![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
مولانا جلال الدین محمد بلخیمولانا جلال الدين محمد بلخی، يکی از شگفتی های تبار انسانيست، او با آن دو اثر جاودانه اش، " مثنوی معنوی " و " ديوان شمس " چنان تنديسی ا ز عشق و معرفت بر بلندترين قلۀ ادبيات عرفانی فارسی دری ايستاده و سده هاست که گويي آن دو خورشيد معنوی را بر کف دستان خويش نهاده و ما را به سوی رستگاری و رهايي فرياد میزند. استاد جلال الدين همايي در جلد نخست کتاب " مولوی نامه "، شخصِت مولانا را به سه مرحلۀ جداگانه دسته بندی میکند. به مفهوم ديگر مولانا در درزای زنده گی شصت و هشت ساله اش، سه شخصيت گوناگون را پشت سر گذاشته است. اين که مولانا در ديوان شمس می گويد: حاصل عمرم سه سخن بيش نيست شايد اشاره به همين مراحل سه گانه ء زنده گی و يا شخصيت سه گانه ء خود دارد. بر اساس دسته بندی استاد جلال الدين همايي، شخصيت نخستين يا مرحلهء اول زنده گی مولانا از نخستين سال تولد تا بيست پنج ساله گی اورا در بر می گيرد . او در اين مرحله تقريباً تمام علوم عقلی و نقلی روزگار را ازپدر و از سيد بر هان الدين محقق ترمذی فرا می گيرد ، وبا تکميل اين مرحله او ديگر شخصيتی است فقيه ، متشرع ، حکيم و دانشمند. مرحلۀ دوم زنده گی او چهارده سا ل را در بر میگيرد. يعنی شامل سالهای بيست و پنج تا سی و نه ساله گی اوست. در اين سال ها مولانا شخصيتی است که به اشارت سيد برهان الدين محقق ترمزی، به رياضت می پردازد و به تصوف و سير وسلوک می گرايد و به اشارت او جهت آموزش و ديدار با مشايخ و عارفان بزرگ آن روزگار، به شهرهای حلب و دمشق سفر میکند. پس از آن که محقق ترمزی به سال 638 هجری قمری ديده از جهان می بندد مولانا خود به تنهايي؛ ولی با شور و هيهجان بی مانند در راهی که پدر و محقق ترمزی در برابر او گشوده اند به جستجوی حقيقت می پردازد. در اين مرحله در شخصيت مولانا دو گرايش متضاد وجود دارد يعنی او در يک جهت مشغول طی مراحل طريقت است در حالی که در جهت ديگر هيچگاهی از مطالعۀ کتب و تکميل دانش در زمينه های علوم عقلی و نقلی غافل نمی ماند. او در اين مرحله، در علم و عرفان به آ ن پيمانه به پيش میرود که سر انجام به پيشوا يي و رهبری سالکان و ارباب طريقت می رسيد. مرحلۀ سوم زنده گی يا شخصيت سوم مولانا در سی و نه ساله گی پس از ديدار او با شمس به سال هجری قمری 642 آغازمی يابد که تا پايان زنده گی ادامه دارد. در اين مرحله، شخصيت مولانا با دگرگونی بزرگی رو به رو می گردد، چنان که عشق و عرفان بر جنبه های ديگر شخصيت او غلبه میکند. بااين حال شايد در يک بحث فشرده تر بتوان شخصيت مولانا را به دو مرحلۀ زيرين دسته بندی کرد: نخست مولانای پيش از ديدار با شمس و دو ديگر مولانای پس از ديدار با شمس. امروزه اين مولانای پس از ديدار با شمس است که نام شکوهمندش، خاور تا باختر را در نورديده و همان گونه که شيخ فريدالدين عطار گفته بود؛ آتش درجان همه شيفته گان عالم زده است. مولانا در ششم ربيع الاول 604 هجری قمری در شهر بلخ دريک خانوادۀ علمی و عرفانی ديده به جهان گشود. نياکانش همه از مردمان خراسان بودند. با آن که بخش بيشتر عمر او در قونيه - پايتخت روم شرقی- سپری شد و به اصطلاح عارفان در همان جا خرقه تهی کرد؛ ولی پيوسته از بلخ که يکی از چهار شهر بزرگ خراسان آن روزگار بود، ياد میکرد و خراسانيان آن سامان را همشهری میگفت. بلخــيم مـن بلخــيم مـن بلخـيم يا جای ديگری در ديوان شمس میگويد: نعـــرۀ های و هوی من پدر مولانا، بهاءالدين ولد، معروف به سلطان العلما، خطيب و دانشمند بزرگ بلخ بود که مولانا را « خداوندگار » صدا میزد. داکترشفيعی کدکنی براين باور است که: « القاب خداوندگار، و مولانا در زمان حياتش رواج داشته است؛ ولی لقب مولوی را بعداً و شايد پس از سده های هشتم و نهم هجری به او داده ا ند ». |
|||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |