تا چند گاه دیگر
چه مظلومانه
در انتظار یک دهن خنده
یک لقمه نان
و یک کاسه آب
پیر شدیم
هیچ نفهمیدیم
که بهار در پشت چه کوهی خانه دارد
و هستی سبزش
با شاخه های کدام درخت خوشبخت
پیوند می خورد
هیچ نفهمیدیم !
هیچ نفهمیدیم!
و هیچ نمی فهمیم
که این هیچستان تاریک
تا چند
تا چند
تا چند گاه دیگر
با زنجیر سرگردانی ما پیموده می شود
دیوار ها تکیه نمی دهند
و سایه ها
آفتاب قیامت را در خود
پنهان کرده اند
زمین حفره يي بر نمی دارد
و آسمان بخیل تر از آن است
که ما را به مهمانی فرشته یی
فراخواندا
نوامبر ۲٠٠٦ میلادی دانشگاه آیوا، ایالات متحد امریکا