شب در مسیر خویش سیاهی را می کاشت و پیچک دهشت بر تن هر شاخه در جنگل می پیچید و در آن سوی، در غربت پرنده یی در بیشۀ تشویش زنده گی می کرد و آشیانۀ او با زبان خاکستر حکایت مرغان رفته را می خواند دلو ١٣۵٩ ولسوالی آقچه