پری کوچک من
چشم هایت « سنگردی » پنجشیر است
در زبان زیبایی کوهستان
چشم هایت را به حافظه می سپارم
من زیبایی کوهستانم
و جاری می شوم در خلوت آبی آسمان
و می خوانم
و می خوانم
و می خوانم
و تو می رقصی
می رقصی
می رقصی
با برهنه گی تمام ستاره گان
بر بام دهکدۀ مهتاب
! پری کوچک من
نامت رود خانۀ غریبیست
که چنان مکاشفه یی
مرا با تو
در نخستین تبسم بامداد
که خداوند عشق را آفرید
پیوند می زند
! پری کوچک من
این هستی تُست که جاری شده است
چنان دریاچه یی در زیبایی کوهستان
این منم که در کوچه های توفانی موج
« سنگردی » چشم های تُرا می خوانم
و دریا، دیوانه گیش را پلی می زند
تا روزی
شاید صدای گام های تو
در ترانه های من بپیچند
وقتی همسرایان جدا از هم می خوانند
عشق در افق تنهایی غروب می کند
خورشید ها می میرند
و دریا ها می خشکند
وقتی همسرایان جدا از هم می خوانند
من نمی دانم که در کدام رودخانۀ تشنه
پری کوچک گمشده ام را جستجو کنم
عقرب ١۳۸۹شهر کابل