اندوه کوچک
نازنین!
غمگین تر از آنم که برای تو سرودی بخوانم
و نا امید تر از آن
که به وعدۀ دیداری
دلشاد شوم
بگذار یک شب نا امیدانه صنوبر صدایم را
در باغچۀ خزان زدۀ تنهایی
قامت افرازم
تا قمریکان خاموشی بر آن لانه بیارایند
من،
افسانۀ درازِ تشنه گیهایم را
در گوش چشمه ساری زمزمه می کنم
که گرزه ماری در آن چنبر زده است
ناز نین!
شاید خاموشی من
یک روز اندوه کوچکی را
در تو بیدار کند
اگست 2002 شهر پشاور