برگشـت به برگۀ پیشیــن برگشـت به به برگۀ اصـلی به برگۀ بعـدی

جای گاهِ املا  و انشأ در پیش نویسِ قانون رسانه ها

از املا و انشأ چه می دانیم
وزارت اطلاعات و فرهنگ طرح قانون رسانه های همگانی را به نظر خواهی گذاشته است؛ این که در این نظر خواهی به دیدگاه های روزنامه نگاران، نویسنده گان و فرهنگیان کشور به چه پیمانه یی اهمیت داده می شود، خداوند خود می داند؛ با این حال جناب وزیر، سید مخدوم رهین که پیوسته پیشانی مبارک شان را در اختیار نو آموزان و نو مشقانی چون من قرار داده اند تا بر آن بنویسیم: هر کی را پنج روزه نوبت اوست! این بار نیز بر ما منت نهادند و باز ماییم و این تختۀ سیاه و مشق های پراگنده. ظاهر امر نشان می دهد که جناب وزیر آن قانون پیشین را به سویی افگنده و در زیر سایۀ سنگین دانش مشاوران خود این بار طرح تازه یی به میدان انداخته است، شاید می خواهد فلک را سقف بشگافد، تا فریاد مظلومانۀ آزادی بیان و دموکراسی به گوش ستاره نشینان برسد، چون این جا به گفتۀ شمس بر گوش ها مهر است و بر دل ها مهر است، در حالی که همه گفتن می باید!

از هم اکنون این طرح با انتقاد های گستردۀ نویسنده گان، فرهنگیان و اهل رسانه رو به رو شده است. نگرانی هایی وجود دارد که این طرح نه به هدف گسترش آزادی بیان و تأمین حقوق خبر نگاران؛ بلکه در جهت نهادینه سازی استبداد فرهنگی و رسانه یی به میان آمده است. حتا این جا و آن جا هشدارهایی را خواندم که خبر نگاران و فرهنگیان باید نگذارند که یک چنین طرحی به تصویب برسد! من به یک بخش کوچک این  طرح می پردازم. مادۀ سی و یکم این طرح سه فقره دارد و در فقرۀ نخست آن می خوانیم:

١- رسانه های چاپی و ویب سایت ها مکلف اند، رهنمود واحد املاء و انشای وضع شده توسط کمیتۀ با صلاحیتی که طبق طرزالعمل تصویب شدۀ هیاًت مشترک شورای عالی رسانه ها، شورای عالی وزارت تحصیلات عالی، شورای علمی معارف و شورای اکادمی علوم کشور، ایجاد می گردد، رعایت نمایند.

در این فقره بر انشأ تأکید شده است؛ اما خود می تواند خوب ترین نمونۀ یک انشای بد باشد. من درست نمی دانم که وزارت اطلاعات و فرهنگ چه دریافتی از املا و انشأ دارد. آیا یک چنین سخنی بلند پروازانه و به زبان دیگر پا در هوا را می تواند به کرسی بنشاند! کودک که بودیم آموزگاران ارجمند مان به ما املا می گفتند و ما می نوشتیم آن چه را که آنان می خواستند. بعد فهمیدیم که این کار را در زبان انگلیسی دیکته می گویند و واژۀ دیکتاتور از همین ریشه آمده است. حالا نمی دانم چرا وزارت اطلاعات و فرهنگ می خواهد خود را املا تور یا انشا تور بسازد. شاید به دلیلی که امروزه شیوه های دیکتاتوری نیزعوض شده است. در زبان فارسی دری و پشتو تا هم اکنون شیوه ئ یک دست نوشتاری وجود ندارد و آسوده خاطر بود که چنین چیزی را نمی توان یک شبه ایجاد کرد و شاید هم بتوان گفت که چنین چیزی هیچ گاهی به وجود نخواهد آمد. زبان یک پدیدۀ زنده است که با گذشت زمان نه تنها مفاهیم پاره یی از واژگان دیگرگون می شود؛ بلکه شیوۀ نوشتار نیز با دیگرگونی های رو به رو می شود.

از همین فقره نمونه می آورم. من می نویسم وب سایت، نه ویب سایت. می نویسم ، املا نه املاء. می نویسم شیوۀ کار نه طرزالعمل. می نوسم ایجاد می شود،  نه ایجاد می گردد. می نویسم رعایت کنند؛ نمی نویسم رعایت نمایند.  می نویسم یگانه، نمی نویسم واحد. اگر من چنین کنم مگر این کمیته می تواند به دستور مخدوم رهین فیصله کند که پرتو نادری تخطی صریح رسانه ای کرده است و باید به محکمه فرستاده شود!!!

