شعر سياسی - ايديولوژيک در افغانستان
ادبيات افغانستان در دوران اشغال و ادامۀ حکومت هاي دست نشاندۀ شوروي سابق ١۹۷٨- ١۹۹۲ میلادی بيشتر از هر زمان ديگري به ساختار هاي سياسي و اجتماعي کشور وابسته گرديد. اين امر نه تنها ادبيات را در خدمت سياست قرار داد، بلکه سبب ايجاد نوع ادبيات ايديولوژيک نيز گرديد. دولتي که در نتيجۀ کودتاي کمونيستي اپريل ١۹۷٨ میلادی در افغانستان به وجود آمد، اساساٌ يک نظام ايديولوژيک وابسته به اتحاد شوروي بود. اين دولت جهان را از پشت عينک سرخ مسکو ميديد، و فکر ميکرد که غير از رنگ سرخ که رنگ انقلاب است ديگر همه رنگ ها به امپرياليزم تعلق دارد.
اين دولت از همان نخستين روز هاي پيروزي، شعر، موسيقي و رسانه هاي گروهي کشور را بيشتر از هر عرصۀ ديگر فرهنگي در خدمت بيان انديشه هاي سياسي - ايديولوژيک خويش استخدام کرد. راديو تلويزيون و تمامي نشريه ها در سر تا سر کشور در کنترول و رهبري اعضاي حزب در آمدند. تصور حزب چنين بود که بيرون از دايرۀ ايديولوژي مارکسيسم - لنينيسم، حقيقتي ديگري وجود ندارد؛ ادبيات و رسانه ها بايد وسيله يي باشند در جهت بيان اين ايديولوژي. برنامۀ سياسي سازي ادبيات را در کشور عمدتاً شاعران عضو حزب به پيش مي بردند و اما دولت با به ميان کشيدن اين شعار که: « هر کس با ما نيست با دشمن ماست » نخستين حملۀ را خود بر روشنفکران، شاعران، نويسنده گان و هنر مندان کشور آغاز کرد. اين امر سبب شد تا شماري از شاعران، هنرمندان، نويسنده گان و روزنامه نگاران، جهت بقاي هستي خويش به جرگۀ ادبيات و هنر دولتي بپيوندند و آن گونه بنويسند که دولت انقلابي! ميخواست.
هنر خلق در خدمت خلق، يکي از عمده ترين شعار ها در رابطه به هنر و ادبيات در دوران حاکميت خلقی ها بود. آواز خوانان و شاعران را به گوشه هاي از شهر ميفرستادند تا براي مردم ترانه ها و سرود هاي خلقي و انقلابي بخوانند! سر باز زدن از چنين امري به معناي از دست دادن سر بود! با اين حال سابقۀ وابسته گي شعر و ادبيات افغانستان با ساختار هاي سياسي- اجتماعي کشور به دهۀ دموکراسي ( ١۹٦۳- ١۹۷۳ ) میلادی برميگردد. در اين دوره پيدايي جريانهاي چپ کمونيسي وابسته به اتحاد شوروي و انديشۀ مائو تسه دونگ و اسلام سياسي، شعر افغانستان را در دو جهت سياسي - ايد يولوژيک، متضاد با هم قرار داد. به گونۀ مشخص شاعران وابسته به حزب دموکراتيک خلق افغانستان ( فرکسيون هاي خلق و پرچم ) و شاعران و ابسته به جريان دموکراتيک نوين و جريان اسلام سياسي، شعر افغانستان در دهۀ دموکراسي را سياسي - ايديولوژيک ساختند. در جهت ديگر شاعران وابسته به جريان اسلام سياسي در امر شکل گيري شعر سياسي - ايديولوژيک در افغانستان نيز نقش داشته اند.
