یک شنبه های من!
شاید حق دارم
که از آسمان و زمین
ازستاره و آفتاب
«آرمسترانگ » و ازماهتابی که
دامنش را لکه دار ساخته است
از طلوع ، از غروب
و از خرناس دموکراسی در این شب تاریک
و از بامدادی که با نام تو پیوند می خورد
بیزارم
بابا!
از خودم بیزارم !
از جغرافیای گفتگو با طالبان
که مرز مناقشه یی اش
به درازای دیورند
انتحار می رویاند
از خودم بیزارم
که بر کلۀ کوچک جامعۀ مدنی
درمراسم دستاربندان مدرسۀ روزگار
دستاری می بندم، سیاه، صدمنی
از کرباس بیطرفی سویس یا جرمنی
وبر حقوق ماهانۀ خویش می خندم
که جیب هایم را پُر کرده است از نقل اهانت مدنی
من مسلمانم
و از هفت تنظیم جهادی
و از جنبش طالبان
سند مسلمانی ام را
باهشت رنگ بهشت
مُهری کوبیده ام به بزرگی القاعده
در انفجار برج های دو گانۀ جهانی
من مسلمانم
هرچندعیسویان خوشبختر از من اند
که یک شنبه ها شان با صدای ناقوس
خطی می کشد در میان زمین و آسمان
یک شنبه های من؛ اما
تکرار افسانۀ « سیزف » است
وقتی تیلفونی به صدا در می آید
- ! ! ستف میتنگ -
یک شنبه های من
ریسمان سیاه ملاحظات دفتری
خورشیدی
با روشنایی تاریک انفجار
در مرز یخبستۀ تسلیم
یک شنبه های من
انگلیسی پاکستان
فرمان تبعید پشتو
اعدام فارسی دری
در چشم انداز سبز نلدوان امریکایی
یک شنبه های من
یک شنبه های هیاهو
یک شنبه های رویش گل های هیچ
در گلدان استالیفی جامعۀ مدنی
یک شنبه های من
آه! اگر خدا این روز را کم می داشت ...
جدی ١۳۸۷قرغه - کابل