به برگۀ پیشین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  
 

شعــر نا سرودۀ من

نامت ستاره ییست
که هستی مرا به آسمانی بدل کرده است
نامت را دوست دارم
آن سان که خودت را
وچشمهایت را
که سرزمین آفرینش خدا را پاسبانی می کنند

خورشید با نام تو طلوع می کند
و آن گاه که نسیمی
ترانۀ عشق را
در گوش سپیداران بلند زمزمه می کند
من آشفته گیهایم را
در آیینۀ  نام تو تماشا می کنم
نام تو آسمانیست
که چشم هزاران عاشق
                           در آن ستاره می شود

وقتی نام تو طلوع می کند
بهار می شود
  بهار نام توست
درختان زمستانی به هوای نام تو
                                     زنده اند
ستاره گان درآسمانهای تاریک
بامداد را با نام تو پیوند می زنند
اگر نام تو نمی بود
ستاره گان با  چه بهانه یی می شگفتند

اگر نام تو نمی بود
مرغان عاشق
به هوای چه گلی می خواندند
نام تو عاشقانه ترین شعر ناسرودۀ  من است
نام تو دریاچه ییست
که تمام آبهای آفرینش در آن جاریست

  اسد ١۳٨۷خورشیدی شهر کابل