فضاي سياسي و ايديولوژيک دهۀ دموکراسي عمدتاً شعر افغانستان را در اين دوره به دو بخش سياسي - ايديولوژيک و غنايي يا ليريک دسته بندي کرد. البته شعر هاي غنايي در اين دوره را بيشتر شاعران غير سازماني و شاعران اهل عرفان سروده اند. در همين دوره است که نخستين بار مفاهيم و مقوله هاي انقلاب، سوسيالسم، چهرۀ ولاديمراليچ لنين، پتک کارگر، داس دهقان و تفنگ چريک در آيينۀ شعر و مطبوعات افغانستان نمودار ميگردد. مدينۀ فاضله براي شاعران سياسي چپ، همان جامعۀ سوسياليستي بود که هر نوع ترديد در رابطه به حقانيت آن گويي آنکار از مرکزيت خورشيد بود. پنداشته ميشد، عدالتي که بشر پيوسته در هواي آن زيسته است، تنها در سوسياليزم است که مي توان به آن دست يافت. سوسياليزم نه تنها بزرگترين آرمان انساني بود، بلکه سرنوشت حتمي انسان نيز تلقي ميشد و اما رسيدن به آن انقلاب ميخواست و به تعبير انقلابيون درخت انقلاب به جاي آب به خون نياز داشت. مثلاً سروده ميشد:
اين ملـک يک انقلاب مي خواهد و بس
خون ريزي بي حساب مي خواهد و بس
با دريغ که آرزوي خونين اين شاعر به واقيت پيوست و رويداد هايي به نام انقلاب در افغانستان پديد آمدند و چنان بي حساب خون ريخته شد که کشور خود به جزيره يي از خون بدل گرديد. هنوز در کشور من خون جاريست و اما درخت انقلاب ميوه هاي سوسياليستي به بار نياورد، ديده شود که درخت دموکراسي چقدر خون ميخواهد و چه ميوه هاي به بار مي آورد! کارگران و دهقانان در شعر سياسي اين دوره به اتحاد و انقلاب فرا خوانده مي شدند. مثلاً سروده مي شد:
اي داس هــا اي پتک هــا !
همراه شويد، هـمراه شويد !
بر پنجميـــن بــــرج زمان
بــالا شــويد، بــالا شــويد !
در اين شعر پنجمين برج زمان همان سوسياليزم است. داس ها و پتک ها نماد های براي دهقانان و کارگران است که بايد متحدانه با هم در راه رسيدن به سوسياليسم مبارزه کنند. شاعران چپ در اين دوره بر اين باور بودند که: شعر سلاح مبارزه است و نبايد آن را بر زمين گذاشت. از اين گفته بر مي آيد که چنين شاعراني تا بي نهايت هواه خواه استفادۀ افزاري شعر بودند و تا توان داشتند نيز چنين کردند.
در شعر سياسي - ايديولوژيک اين دوره واژه هاي:
مردم، کارگر، دهقان، مزدور، پتک، داس، نفرين، خشم، توفان، رستاخيز، ستمگر، انقلاب، مبارزه، زنجير، زنجيرشکن، همزنجير، خون، عقاب، شاهين، سياه، رزم، همرزم، فرياد، زندان، کاج، کاجستان، سرخ، سبز، سياه، شعله، ستيز، ارتجاع، شب، ظلمت، نبرد، ستاره، نور، استبداد، اسارت، چريک، کوه، خورشيد، خلق، توده، پرچم، فردا، دژخيم و واژه هاي ديگري از اين دست، کاربرد بيشتري دارند. با اين ياد دهاني ميخواستم بگويم که شعر سياسي - ايديولوژيک در افغانستان پيش از کودتاي کمونيستي اپريل، يک چنين تجربه هايي را نيز پشت سر گذاشته بود. اما در سالهاي اشغال، ادبيات افغانستان بيشتر سياسي- ايديولوژيک و بيشتر سياست زده گرديد. گفته مي شد، ايديولوژي طبقۀ کارگر ( طبقۀ که هنوز در افغانستان تشکل نيافته است ) به همان گونه که تمام عرصه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را رهبري ميکند، بايد ادبيات و آفرينش هاي هنري و ادبي را نيز رهبري کند و آن را در خدمت مردم قرار دهد!
بدينگونه همه جا سخن از رياليسم سوسياليستي بود و الگو برداري ها از ماکسيم گورکي. رمان مادر نوشتۀ او بزرگترين شاهکار ادبي جهان پنداشته ميشد و دست به دست مي گشت. شاعران و نويسنده گان وابسته به حزب و دولت نه تنها در جهت آفرينش هاي ادبي به شيوۀ رياليزم سوياليستي کمر بستند، بلکه آنها در سخن راني ها، نوشته ها و گفتگو هاي راديويي و تلويزيوني خود به دفاع از حقانيت رياليزم سوسياليتي در برابر مکتب هاي ادبي ديگر نيز مي پرداختند. تنور رياليسم سوسيالستی در حالی در افغانستان داغ شده بود که هنوز ادبيات افغانستان و عمدتاً ادبيات داستانی کشور تجربه های بسيار تعميم يافته يي در پيوند به مکتب ريالِسم نداشت. حزب دموکراتيک خلق افغانستان در کميته مرکزي خود بخشي داشت به نام بخش دانش و فرهنگ. اين بخش، تمام فعاليت هاي فرهنگي را در کشور نظارت ميکرد. انديشه ها در رابطه به ادبيات، هنر و آفرينش هاي هنري از همان جا سرچشمه ميگرفتند. آنچه که از آن جا مي رسيد ديگر برگشت ناپذير بود!
به سال ١۹٨٠ میلادی دولت، اتحاديه هاي نويسنده گان، روزنامه نگاران و هنرمندان را زير نام اتحاديه هاي روشنفکران خلاق، پايه گذاري کرد. عمده ترين هدف اين بود تا ادبيات و هنر افغانستان با سياست هاي ايديولوژيک دولت هم آهنگ ساخته شود. آنها ميگفتند: افغانستان انقلابي به نوسينده گان انقلابي و ادبيات انقلابي نياز دارد. در لوگوي اتحاديۀ نويسنده گان افغانستان قلم و ماشيندار کلشينکوف شوروي هر دو در کنار هم ديده ميشدند. توصيف از لينين، انقلاب کبير اکتوبر، کشور شورا ها، دوستي افغان - شوروي، سپاهيان انقلاب، انترناسيوناليزم پرولتري، اتحاد کارگران و دهقانان، دست آورد هاي به اصطلاح انقلاب برگشت ناپذير اپريل، برادران انترناسيوناليست، حزب، رزم آوري هاي آرتش، موضوعات عمدۀ ادبيات رسمي اين دوره را تشکيل مي دهد. در جهت ديگر گروه ها و شخصيت هاي مخالف با تجاوز اتحاد شوروي و دولت دست نشانده به نام ضد انقلاب، وطنفروش، اشرار، نوکر امپرياليزم، خود فروخته، مرتجع، وابسته به بيگانه گان و چيزهاي ازاين دست توصيف ميشدند.
در اتحاديۀ نويسنده گان بخشي به نام « ادبيات نظامي وطنپرستانه » وجود داشت. اين بخش شاعران و نويسنده گان را در چارچوب برنامه هاي مشخصي به باشگاه هاي نظاميان ميفرستاد تا براي افسران و سربازان شعر هاي رزمي بخوانند و روحيۀ رزمي آنها را زنده نگهدارند. به نمونه هاي زيرين توجه کنيم:
« در همه سنگر پيکار دفاع ميهن
ارتش خلق دو مشعل دارد
يکي از ( ثور ) و ديگر از اکتوبر »
در نمونۀ ديگر
« با فروغ مشـعل انديشۀ لينين
با قيام گرم و توفان خيز و خونين
بشکـنيد ايــن بــندها را
بشکنيد اين بنده گي ها را »
در جاي ديگر، شاعر وا بسته گي به حزب و نظام کودتايي را اين گونه مي ستايد:
« اي خوشا از حـــــــزب بودن
اي خوشا از انقلاب ثور بودن »
شاعر ديگري در شعر خويش ماشيندار شوروي را بلبل ميدان نبرد توصيف مي کند:
« تو بلبل ميدان نبردي کليشينکوف »
اتحاديۀ نويسنده گان افغانستان تا سقوط دولت کمونيستي دست کم ۲۷٠ عنوان کتاب شعر، داستان و پژوهش هاي ادبي را به چاپ رساند. اما بخش قابل توجهي اين کتاب ها، آثار سياست زده يي اند که در خط سياست و ايديولوژي حزب و دولت دست نشانده به وسيلۀ شاعران و نويسنده گان حزبي و دولتي نوشته شده اند. در سالهاي اشغال، شاعران و نويسنده گان زيادي زنداني شدند، بسياري آنها ديگر بر نگشتند و خانواده هاي شان ساليان درازي چشم به راه گمشده گان خود ماندند و آن انتظار هنوز نيز پايان نيافته است! هنوز فهرست کامل شاعران و نويسنده گان کشته شده به وسيلۀ دولت دست نشاندۀ شوروي به روشني معلوم نيست اين فهرست بايد به تکميل شود. تا جايي که من در حافظه دارم: رونق نادري، پاييزحنيفي، داود سرمد، علي حيدر لهيب، سرشار روشني، رستاخيز، سيد متقي ضمني، سيد ثابت، سيلاب صافي، رسول جرأت، مير نعمت الله حباب، انيس آزاد شايد در يک شب تاريک و شايد هم در يک غروب غم آلود در پوليگونهاي زندان پلچرخي تيرباران شده اند. به همين گونه شاعران و نويسنده گان نام آوري چون: محمود فاراني، لطيف ناظمي، واصف باختري، رهنورد زرياب، امين افغانپور، پروفيسور زهما، دکتور صبورالله سياهسنگ، آذرخش حافظي، دکتور اسدالله شعور، اسدالله ولواليجي، دهزاد، بهشتي فرخاری، ظهورالله ظهوری، افسر رهبين، سخي غيرت، عباس خروشان، دکتور سينا دليري، نويسندۀ اين سطور و شمار ديگري ماه ها و سالهاي درازي را در پشت ميله هاي زندان پلچرخي به سر بردند. البته در اين دوران شماری از شاعران وابسته به حزب نيز در نتيجۀ زورآزمايي های درون حزبی و انحصار قدرت نيز زندانی شدند.
