پيشوای من
پيشوای من ديريست
نام نامی خود را
بر سکه های مفرغ آزادی
ضرب زده است
و« جيلک » سبز غيرت افغانيش
تنگ تر از آن است
که شانه های سياه « مشرف » را بپوشاند*
پيشوای من
هر روز
هر روز
باامير بزرگ!
درآن سوی سال های غربت آزادی
تجديد بيعت می کند
و اما؛ شايد
خط ديورند را
به رسميت نمی شناسد
پيشوای من در گهوارۀ نظام رياستی يونيکال
بزرگ شده است
و نام ديگرش وحدت ملی ست
و می داند که واژۀ « همايش »
انفلونزاييست
که با بال مرغان بيگانه پرواز می کند
و می داند که واژه های
" شهر وند "
و
" دانشگاه "
توطئۀ تفنگ سالار بزرگ
پرتو نادری ست
پيشوای من شايد نمی داند
که من وحدت ملی را دوست دارم
و از نظام رياستی بيعت می کنم
و از زبان سرخ ناصر خسرو
همبرگری مي سازم
با رنگ و بويي امريکايي
تا دستان پاستوريزۀ او
در کاسۀ چوبين بدخشانی ها دراز نشود
جوت ١۳٨۲خورشیدی شهر کابل