این قدرت آفرینشی شاعر است که آن تجربه و عاطفه فردی را به یک تجریه و عاطفۀ جهانی بدل میسازد. شعر مقاومت فلسطین امروزه بخشی از شعر جهانیست. در حالی که شاعران پایداری فلسطین در شعر خویش تجربه های خود و وضعیت جامعه خود و تجاوز اسراییل را از منظرگاه احساس، شعور و عاطفۀ فردی خود بیان کرده اند. شعر مقاومت یا شعر پایداری افغانستان نیز باید از چنین ویژه گی برخوردارگردد که البته این امر نیاز به ترجمۀ گسترده این شعر به زبان های بزرگ جهانی دارد. همین جا، می خواهم یک بار دیگر بگویم که بخش بزرگی آن چیزی که به نام شعر جهادی در پشاور سروده شده است، شعر نیست. گاهی رجز خوانی است و گاهی هم دشنامنامه. در چنان شعر هایی کوچکترین ارائۀ ادبی و ویژه گی شعری وجود ندارد. شاعران چنین شعر هایی، نخست باید این نکته را ثابت بسازند که سروده های شان شعر است. چنین شاعرانی و یا هم مدافعان سر شکستۀ آنان پیوسته خواسته اند که با طرح جهاد مردم افغانستان از چنین شعر های دفاع کنند.

دوستان عزیز! مردم کار خود را کرده اند، حالا این امر نمی تواند دلیلی تایید دشنامنامه های سُروده شده در پشاور باشد! مسألۀ دیگر این که محتوای شعر پایداری خود محتوای جهانی است. آزادی خواهی، مبارزه برای عدالت اجتماعی، دفاع از ارزش های انسانی، دفاع از حق، برابری وعشق به انسان از دغدغه های همیشه گی بشریت در درازای  تاریخ بوده است. مقاومت در برابر متجاوز خود از بزرگترین مفهوم جهانیست. برای آن که هیچ قومی در جهان نمی تواند در زیر چتر سیاه استبداد بیگانه زنده گی کند. بلکه هر قومی می خواهد آسمان کشورش پروازگاۀ سیمرغ آزادی باشد و دریا های سرزمینش سمفونی همیشه جاری آزادی را تکرار کند. مهم این است که این همه مفاهیم بزرگ در شعر باید ارائه های ادبی و تصویری خود را پیدا کند.

شعر فلسطین تنها از آن جهت با ادبیات جهان نپیوسته است که دارای محتوای پایداری و مبارزه بر ضد متجاوز است، بلکه این  محتوی توانسته است ارائه های ادبی خود را شکل و فـُرم هنری پیدا کند. هر سخن حق به ذات خود شعر نیست، بلکه سخن  حق آنگاه شعر میشود فـُرم و ارائۀ هنری و ادبی خود را داشته باشد. آنچه را که در پیوند به شعر پایداری گفته آمدیم آن را می توان درسروده معروف حنظلۀ بادغیسی دید. حنظله در روزگاری زنده گی می کرد که سرزمینش زیر حاکمیت تازیان قرار داشت. تازیانی که دیروز با پیام اسلام به سرزمین او آمده بودند، ولی امروز خود را از نژاد برتر می انگارند و مردمان سرزمین های گشوده شده را همسنگ خود نمیدانند. آنها به نژاد خویش می بالند و مردمان دیگر راعجم یا الکن میخوانند.

یکی از دلایل و انگیزه های پدید آمدنِ جریان شعوبیه را نیز در همین مسأله می دانند که اعراب خود برتر از دیگران می دانستند. آنها با اتکأ بر کلام پروردگارعالمیان میگفتند که خداوند خود گفته است که آفرینش انسانها در هییت قبایل و شعبات گوناگون برای شناسایی یکدیگر است و نزدیکترین کس در نزد خداوند پرهزگار ترین آنان است. غیر از این روزگار حنظله روزگار جنبش های سیاسی - اجتماعی و مذهبی گسترده بر ضد حاکمیت عرب در خراسان زمین نیز بود.عباسیان که خود به قوت شمشیر خراسانیان بر خلافت بغداد تکیه زده بودند، حال دیگر خود شمشیر از نیام بر کشیده و سرداران خراسان را  سر میبریدند و جنبش ها آزادیخواهان را به خاک و خون میکشیدند.

ابو مُسلم را سر بریدند، قیام سنباد و استاذ سیس را درهم کوبیدند. المقنع و پیروان او را از دم شمشیر کشیدند. بابک و جنبش او در هم کوبیدند. خون مازیار را برخاک ریختند و بدینگونه شمشیر عباسیان بر فراز خراسان زمین میپرخید و پیوسته خون میریخت و آزادی را نابود می کرد. هرچند بغداد برجنبش ها پیروز میشود، ولی سرانجام خراسانیان نام آنها از خطبه بر انداختند ، طاهریان و بعداً به گونۀ  گسترده و واقعی آن صفاریان بنیاد حکومت مستقلی را در خراسان پی افگندند.

حنظله خود شاهد چنین استبداد هایی بوده و یا هم داستان های خونین برخی آن را شنیده است. این که حوادث ناگوار روزگار دیوان او را از میان برده است، دریغ بزرگی است که هیچگاهی جبران نخواهد شد. بدینگونه پیشینۀ شعر پایداری در فارسی دری به حنظلۀ بادغیسی میرسد و می توان او را پایه گذار شعر پایداری یا مقاومت در این حوزۀ  بزرگ مدنی خواند.
پرتو نادری جوزا ١۳٨۷شهر کابل