ادبيات افغانستان در اين سالها با فرار گستردۀ شاعران و نويسنده گان نيز رو به رو گرديد؛ عمدتاً آنها در سه مرحلۀ مشخص زيرين کشور را ترک کردند:
١- در سالهاي اشغال و ادامۀ دولت دست نشاندۀ کمونيستي؛
۲- در دوران حاکميت مجاهدين و جنگ ها تنظيمي؛
۳- در دوران حاکميت طالبان؛
بايد گفت اگر وضعيت کنونی همينگونه ادامه يابد، دير يا زود نه تنها مرحلۀ تازه يي فرار شخصيت هاي فرهنگي در افغانستان آغاز خواهد يافت، بلکه مهاجرت هاي تازه از سرگرفته خواهد شد. اين شاعران و نويسنده گان عمدتاً در ايران، پاکستان و کشور هاي غربي پناه گزين شدند و بدينگونه حوزه هاي شعر برون مرزي افغانستان را در بيرون کشور پديد آمدند.
****
به سال ١۹٨٦ میلادی دولت کمونيستي افغانستان پس از يک دهه کشتار و استبداد سياسي و فرهنگي، در اثر تغیيراتی که در سياست شوروی سابق در دوران گـُرباچُف پديد آمده بود؛ سياست گفتگو با مخالفان را روي دست گرفت و ظاهراً آماده گي نشان داد تا قدرت را با گروه هاي جهادي تقسيم کند. قانون اساسي تازه يي ساخته شد و پارلماني هرچند وابسته به دولت به کار آغاز کرد. چنين وضعيتي اين امکان را به وجود آورد تا شماري از نشريه هاي غير دولتي به وجود آيند که اين نخستين تجربۀ مطبوعات آزاد در دوران حکومت هاي کمونيستي در افغانستان بود. شاعران و نويسنده گانِ غير حزبي جهت همآهنگي فعاليت هاي فرهنگي مستقيلانه يک رشته نهاد فرهنگي را پايه گذاري کردند که مي توان از کانون دوستداران مولاناجلال الدين محمد بلخي- رومي، انجمن فرهنگي حکيم ناصر خسروبلخي، انجمن فرهنگي هرات باستان، انجمن فرهنگي حکيم سنايي غزنوي، انجمن امير علي شير نوايي، انجمن فرهنگي خوشحال و انجمن فرهنگي سيد جمال الدين افغان نام برد. اين انجمن ها با راه اندازي محافل خوانش شعر، داستان، نقد ادبي و تجليل از شخصيت هاي فرهنگي کلاسيک و معاصر زمينه يي آن را فراهم آوردند تا شاعران و نويسنده گان مخالف با سياست و ادبيات دولتي، آفريده هاي ادبي خود براي شهريان کابل ارائه کنند. بدينگونه شماري اين انجمن ها در شکل گيري نوع شعر مقاومت در داخل کشور نقش قابل توجهي بازي کرده اند. در همين حال رهنورد زرياب يک تن از پيشگامان داستان معاصر و نويسندۀ غير حزبي در نتيجۀ يک انتخابات سري و مستقيم به رياست اتحاديۀ نويسنده گان افغانستان برگزيده شد. اتحاديۀ نويسنده گان به انجمن نويسنده گان افغانستان تغيیر نام داد و تفنگ از لوگوي آن بيرون ساخته شد.
