کتیبۀ خونین
این نخل را هوای بهاران نمانده است
این نخل را تمامی اندام
بشگفته از شگوفتۀ صد زخم
زخم هزار فاجعه در روز
زخم هزاران حادثه در شب
خونین کتیبه ییست
در چار سوی قرن
این جا کنار رود
- رودی ز اشک و خون -
این نخل ریشه هاش
در انجماد فاجعه
در انجماد خون
با ریشه های کورِ زمان می خورد گره
این جا که آسمان
از ابر های سرخ سترون
افگنده این قطیفۀ خونین
بر سینۀ شکستۀ تابوت
- تابوتِ آبگینۀ باران-
این نخل را هوای بهاران نمانده است
این نخل را هوای بهاران نمانده است
این نخل تمامی اندام
شلاق باد های شب از دشت های قطب
صد جا شکسته است
ای نخل من!
یگانۀ من!
ای بهار من!
بس سالها گذشت
مرغ شگوفه ها
از شاخه های زردِ تو پرواز کرده اند
ای خاک بر سرم
پروانه گان ز دَور و برَت کوچ می کنند
شهر کابل قوس ١٣٦٨