« ما و پاکستان » بار دوم به بازار آمد

کتاب « ما و پاکستان » اثر نویسندۀ ارجمند محمد اکرام اندیشمند، این روز ها در شهر کابل به وسیلۀ بنگاه انتشارات میوند تجدید چاپ شده است. در افغانستان معمولاً کتاب ها کمتر به تجدید چاپ می رسند، بدون شک کتاب " ما و پاکستان " از آن معدود شمار کتاب های نشر شده در سال های پسین است که به گونۀ جدی توجه خواننده گان و به ویژه توجه آن های را که علاقمند به تحقیق در پیوند به سر گذشت تاریخی و سیاسی سدۀ اخیر در افغانستان و شبه قارۀ هند اند، بر انگیخته است.

پاکستان از چگونه تاریخی بر خوردار است؟ پاکستان در این حوزۀ مدنی چه جایگاهی دارد؟ ساسیون افغانستان بیشتر با همان جذبۀ قومی و دریافت وارونه یی که از تاریخ دارند، پیوسته فریاد زده اند که پاکستان کشوریست بدون تاریخ! ایا چنین چیزی ممکن است که بتوان سرزمینی را که بخشی از یک حوزۀ بزرگ مدنی را می سازد، سرزمین بدون تاریخ گفت! اگر چنین باشد آیا تاریخ بسیاری از کشور های آسیایی و افریقایی که در سده های پسین و مشخصاً در سدۀ بیستم هستی سیاسی یافته اند، زیر پرسش قرار نمی گیرند؟ مشکل افغانستان و پاکستان در کجا گره خورده است و این گره را آیا می توان با سر انگشتان تدبیر گشود؟ ایا این گره در تاریخ است و یا ما خود این گره را ساخته ایم که هم اکنون بیشتر از دیگران خود ما را رنج می دهد.

چرا افغانستان و پا کستان نمی توانند مانند دو کشور مسلمان در کنار هم زیست با همی داشته باشند؟ این دشمنی ها از کجا آب می خورند؟ و پرسش های دیگر. نویسنده تلاش کرده است تا در بررسی های خویش در این کتاب به پاسخ  چنین پرسش هایی دست یابد. اندیشمند در مقدمه یی که برای چاپ دوم کتاب خود نوشته است مرز دیورند را  سر چشمۀ تمام اختلافات در میان افغانستان و پاکستان می داند، او می نویسد: « منازعه میان افغانستان و پاکستان بر سَر دیورند اصلی ترین معضل تاریخی در مناسبات میان دو کشور شناخته می شود. در واقع تمام وقایع و حوادث در تاریخ روابط دو کشور از ریشه این معضل آب می خورد، هر چند که سیر وقایع در مناسبات پاکستان و افغانستان در سه دهۀ اخیر ظاهراً نقش مشکل دیورند را تحت شعاع قرار داده است.»

او نادرستی سیاست های زمامداران افغانستان را در پیوند به معضل دیورند درعدم انطباق چنین سیاست هایی با واقعیت آن سوی دیورند می داند که در نهایت این سیاست صدمۀ سنگینی بر مردم افغانستان وارد کرده است. او در این اربتاط می نویسد: « سیاست دولتمردان افغانستان به ویژه سیاست سردار محمد داؤد که بیشتر از همه تنور این منازعه را با پاکستان داغ نگهداشت نه تها پشتونستان را به خود ارادیت و استقلال نرساند؛ بلکه بر عکس به قربانی استقلال و ثبات افغانستان انجامید. این سیاست ثبات سیاسی، انکشاف و پیشرفت اجتماعی، شکل گیری و استحکام دولت عادلانۀ ملی در افغانستان را به گروگان گرفت. این سیاست، به انزوا و تجرید افغانستان در میان کشور های اسلامی و جهان غرب انجامید. ایالات متحد امریکا و کشور های اروپایی از تأمین روابط نظامی و گسترش مناسبات در سایر عرصه ها با افغانستان خود داری کردند. روابط با پاکستان بر مبنای سوء ظن، بی اعتمادی و مخاصمت شکل گرفت و افغانستان میدان دخالت و تاخت و تاز پاکستان و متحدین غربی آن گردید. این سیاست آخر الامر محمد داؤد و خانواده اش را به خاک و خون کشید و افغانستان را میدان نفوذ، سلطه و تجاوز نظامی شوروی ساخت. این سیاست، افغانستان را در سال های جنگ سرد به میدان رقابت دو قطب مخالف و متخاصم جهانی آن سال ها ( شوروی و ایالات متحد امریکا ) و عرصۀ جنگ گرم مبدل کرد.»