اين انجمن دو نشريه ادبي داشت، يکي فصلنامۀ ژوندون و ديگري هفته نامۀ قلم. در اين سالها حضور شاعران و نويسنده گان غير حزبي در اين دو نشريه افزايش يافت که گاهي شعر ها و نوشته هايي با روحيۀ انتقادي و ضد دولتي نيز در آن ها به نشر مي رسيدند. بدينگونه انجمن نويسنده گان افغانستان اندک اندک از انحصار نويسنده گان حزبي - دولتي خارج گرديد. اين امر در آن زمان پيروزي بزرگي براي نويسنده گان غير حزبي به شمار مي آمد.در چارچوب انجمن نويسنده گان افغانستان، کانون نويسنده گان جوان ساخته شد. بعداً در زير رهبري اين کانون در اکثريت ليسه هاي دختران و پسران و دانشگاه ها در شهر کابل کانون هاي ادبي پايه گذاري گرديدند. ايجاد کانون هاي ادبي در دانشگاه ها و مکاتب، نسل نوي از شاعران و نويسنده گان را پديد آورد که در ميان آنها شمار قابل توجهي از دختران نيز وجود داشتند. اين نسل علاقه داشت تا بيشتر ضد دولتي و ضد حزبي بنويسد. در آخرين سالهاي دهۀ هشتاد ميلادي شعر درون مرزي افغانستان را مي توان اين گونه دسته بندي کرد:
♦ شعر سياسي- ايديولوژيک دولتي؛
♦ شعرضد دولتي که مي توان از آن به شعر مقاومت درون مرزي افغانستان تعبير کرد،
♦ شعر غنايي؛
شعر غنايي در آغاز سالهاي تجاوز به سبب ايديولوژيک شدن فضای ادبی کشور، صدمۀ سنگيني ديد و حتیٰ گاهی شاعران حزبی اين نوع شعر را شعر ارتجاعی مي خواندند؛ اما بعداً شعر غنايي آرام آرام جايگاه خود را دوباره باز يافت.در اين سالها حضور زنان در شعر و داستان نويسي کشور گسترده تر از هر زمان ديگريست. چنان که بخشي قابل توجهي شعر هاي ضد دولتي و غنايي اين دوره به وسيلۀ زنان سروده شده اند.
شعر برون مرزی
در اين سالها شعر برون مرزي افغانستان عمدتاً در سه حوزۀ زيرين شکل گرفت:
١- حوزۀ پاکستان عمدتاً در شهر پشاور؛
۲- حوزۀ ايران، عمدتاً در شهر مشهد؛
۳- حوزۀ کشور هاي غربي، البته اين حوزه پس از سقوط حکومت دست نشانده بيشتر مشخص گرديد؛
شعر برون مرزي افغانستان در پاکستان شعري است سياسي - مذهبي. در اين شعر مردم به مقاومت عليۀ هجوم شوروي و دولت دست نشانده دعوت مي شوند؛ اما اين شعر، زباني دارد برهنه، آميخته با نوع نفرين و نفرت که از ارائه های ادبی کمتری برخوردار است. از نظر زيبايي شناختي بسيار توجه بر انگيز نيست. اين شعر ها بيشتر به وسيلۀ شاعران وابسته و علاقه مند به تنطيم هاي جهادي سروده شده اند. از نظر فـُرم و زبان شعر افغانستان در پاکستان همچنان محافظه کار باقي ماند. در حاليکه شعر درون مرزي از اين نقطه نظر تحول گسترده يي را پشت سرگذاشت. دو شاعر نامدار کشور استاد خليل الله خليلي و عبدالرحمان پژواک در سالهاي تجاوز شوروي سابق در پشاور پاکستان زنده گي مي کردند. شعر هاي آنها می تواند بزرگترين امتياز شعر برون مرزی افغانستان در پاکستان به حساب آيد. خليلي که به حق يکي از قله هاي شعر معاصر افغانستان است، او را می توان پايه گذار و رهبر شعر مقاومت افغانستان در پاکستان خواند. با اين حال شاعران وابسته به تنظيم هاي جهادي هميشه بر اين نکته پا فشاري کرده اند که شعر آنها را بايد شعر جهادي گفت نه شعر مقاومت. آنها تصور مي کردند که اصطلاح شعر مقاومت، مفهوم کمونيستي دارد! اما طنز روزگار به گونه يي آمد که رهبران و نماينده گان تنظيمها در لويه جرگۀ قانون اساسي افغانستان روزها مناقشه کردند تا واژۀ مقاومت در مقدمۀ قانون اساسي گنجانيده شود.
