کودتای کمونيستی ١٩٧٨ میلادی و نشرات ايدیولوژيک راديويی
هرچند نظام کمونيستی افغانستان تمام انواع رسانه ها را شديداً زير کنترول داشت؛ ولی بر راديو و تلويزيون نظارت چندين برابر بيشتر اعمال می گرديد. در تمام بخش های مهم راديو و تلويزيون اعضای حزب گماشته شدند و تمامی برنامه ها را مو به مو مطابق به سياست به اصطلاح کارگری دولت کنترول و نظارت می کردند. کار ساختمان تلويزيون که به کمک کشور جاپان در زمان داود خان آغاز شده بود، در بهار ١٩٧٨ میلادی نشرات خود را آغاز کرد و بدينگونه حزب دموکراتيک خلق افغانستان در کنار راديو و مطبوعات به يکی از مؤثرترين وسيلۀ تبليغاتی ديگر نيز دسترسی پيدا کرد.
اين دوران را می توان دوران ريشه کن کردن آزادی بيان و تسلط نوع فاشيزم کمونيستی در کشور دانست. نه تنها کوچکترين انديشۀ اصلاحی و انتقادی مجال بيان نداشت؛ بلکه می توان گفت که دولت به سانسور انديشه ها در ذهن مردم و روشنفکران نيز می پرداخت. در اين دوره روشنفکران، شاعران روزنامه نگاران، هنرمندان و اقشار آموزش ديدۀ کشور به گونۀ کتله يی راهی زندان ها و کشتارگاه های دسته جمعی شدند.
تقريباً تمامی برنامه های راديو و تلويزيون محتوای ايديولوژک پيدا کرد. در سرويس های خبری يا اطلاعات دروغين انتشار می يافت و يا هم گزافه های به اصطلاح رهبر کبير نورمحمد تره کی و شاگرد وفادارش حفيظ الله امين. مردم به خبرها، تبصره ها و تحليل های سياسی و گزارش های خبری راديو تلويزيون کاملاً بی اعتماد شده بودند. حتی وقتی راديو خبری را پخش می کرد مردم در جهت مخالف آن می انديشدند. مثلاً وقتی در راديو و تلويزيون خبری پخش می شد که گويا زحمتکشان فلان منطقه با راه اندازی راه پيمايی ها و گردهم آيی هايی از انقلاب هفت ثور پشتی بانی خود را اعلان کردند. مردم از چنين خبر هايی يک چنين نتيجه می گرفتند که آن منطقه از دست دولت بيرون شده و يا هم دولت آن منطقه را بمباردمان کرده است که اکثراً واقعيت چنين بود.
مهمترين اثرگذاريی که راديو و ديگر رسانه ها در آن زمان بر مردم داشت اين بود که يک رشته اصطلاحات سياسی در ميان مردم و اقشار آموزش ديده رواج پيدا کرد. هرچند تا آخر مردم از يکديگر می پرسيدند که " هُورا " چه مفهومی دارد و بعداً به اين نتيجه رسيدند که " هُورا " صدايی است که کافران در هنگام شادی و هيجان سَر می دهند. به يک مفهوم نشرات رسانه ها در اين زمان به نوع ترور زبان می پرداخت به اين معنی که شماری از واژه های در ميان مردم مفاهمی ديگری پيدا کردند و مردم از کاربرد چنان واژه هايی خود داری می کردند.
مثلاً ديگر هيچ کسی علاقه نداشت تا او را کسی " رفيق " صدا بزند. کلمۀ رفيق که در افغانستان به مفهوم دوست بسيار صميمی و به اصطلاح يار گرمابه و گلستان به کار برده می شود. در اين زمان بعد سياسی پيدا کرد و اگر به کسی گفته می شد رفيق به اين مفهوم بود که او عضو حزب است. دولت به ميزان ساعات نشراتی راديو افزود و به اين وسيله ميزان تبليغات خود را بالا برد. زبان راديو و روزنامه ها در مورد مخالفان زبان بسيار بی انصافانه، رکيک، دشمن کام و حتی مستهجن بود.
دولت در جهت پخش و اشاعۀ آن چيزی را که انديشه طبقۀ کارگر می گفت، نيز برنامه های خاصی را به نشر می رساند؛ ولی اين تلاش های دولت بيشترينه نتايج وارونه يی به ميان می آورد چنان که روز تا روز مردم باور پيدا می کردند که دولتی بر آنها حکومت می کند که به خداوند و دين باور ندارد. مردم از طريق رسانه های خودی نمی توانستند به هيچگونه اطلاعاتی دسترسی داشته باشند. اين در حالی بود که افغانستان به مرکز داغ حوادث و رويداد های بدل شده بود و مردم علاقه داشتند تا به حقيقت چنين رويداد هايی دسترسی داشته باشند. اين رويدادها توجه جدی رسانه های غربی و همسايه را به خود جلب کرده بود بناً مردم بيشتر و بيشتر از گذشته به اين راديوها رجوع می کردند. در خانه ها اين راديو های " بی بی سی، صدای امريکا، راديوآلمان، راديو پاکستان، ايران و راديو پيکن " بود که ميدان خالی اطلاعات را پُر می کردند.
در اين ميان " بی بی سی " چه در شهرها و چه در دهکده ها شنونده گان زيادی داشت که هيچ راديو ديگر نمی توانست با آن مقابله کند. راديو " بی بی سی " با تحليل ها و تبصره های خود توانسته بود حتی در طرز تفکر و طرز تلقی بخشی از روشنفکران و قشر های آموزش ديدۀ افغانستان نيز تأثيراتی بر جای نهد. تأثيرگذاری نشرات " بی بی سی " به جای رسيد که شنيدن اين راديودر نزد دولت يک جرم بزرگ سياسی تلقی می شد. چنان که شماری از کارمندان دولت و روشنفکران تنها به جرم شنيدن راديو " بی بی سی " دستگير و زندانی شدند. اين هم يکی از طنز های روزگار در افغانستان است که همين آقايونی که مردم را به جرم شنيدن " بی بی سی " تهديد و زندانی می کردند، بعداً خود به خدمت " بی بی سی " در آمدند، به نام و نشانی رسيدند و امتياز شهروندی بريتانيا را به دست آوردند.