به باور اندیشمند پشتونها در دو سوی دیورند قربانی اصلی این سیاست هستند. او افراطی گریی را که هم اکنون پشتو ن های دو طرف مرز را رنج می دهد، نتیجه سیاست نادرست زمامداران و خاصتاً نتیجۀ سیاست های تند روانۀ داؤد خان در پیوند به مرز دیورند می داند. او نوشته است:« اگر امروز نوجوان سیزده سالۀ پشتون با شمشیر برهنه سر انسان را همچون گوسفندی ذبح می کند و این وحشت را از طریق کمره های فلم برداری در برابر چشمان حیرت زده ای مردم دنیا به تماشا می گذارد، بسیاری از عوامل و ریشه های آن در سیاست ضعیف و ناکام دولت ها و دولتمداران افغان بر سر منازعۀ دیورند و پشتو نستان، قابل ردیابی و بررسی است. پشتونها همه روزه در دو سوی دیورند کشته می شوند، جوانان و نو جوانان شان در دام مواد مخدر و افراط گرایی مذهبی اسیر می گردند و با قلب پر از کینه و نفرت در برابر همنوعان خود به عملیات انتحاری کشانده می شوند. مکتب ها را می سوزانند، زنان را از درس و تعلیم در مکاتب باز می دارند و با تریج خشونت و خصومت زمینه های گسترش و حاکمیت فرهنگ توحش را به جای فرهنگ مدنی هموار می کنند.»

آیا هنوز هم دیورند با پاکستان یک معضل است؟ این کتاب در روز هایی دو باره به تجدید چاپ رسیده است که پاکستان از سرزمین های قبایل در آن سوی مرز از چند هفته بدینسو اضافه از پنجصد راکت را به خاک افغانستان شلیلک کرده و ده ها تن از هموطنان ما شامل زنان و کودکان را به خاک خون کشیده است. حکومت ما گویی دهان پر آبی در برابر پاکستان دارد. لب از لب باز نمی کند و اگر هم باز می کند چنان سخن می گوید که خاطر دلدار مکدر نشود.

دولت پاکستان ظاهراً انکار کرده است که حتی
ٰ یک راکت هم به وسیلۀ آرتش آن کشور به افغانستان پرتاب نشده است! پس کدام نیروی اهرمنی چنین کاری را انجام می دهد؟ دولت پاکستان با هشیاری مسؤولیت این امر را بر گردن نیرو های تند رو آن سوی مرز انداخته است. آن که مرا می کشد دشمن من است. آن که فرزند مرا می کشد و سرزمین مرا ویران می کند، دشمن من است. حال هر تبار و هر خوانی که داشته باشد!

من در پیوند به نشر دَور نخستین این کتاب یاد داشت کوتاهی داشتم زیر نام " بر بام بلند افتخار نیاکان " که این جا می آورم و باور دارم که این کتاب به چاپ دیگری نیز می رسد. انتشار دور دوم این کتاب را به همه شخصیت های  فرهنگی، سیاسی و اجتماعی افغانستان، دانشجویان و نویسندۀ محترم مبارک باد می گویم. این کتاب در نهایت می خواهد بگوید که نه تمایلات جذباتی و ذهنی و نه هم چشم پت کردنها از واقعیت، هیچ چیزی را تغییر نمی دهد و ما باید واقعیت های پیرامون خود را همان که هستند بپذیریم، چون تا نشناسیم نمی توانیم چیزی را تغییر دهیم.


بر بام بلند افتخار نیاکان

« ما و پاکستان » در نوع خود اثر یگانه ییست که تا هم اکنون با این همه گسترده گی و ژرفا در ارتباط به خط مرزی دیورند نوشته شده است. دست کم شصت سال است که مناسبات افغانستان و پاکستان از همین خط شکسته رنگ می گیرد که نویسنده در این کتاب عمدتاً به بررسی همین مسأله پرداخته است. این مرز را شاید در جا هایی بتوان با یک گام کوتاه عبور کرد؛ اما همین یک گام سال های درازیست که دو کشور مسلمان و همسایه را  فرسنگها از هم دورساخته و در برهه های از زمان شمشیر به شمشیر رویاروی یک دیگر قرار داده است.

انگلیس ها امیر عبدالرحمان را امیر آهنین می گفتند، پرسش این جاست که این آهن زنگ خوردۀ تاریخ چگونه در دست آن ها به مومی بدل شد و چنان قرار دادی رابه  امضأ رساند. واقعیت همین است که او همانقدر که در کشتار مردمان با ارادۀ آهنین عمل می کرد به همان اندازه در دست انگلیس چنان موم نرمی بود.

ما پیوسته این هیاهو را شنیده ایم که به اصطلاح آن مرد اراده آهنین در زیر شار حکومت هند بریتانیایی تن به امضای چنان قرار دادی داده است و اما بُعد دیگر مسأله کمتر مورد بحث قرار می گیرد که او با رغبت جهت تحکیم نظام استبدادی خانواده گی و قبیله یی خویش بخشی از سرزمین افغانستان را به ولی نعمت خود انگلیس پیشکش کرد.

