به برگۀ پیشـین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  

رودکی طلایه دار ساقی نامه

پاره یی از درخشان ترین و زیباترین شعر های رودکی شعر هایی اند که در توصیف شراب سروده شده اند. شعر هایی با چنین مضمونی را در ادبیات کلاسیک خمریه می گویند. البته خمریه سرایی پیشتر از فارسی دری در  شعرعرب رواج داشته است. می توان گفت که این مضمون شعری از شعر عرب آمده است.

از رودکی خمریه های زیادی بر جای نمانده؛ اما با همین شعر های باقی مانده از رودکی می توان گفت که توصیف از شراب یکی از مضامین بسیار کهن درشعر فارسی دریست. رودکی را می توان از پایه گذاران خمریه سرایی در فارسی دری دانست. دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب « از گذشتهء ادبی ایران » در پیوند به خمریه سرایی رودکی می نویسد : « در آنچه شاعر در وصف خمر یا درباب اغتنام فرصت و اشتغال به عشرت گفته است، انسان  به یاد بشار بن برد و ابونواس می افتد و اگر از اشعار او چیزی بیش از این باقی مانده بود موازینه بین او و بعضی شعرای تازی از جهت نقد وتحقیق خالی از فایدتی نبود».

در همین زمینه دُکتر کدکنی احتمال می دهد که رودکی با شعر گوینده گان عرب زبان آشنایی داشته است. اودر کتاب صور خیال در شعر فارسی می نویسد : « در میان صور خیال او گاهی نشانه های از اخذ و مشابهت میان شعر او و شعر گوینده گان عربی مشاهده می شود و بخصوص در حوزۀ خمریات بعضی از تصویر ها و خیال های او نزدیک  به شعر گوینده گان تازی است. بخصوص از شعر ابو نواس در زمینۀ  تصویر های خمری استفادۀ  بیشتری کرده...»

هرچند دشوار است که در شعرهای رودکی به جستجوی ساقی نامه سرایی پرداخت؛ برای آن که ساقی نامه سرایی ویژه گیهایی  دارد که نمی توان آن ویژه گی ها را در خمریه های او پیدا کرد؛ ولی می توان اورا با خمریاتی که سروده طلایه دار ساقی نامه سرایی خواند. رودکی در پاره یی از خمریه های خود که بدون تردید  بخش هایی هستند از شعر های مکمل او که به ما رسیده اند، به ساقی و مغنی صلا در می زند، می می خواهد  تا اندوه خود را با ساقی و مغنی در میان گذارد.

این گونه شعر های او را می توان سپیده دم ساقی نامه سرایی خواند که بعداً در شعر های نظامی گنجه یی شکل مشخص تری خود را پیدا می کند.ساقینامه را یکی ازا نوع شعر غنایی فارسی دری می دانند که معمولاً به قالب مثنوی و به بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف سروده می شود. در این نوع شعر شاعر ساقی و مغنی را مخاطب قرار می دهد از آنان شراب می خواهد تا شرابی بیاورند و سرودی سر دهند. آن گاه شاعر از اندوه خود وناپایداری زنده گی سخن سر می دهد. هدف شاعر از این گونه بیان این است تا  انسان ها لحظه لحظه یی زنده گی را غنیمت شمارند. بر می گردیم به نمونه های از خمریه های رودکی:

گل بهاری، بت تــــــتاری
نبیذ داری، چـــــرا نیاری
نبیذ روشن، چو ابر بهمن
به نزد گلشن چــرا نیاری


ویا در این نمونه که یکی از زیبا ترین سروده های رودکی در توصیف شراب است. هرچند این شعر در وزن ساقی نامه نیست، اما آغاز خطابی او به ساقی در نخستین بیت، خواننده را به هوای ساقی نامه میاندازد.

 بـــــیارآن می که پـنداری روان یاقـوت نابستی
و یا چـــون برکشــــیده تــــــیغ پیــــش آفتابستی
به پاکی گـــویی، اندر جـــام مانــــند گـــلابستی
به خوشی گویی اندر دیدۀ  بـی خواب خوابستی
سحابــــستی قدح گویی و می قطرهء سحابستی
طرب، گویی، که انـدر دل دعـــای مستجابستی
اگــر مـی نیستی، یک سرهمه دلها خـــرابستی
اگـــر در کالبد جـــان را ندیدستی، شــــرابستی
اگـر این می به ابر انـدر، به چنگال عـقابستی
از آن تا ناکسان هرگـز نخوردنــدی صوابستی


ویاهم در این نمونه که به ساقی آواز می دهد تا با می و چنگ به بزم آرایی بپردازد.

می لعــــل پـــیش آر و پیـــش مـــن آی
به یک دست جام و به یک دست چنگ
از آن می مــــرا ده، که از عکـــس او
چو یاقـــــــوت گردد به فرسنگ سنگ


گاهی هم از ساقی شرابی تا باآن به مقابله با لشکر غم بر خیزد و آن را درهم شکند.

تا بشکنی ســپاه غـــــمان بر دل
آن به که مــی بیاری و بگساری


این مفهوم با تغیر اندکی در این بیت حافظ نیزدیده می شود.

 اگــر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش در اندازیم


باده نوشی هم ادابی دارد و رودکی پای بند این اداب است و می خواهد که می از دست نیکوان بنوشد.

 بد ناخوریم باده، که مستانیم
وز دست نیکوان می بستانیم
دیوانگان،بی هشمان خوانند
دیوانگان نه ایم، که مستانیم

او باور دارد که می جوهر انسانی هر کسی  ظاهر می سازد. با می است که می توان به فطرت نهانی انسان ها پی برد.

می آرد شــــرف مــردی پدید
آزاد نـــــــژاد از درم خـــرید
می آزاده پدید آرد از بد اصل
فــراوان هنرست اندرین نبید

 *
زان عقیقیــن میی، که هرکه بدید
از عقیـــق گداخــــــته نشـــناخت
هر دو یک گوهرند،لیک به طبع
این بیفســـرد و آن دگر بگداخت
نا بسوده دو دست رنگیـــن کرد
نا چشـــــــیده بتارک اندر تاخت

قصیدۀ  ( مادر می را بکرد باید قربان/ بچۀ  او را گرفت و کرد به زندان ) یکی از معروفترین و زیبا ترین سروده های رودکی است که می توان تمام اجزی یک قصیده را درآن دید. این قصیده مدحی است برای ابوجعفر بانویه.  تشبیب این قصیده که در توصیف شراب سروده شده است،  آن رایکی از زیبا ترین خمریات در شعر فارسی دری خوانده اند.