به برگۀ پیشـین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  

رودکی و مثنوی

رودکی در مثنوی سرایی نیز از پیشوایان است. بخش بزرگ شعر های او که با دریغ به ما نرسیده است، همان مثنوی های اوست. بزرگترین کار او در این زمینه  نظم کلیله و دمنه در قالب مثنوی است. این که رودکی کلیله و دمنه را به نظم در اورده است تردیدی وجود ندارد؛ اما این که رودکی در کدام سال کلیله را به نظم در اورده است؛ دیدگاه های گوناگون وجود دارد. شماری گفته اند که رودکی به سال ٣٢٠ این کار بزرگ را انجام داده است؛ به هر حال سرایش کلیله باید پیش از سال ٣٢٦، سال بر کناری ابوالفضل بلعمی از وزارت سامانی صورت گرفته باشد نه بعد از آن. برای آن که رودکی این کار را به ترغیب او انجام داده است و در این هنگام رودکی هنوز در دربار بود. چند بیت از کلیله و دمنه:

 شب زمستان بود، کپی سرد یافت
کـــرمکی شب تاب ناگاهــی بتافت
کپــــــیان آتـــش هـــــمی پنداشتند
پشـــتۀ آتـــش بــــدو بـــــرداشتند


 این چند بیت دیگر نیز ابیاتی باقی مانده از کلیله و دمنه است.

 تا جهان بود از سـر مردم فراز
کس نبود از راز دانش بــی نیاز
مردمان بخــرد اندر هــر زمان
راز دانش را به هـر گونه زبان
گرد کـــردند و گـــرامی داشتند
تا به سنگ انــدر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشنست
و زهـمه بد بر تن تو جوشنست


 شاید این معروفترین بیتی است که از کلیله به ما رسیده و به سبب محتوای بزرگی که دارد در میان مردم  به نوع مثل سایر بدل شده است.

 هر که نامخت از گذشت روزگار
هیـــچ نامـــوزد ز هیچ آمـــوزگار


 مثنوی یکی از قالب های خاصی شعرفارسی دری ست. در شعر عرب رواج چندانی ندارد. به قول دکتر شمیسا نخستین کسی که در عربی مثنوی ( مزدوج ) سُروده  بشار بن برد است. اگر شعر فارسی دری از همان سده های سوم و چهارم تا به امروز از نظر کاربرد قالب بررسی شود، دیده می شود که بخش اعظم و چشمگیر این شعر را  قصیده، غزل و مثنوی تشکیل می دهد. شماری از بزرگترین شاهکار های شعری فارسی دری در قالب مثنوی سُروده شده اند. در شعر فارسی از مثنوی بیشتر در داستان سرایی استفاده شده است. گاهی این داستانها حماسی اند، گاهی غنایی و گاهی هم برای بیان موضوعات تعلیمی و صوفیانه به کار رفته است. رودکی نیز عمدتاً از  مثنوی در جهت بیان منظوم داستانها و موضوعات تعلیمی استفاده کرده است.

دُکتر ذبیح الله صفا در رابطه به مثنوی های رودکی به استناد « شرح احوال و آثار رودکی » نوشتۀ سعید نفیسی  در کتاب « تاریخ ادبیات در ایران » چنین می نویسد: « رودکی غیر از منظومۀ کلیله و دمنه مثنوی های دیگری نیزداشت و از آن جمله است یک مثنوی به بحر متقارب ( فعولن فعولن فعولن فعولن ) و یک مثنوی به بحر خفیف ( فاعلاتن مفاعلن فعلن ) و یک مثنوی به بحر هزج مسدس ( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ) و یک مثنوی دیگر به بحر سریع ( مفتعلن مفتعلن فاعلات ) که از همه ابیات پراگنده یی در دست داریم.»

نوع دیگری که رودکی بیشتر به آن توجه داشته است، رباعی است. رباعیات او بیشتر محتوای عاشقانه دارد و به مقایسۀ قصاید و غزل هایش تصاویر در آنها از سهم ذهنی بیشتری برخوردار است. در رباعی های او تشبیهات بیشتر انتزاعی شده است. از همین سبب شماری از محققان با مقایسۀ صور خیال در شعر های دیگر او، انتساب پاره یی از این رباعیات به رودکی را قابل تردید دانسته اند. این که رودکی سخنوری بوده است با طبع دریا وار، همه گان متفق القول اند. گویی رودکی یک تنه می خواسته است تا تمام انواع شعر فارسی دری را به پخته گی و کمال برساند. از همین جهت نه تنها برابر با چندین شاعر  شعر سُروده؛ بلکه در هر شعر و در هر بیتی خواسته است تا یک پیام انسانی به دیگران، از خود به یادگار بگذارد. رشیدی سمرقندی می گوید که او شعر های رودکی را برشمرده که یک ملیون سه صد هزار بیت بوده است. چنین است که از قول عوفی گفته شده است که شعر های او به صد دفتر می رسیده است. در این ارتباط بعداً چیز های بیشتری گفته خواهد شد. این هم شعر رشیدی سمرقندی:

 گرسری آید به عالم کس به نیکو شاعری
رودکی را بر سر آن شاعران زیبد  سری
شعر او را بر شمردم سیزده ره صد هزار
هم فزون آید اگـــر چو نان که باید بشمری


 این گفتۀ رشیدی را که رودکی یک ملیون و سه صد هزار بیت سُروده است، اگر مبالغۀ بزرگ هم بدانیم بازهم می توان به این نتیجه رسید که رودکی شاعری بوده است، به تعبیر بیدل اگر مصراعی می خواست آغاز کند، آن مصراع می رفت و خود را به غزل و قصیده یی بدل می کرد. با دریغ از این همه نگارخانۀ شعر به گفتۀ سعید نفیسی « ١٠۴٧» بیت در قالب های گوناگون باقی مانده است. این امر نشان می دهد که فارسی دری سو گمندانه یکی از بزرگترین گنجینه ها ی بزرگ معنوی خود را از دست داده است.

از دست دادنی که دیگر هیچگاهی جبران نخواهد شد. جز این که به تصادف و احتمالی دلشاد کنیم که شاید روزی و روزگاری چشم پژوهشگری در کتابخانه یی به پاره یی و یا هم به پاره هایی از این نگارخانه بزرگ بیفتد و ما را آگاهی دهد و به تماشا فرا خواند! به تعبیر دیگر می توان گفت که دست سیاه حوادث آن خم جوشان معرفت را چنان فرو ریخت که جز قطره های چندی در آن بر جای نماند؛ با این همه عطر گوارای همین قطره های بر جا مانده هنوز در کران تا کران حوزۀ شکوهمند فارسی دری  می پیچد، مرزها را در می نوردد، جانها را نوازش می دهد و دلها را با هم پیوند می زند. این بحث را با رثای یکی از شاعران همروزگار او به پایان می آوریم:

رودکی رفـــت و ماند حکمت اوی
مـی بریـــزد  نریـــزد از وی بوی
شاعرت  کو کنون که شاعر رفت
نبــــود نیـــــز جـــاودانه چنـــوی
خون گشت آب چشــم از غم وی
زاندهش مــوم گشت آهن و روی
نالــــۀ من نگــــر شــــگفت مدار
شو به شـب زار زار نال بر اوی
چنـــد جویـــی چنـــو نیــــابی باز
از چنــو در زمــــانه دست بشوی