آری او با همین معامله بود که امارت را در خانوادۀ خود نگهداشت و فرزندش حبیب الله نیز جهت تضمین ادامۀ امارت خانواده بر قرارداد پدر مُهر تایید گذاشت. عبدالرحمان در بدل این معاملۀ وطن فروشانه این اقتدار را یافت تا کشور را آن گونه که می خواست اداره کند. اما در پیوند به سیاست خارجی او آن چیزی را انجام میداد که انگلیس به او فرمان می داد!

خط مرزی دیورند را می توان مادرِ تمام اختلاف ها و تنش های سیاسی در میان افغانستان و پاکستان خواند. اضافه از صد سال از عمر آن می گذرد، ایا  این قرار داد با سپری شدن این مدت زمان هر نوع اعتبار حقوقی خود را از دست داده است؟ ایا چنین موردی در قرار داد وجود دارد که پس از سپری شدن صد سال سرزمین های آن سوی مرز به افغانستان بر گشتانده می شود و در آن صورت ایالت سرحد و بخش های از بلوچستان به افغانستان تعلق می گیرد و آن هیاهوی سیاسی به حقیقت می پیوندد و ما به آبهای گرم راه پیدا می کنیم!

پنجاه و اند سال است که ما بر بام بلند افتخار نیاکان خود بر آمده و طبل می کوبیم و با حنجرۀ تاریخی پنج هزار سالۀ خود فریاد می زنیم که « دا پشتونستان زمونژ ». آیا ورق بر خواهد گشت و پشتونستان از ما خواهد شد و یا این که تا پنجاه سال دیگر پاکستان انتقام طبل کوبیدنها را از ما خواهد گرفت! پنجاه سال طبل کوبیدیم و در پیوند به تاریخ پنج هزار ساله و غیرت افغانی خود رجز خوانی کردیم؛ اما باری هم سر در گریبان اندیشه فرو نکردیم و با مغز سرد که با دریغ از آن کمتر برخورداریم، نندیشیدیم که برنامۀ دورنمایی ملی ما در پیوند به مسألۀ مرز دیورند چیست؟ ما برای پشتون های آن سوی خط چه می خواهیم؟ آیا با غیرت افغانی خود می رویم و بم های اتومی پاکستان را به چهار مغز های پوچی بدل می کنیم و آن گاه آن خط را بر می داریم و در میانۀ دریای سند می گذاریم! یا شاید هم به این امر اکتفأ نمی کنیم و رویای داؤد خان را با حقيقت پیوند میزنیم  و در یکی از مساجد اسلام آباد نمازی می گزاریم و آن گاه رو  سوی کراچی به پیش می تازیم و در کراچی در کنار آب های گرم نفس فاتحانه یی بر می کشیم و فریاد می زنیم که ای جهانیان نگاه کنید! و ای کاتب تاریخ با خط زرین بنویس که دیروز امپراتوری روس و آژدهای سرخ کمونیزم شوروی نتوانست که تا موزه هایش را در آب های گرم بشوید؛ ولی هم اکنون ما این جا ایستاده ایم با مشعل تاریخ پنج هزار سالۀ خویش و روی آب های گرم مشعلی افراخته ایم تا حتیٰ چشم ماهیان و نهنگان نیز افتخار ما و پیروزی ما را شاهد باشند، دیگر افغانستان کشور محاط به خشکی نیست و پاکستانیان نمی تواند کاروان های کالا های بازارگانان ما را متوقف سازند!

دولت های افغانستان پیوسته در این ارتباط، تیر در تاریکی رها کرده اند و اما نتیجه یی که از این طبل کوبیدن ها و تیر در تاریکی رها کردن ها از آن سوی خط شنیده ایم، همانا مداخلۀ برنامه ریزی شدۀ پاکستان در افغانستان است که از نخستین سال های ایجاد تا هم اکنون آن را دنبال کرده است. ظاهراً سیاست مداخله و بی ثبات سازی افغانستان به بخشی از برنامه های استراتژیک ملی پاکستان بدل شده است. افغانستان در ادامۀ سیاست مرزی خود با پاکستان کشوری است تنها و منزوی. پیوسته    در رابطه به سرنوشت مردمان آن سوی مرز سخنان آتشینی گفته است، بی آن که حمایتی از مردمان آن سوی را داشته باشد.

