افسانه
من حقیقت زیبایی تورا
در نجوای عاشقانۀ باران
در زمزمۀ پرنده یی که در خولت جنگلی می خواند
در هوای جفت خویش
در رقص لاله یی در دشت
وقتی که سمفونی باد نواخته می شود
دریافته ام
وقتی می خندی
حقیقت زیبایی توبرهنه می شود
وقتی می خندی من به بامداد آفرینش ایمان می آورم
قامتت استوای زیباییست
و دستانت
پلیست
که عشق و عاطفه را به هم پیوند می زند
دیشب شراب سبز رویای تورا
در ساغر تنهایی خود نوشیدم
وتمام هستی من بهار گردید
زیبایی تو
حقیقتیست که در شعر های من
به افسانه بدل می شود
اگست 2002 شهر پشاور