نقطۀ انجام
پرنده وار پرگشود و رفت
و شهر آشیانۀ متروکیست
که از زمزمۀ عاشقانه خالیست
وشهر آیینۀ شکسته ییست
که بدبختی در پاره پارۀ آن لبخند می زند
شهر قصیدۀ بلند مصیبت است
که مطلع دشوار آن را به نام من سروده اند
و در قوافی تنگش
آزادی من زندانیست
پرنده وار پرگشود و رفت
وچنبرۀ کبود آسمان
چرخید و
چرخید و
چرخید
و با تمام ستاره گانش
چنان حلقه یی بر گردن من غلتید
پرنده وار پر گشود و رفت
و همه چیز پایان یافت
و همه چیز در یک لحظه پایان یافت
و من به نقطهء انجام رسیده ام
و من به نقطهء انجام رسیده ام
اگست 2002 شهر پشاور