البته این یک امر ستوده است که باید شیوۀ یگانۀ نوشتار در زبان های ما پدید آید، البته چنین چیزی بر بنیاد دستور های آمرانه  پدید نمی آید. چون زبان بخشی از کمک های جامعۀ جهانی نیست که بتوان آن را در یک حساب رازناک بانکی سرازیر کرد. زبان یک پدیدۀ زنده، علمی و قانونمند است. این که چرا چنین می نویسم و چرا چنان نمی نویسیم باید بر اصول علمی زبان شناسی استوار باشد. در زبان فارسی دری و پشتو بزرگترین اختلاف بر سر واژگانی است که از زبان های دیگر وارد شده است. نویسنده گان پشتو املای تمام واژگانی را که از زبان های دیگر آمده مطابق به تلفظ و دستور زبان پشتو تغییر می دهند، خوب می کنند. در اصل چنین است. یکی دو نمونه مثلاً طوفان را می نویسند  توپان، ارواح را می نویسند اروا و نمونه های دیگر. وقتی که واژه یی از یک زبان به زبان دیگر وارد می شود ناگزیر است تا قوانین زبان دوم را بپذیرد در غیر آن نمی تواند در قلمرو دوم زنده گی کنند. مانند همین دوستانی که هی میدان و طی میدان رفتند به آن سوی آب های شور و حالا شده اند امریکایی افغان تبار و یا هم انگلیس افغان تبار و... حالا آن ها شهروند همان کشور های شده و ناگزیر اند  قوانین همان کشورها را پیروی کنند. واژه هایی هم که از یک زبان به زبان دیگر وارد می شوند دیگر شهروند همین زبان اند و چه بسا که مفهوم خود را در زبان اصلی از دست می دهند. مثلاً تو می نویسی معلمین. من نخست معلمین نمی نویسم، می نویسم آموزگاران و اگر گفتی چرا می گویم هزار سال پیش از این رودکی گفته است:

هر که نامخت از گذشت روزگار
هیــچ نامـوزد ز هیــچ آمــوزگار


باز هم اگر چوب چماقی بر سرم فرود آوردی، آن گاه می نویسم معلمان که هم با نشانۀ جمع فارسی دری جمع بسته شده و هم زن و مرد هر دو را در بر می گیرد. در حالی که معلمین تنها به مفهوم مردان است. حال من از تو می پرسم که واژه های اشتقاقی را چگونه می نویسی؟ می نویسی قانون می سازم، یا قانون میسازم. می نویسی فلان کس خون مردم را مانند آب می نوشد و یا می نویسی مینوشد. تو آیا می نویسی هوش­مند، یا می نویسی هوشمند. می نویسی هم کار یا می نویسی همکار. با کلمه های ترکیبی چه گار می کنی؟ می نویسی  گلباغ یا می نویسی گل باغ. می نویسی گلچهره یا می نویسی گل چهره. می نوسی دلتنگ یا می نویسی دل تنگ در زبان فارسی دری به جز از واژه های ساده در پیوند به شیوۀ نگارش دیگر واژه های اختلاف های بزرگی وجود دارد و کس که به هر شیوه یی که می نویسد دلیل و برهان خود را دارد. حال تو به ما چه دیکته می کنی! می خواهی دیکتاتور باشی یا املا تور یا انشا تور. تو آیا می توانی برای تمام واژه های مورد اختلاف به گفتۀ خودت رهنمود واحد املاء بسازی. به همین گونه در زبان فارسی دری و پشتو شیوۀ نوشتار کلمه های عربی  نیز بسیار بحث برانگیز است. چه کار می کنی می نویسی اسماعیل یا می نویسی اسمعیل. می نویسی مسایل یا می نویسی مسائل. می نویسی  رئیس یا می نویسی رییس. با واژگان فرهنگی چه کار می کنی می نویسی امپریالیزم یا می نویسی امپر یالیسم. هزاران نمونه در فارسی دری و پشتو. با های گردک چه کار می کنی او را از میان بر می داری یا سر جایش می گذاری. مثلاً می نویسی زنده گان یا می نویسی زندگان. می نویسی نویسنده گان یا می نویسی نویسندگان. حتا در همین قانون تو شیوۀ واحد نوشتاری وجود ندارد.