در حوزۀ ايران نسل نوي از شاعران پناهندۀ افغان پديد آمدند. نخستين بار آنها بحث شعر مقاومت را در مطبوعات برون مرزي افغانستان مطرح کردند. آنها يک رشته از گزينه هاي شعري را زير نام شعر هاي مقاومت به چاپ مي رساندند و به داخل کشور نيز مي فرستادند. هرچند محتواي شعر برون مرزي افغانستان در ايران با روايات، اسطوره ها، دريافت ها و مفاهيم مذهبي آميخته است و نهايتاً مي توان آن را شعر سياسي - مذهبي گفت با اين حال از نظر زبان، پرداخت هاي ادبي و زيبايي شناختي، حس و عاطفه بسيار قابل توجه و ستايش برانگيز است که از اين نقطه نظر شعر برون مرزي افغانستان در پاکستان با آن قابل مقايسه نيست. اين شعر در يک جهت شعري است که مردم را به مقاومت، پايداري و آميد بستن به پيروزي دعوت مي کند، در جهت ديگر بيان درد های دوري وطن و آواره گي هاي کتله يي مردم افغانستان است. گاهی هم بيان دلتنگیغربت است. ادبيات افغانستان در حوزۀ غرب بسيار پراکنده و غير متمرکز است که نياز به بحث ها و پژوهش هاي جداگانه يي دارد. همانگونه که گفته شد اين ادبيات بيشتر پس از سقوط حکومت دست نشانده شکل گرفته است.
شعر در امارت طالبان
شعر افغانستان در دوران طالبان سرگذشت خونين تر و اندوهبارتري دارد. طالبان در نخستين هفته هاي پيروزي خويش، دروازه هاي انجمن هاي نويسنده گان، هنرمندان و خبرنگاران، سينما و تلويزيون را در شهر کابل را بستند. فاجعۀ فرهنگي آنها همين جا آغاز شد و در انفجار تنديس هاي بزرگ بودا در باميان به اوج خود رسيد. آنها در مقابل سينما زينب در شهر نو کابل فلم هاي زيادي را آتش زدند. گلوي موسيقي را بريدند و نقاشي را با يک پا اجازۀ راه رفتن دادند. نقاشي طبيعت زنده در شريعت طالبان حرام بود. آنها نه تنها همه زمينه هاي فعاليت فرهنگي را در کشور از بين بردند بلکه شلاق خود را چنان شمشيرِ دموکليس روي سر هر شاعر و نويسندۀ کشور نيز آويختند. بدينگونه طالبان آخرين شمار شاعران و نويسنده گان باقي مانده را در کشور نا گزير ساختند تا به پاکستان و ايران آواره شوند. بدينگونه يک بار ديگر در زمان طالبان شعر و فعاليت هاي فرهنگي برون مرزي افغانستان در پاکستان و ايران دامنه و گسترش بيشتري پيدا کرد. در تمام دورۀ حاکميت طالبان حتیٰ يک جلد کتاب هم در کشور به چاپ نرسيد. اما مجاهدين اين امتياز را داشتند که در زمان حکومت آنها انجمن نويسنده گان افغانستان گزينۀ شعريي را به چاپ برساند؛ اما در مقابل آن ها هزاران جلد کتاب را در انجمن نويسنده گان و ديگر نهاد های فرهنگی سوختاندند.
طالبان شعر غنايي و عاشقانه را دوست نداشتند و انتشار آن را مخالف شريعت مي خواندند. باري شعر عاشقانه يي در نشريۀ شريعت، نشريۀ اختصاصي طالبان، به چاپ رسيد ه بود. مقامات طالبان نه تنها مسؤول بخش ادبي نشريه را از کار بر کنار کردند، بلکه او را مدت زماني نيز به زندان افگندند و شايد هم در زندان او را شلاق زدند.
طالبان شعر را تا آن حد دوست مي داشتند که در توصيف لشکر کشي ها، پيروزيها و اهداف آنها سروده مي شد. در ميان طالبان شاعراني نيز وجود داشتند که براي طالبان شعر هاي رزمي مي سرودند. آنها اين گونه شعر ها را با تغني مي خواندند و روحيۀ رزمي ياران خود را تقويت مي کردند. سخن آخر اين که شعر معاصر افغانستان با اين همه فراز و فرود و با اين همه آواره گي در چهارگوشتۀ جهان به آن حنجرۀ خون آلودي مي ماند که پيوسته مصيبت بيکرانۀ مردم را فرياد زده است و همچنان فرياد مي زند! اما اين فريادهاي خون آلود هنوز پژواک شايستۀ خود را در کرانه هاي دَور جهان نيافته است!
پرتو نادري پنج شنبه ۲١ سپتمبر ۲٠٠٦ شهر آيوا- ايالات متحد امريکا