چگونه می توانی ثابت بسازی، چیزی را که دیکته می کنی درست است نه آن چیزی را که ما بیرون از چتر قدرت این وزارت خانه می نویسیم. نمی دانم وزارت فرهنگ افغانستان چه دریافتی از انشأ دارد. به پندار من انشا همان آفرینش است، ایجاد است، سخن پردازی است، سخن آفرینی است، تالیف است. گاهی آن را نوشته مترسلانه و فصیح و با سجع و قافیه نیز گفته اند. از خود چیزی گفتن را گویند، حتا گاهی انشا، همان شعر گفتن را گویند. چنین است که سعدی می گوید:

هـمانـا کــه در فـــارس انـشای من

چو مشک است بی قیمت اندرختن

امروزه به انشا به گونۀ یک علم  نگاه می کنند و می گویند که انشا دانشی است که از سخن منثور بحث می کند از جهت رسایی و شیوایی. آن کسی که سخن اش رسایی و شیوایی ندارد به این مفهوم است که انشای خوبی ندارد. من به یقین می توانم بگویم که همین طرح قانون رسانه ها از بدترین انشا بر خوردار است. آن که خود انشای خوب ندارد چگونه می تواند آموزگار انشا برای دیگران  باشد. به گونۀ نمونه من جایی ندیدم که در این قانون واژۀ « نمودن » به جای خود به کار رفته باشد. در همه جا نمودن به جای واژۀ « کردن » آمده است که از نمودن تا کردن فاصله بسیار است.

انشای هر نویسنده وابسته به توانایی های آفرینشی اوست. شاید بتوانی برای من بگویی که دموکراسی بنویس نه دیموکراسی؛ اما وقتی من در بارۀ یک دموکراسی دروغین می نویسم دیگر این ذهن و توانایی و به اصطلاح قلم من است که مفاهیم را در جمله ها جاری سازد. اگر ما همگان انشای واحدی داشته باشیم، دنیای رنگارنگ نویسندگی و آفرینش های ادبی  بی رنگ و کسل کنند  خواهد شد. 

باید این کشف بزرگ وزارت اطلاعات و فرهنگ را در یکی از دایرةالمعاف های با اعتبار جهان به نام وزیر دانشمندش ثبت کرد که افغانستان آن گاه به وحدت و یک پارچه­گی رسید که وزیری دانشمندی انشای یگانه یی را در آن پدید آورد و با مشت کوبنده انشای واحد دهان کثرتگریان را شکست. مانفست انشایی وزارت اطلاعات و فرهنگ در همین جا پایان نمی یابد؛ بلکه قلم شان توسنی می کند و می رسد به فقرۀ سوم و آن جا می خوانیم:

« رهنمود واحد املا و انشای مندرج فقرۀ ( ١) این ماده در کتاب های معارف، تحقیقات منتشرۀ اکادمی علوم و سایر مراکز تحقیقاتی و نشرات غیر موقوت کشور نیز رعایت می شود.»

از این جا می توان ژرفای فاجعه یی را که قرار است با تصویب این طرح در جامعۀ فرهنگی افغانستان سایه افگند درک کرد. این زنگ خطریست که به صدا در آمده و پیش از آن که یک استبداد فرهنگی در کشور نهادینه شود باید تمام نویسنده گان، فرهنگیان، خبر نگاران، پژوهشگران و شخصیت آزاد اندیش در برابر آن بیایستند که تصویب چنین طرحی می تواند تمام جلوه های رنگا رنگ نوشتاری را خاکستری رنگ سازد و در نهایت دیگر اندیشی را از میان بردارد. اساساً ما برای آن به آزادی بیان نیاز داریم که اندیشه های گوناگونی داریم. ما به آزادی بیان نیاز داریم که می خواهیم این اندیشه های گوناگونی خود را به گونه یی که خود می خواهیم بیان کنیم.

وقتی کسی می خواهد برای ما بگوید که تو آزادی که در چارچوب قانون هر چه دلِ تنگت می خواهد بگویی و بنویسی؛ اما به شیوۀ که من می خواهم، این خود دیگر مرگ آزادی بیان است. این همان عسل آلوده با زهر است. انشای واحد که سخنی یاوه تر از این در تمام  جهان نمی تواند وجود داشته باشد نیرنگی است که می تواند ریشۀ هر گونه دیگر اندیشی را از زمین تفکر و اندیشه و زبان بر کند. هر بیان  نوشتاری خود نیازمند به انشای ویژۀ نویسنده است، نه انشای که وزارت اطلاعات و فرهنگ دستور می دهد. تازه معلوم نیست که این جادو چگونه رخ می دهد که می توانند همگان را بر آن دارند تا پای از گلیم پوسیدۀ انشای وزارت اطلاعات و فرهنگ بیرون نگذارند!