در این میان تنها شماری از افراد و خانواده های استفاده جو در دو سوی مرز از موجودیت چنین جویی در میان افغانستان و پاکستان نفع برده اند. سدۀ بیستم با همه انقلاب های گسترده سیاسی - اجتماعی و تحولات بزرگ علمی خود به پایان رسیده است؛ تکنولوژی اطلاعاتی جهان را به دهکده یی بدل ساخته است. دست آورد های تازه علوم اجتماعی، جامعه شناسی، انسان شناسی، سیاست و اقتصاد نگرش جهان را نسبت به پدیده های پیرامون تغییر داده است؛ اما با این حال میراث سیاه عبدالرحمان خان ( موم آهنین اراده ) هنوز سر جای خود باقیست و خود را چنان مادر تشنج و دشمنی به سدۀ بیست و یکم نیز رسانده است. آیاهنوز زمان آن فرا نرسیده است که دولت افغانستان در همکاری با جامعۀ جهانی با استفاده از راه های دپلوماتیک به حل این مشکل بپردازد؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که دولت افغانستان با مغز سرد ( اگر داشته باشد ) بیندیشد که آیا دولت های افغانستان در رابطه به مرز دیورند در بیشتر از نیم سدۀ پسین به دنبال حقیقتی بوده و یا هم توهم سیاسی خود را دنبال کرده است!

افغانستان هم اکنون بیشتر از هر زمان دیگری با جامعۀ جهانی پیوند استوار دارد. ایالات متحد امریکا آقای جهان! این جاست. امریکای که تا دیروز هرگز نخواسته است به خاطر پاکستان حتیٰ به سخنان افغانستان در این زمینه گوش دهد. حالا در کشور پارلمان وجود دارد، رییس جهور انتخابی وجود دارد. آیا زمان آن فرا نرسیده است که بنشینیم و مسأله را با دلایل تاریخی و حقوقی با پاکستان و منابع حقوقی جهانی و سازمان کنفرانس کشور های اسلامی و نهایتاً سازمان ملل متحد مطرح کنیم و به این معضل نقطۀ فرجام بگذاریم!

گروهی همچنان بر این باور اند که هنوز زمان طرح کردن این مسأله فرا نرسیده است. در این صورت معلوم نیست که این ماجرأ تا چند سدۀ دیگر ادامه خواهد یافت؟ و افغانستان تا چند سدۀ دیگر رنج خواهد برد؟ این چگونه فرصتی است که گاهی هم به گونۀ تصادف بر سر راه افغانستان سبز نمی شود. شاید آقای کرزی می داند که آن هایی که در انتظار فرصت می نشینند، خود فرصت ها را از دست می دهند. در حالی که هُشیاران خود فرصتها را ایجاد می کنند.

ما ادعا داریم که تروریزم آز آن سوی مرز می آید. پاکستان در زمینه همکاری نمی کند! دکتاتور پاکستان مشرف آستین بر می زند به فرش مین و سیم خار دار در ادامۀ مرز می پردازد؛ بعد ما اعتراض می کنیم که زینهار! چنین نکنی که این امر خانواده های اقوام دو طرف مرز را از هم جدا می کند. در این اعتراض جز یک خواستۀ اخلاقی و نهایتاً قومی دیگر چه منطق سیاسیی می تواند نهفته باشد. در پیوند به این که چگونه باید از نفوذ نیرو های هراس افگن از قبایل هیچ برنامه و هیچ راهکاری را هم نمی توانیم مطرح کنیم. گویی خداوند ما را برای آن آفریده است تا همه روزه به دست پشتون های غیور! پاکستانی کشته شویم!

مردم افغانستان در سایۀ سنگین تبلیغات بیشتر از نیم سدۀ دولت های افغانستان، هیچگاهی نتوانسته اند تا حقیقت مرزی دیورند را در چنین آیینه های غبارآلودی تماشا کنند. در جهت دیگر این دولت ها پیوسته پنجرۀ هر گونه بحث و گفتگو را در رابطه به مشکلات مرزی با پاکستان بسته بودند. چنان که حتیٰ طرح کوچکترین پرسشی بر خلاف سیاست دولت ها در رابطه به خط مرزی دیورند می توانست خطر اتهام خیانت ملی و نهایتاً زندان را در پی داشته باشد. ما بیشترینه عادت کرده ایم که هر گاه سخنی از مرز دیورند به میان آید، سوار بر توسن هیجانات خویش به رجز خوانی بپردازیم. چون هیجان فرو می نشیند آن گاه بیدریغانه نادم و عذر خواه می شویم.

کتاب « ما و پاکستان » از چنین منظرگاهی به موضوع نگاه نمی کند. کتاب به بررسی تاریخی و ریشه یابی رویدادهای سیاسی - اجتماعی در منطقه می پردازد و نهایتاً این پیام را می فرستد که روی برگشتاندن از واقعیت چیزی را تغییرنمی دهد و اگر میخواهی واقعیتی را  تغییر بدهی بهتر آن است تا آن را بشناسی. این کتاب می تواند در این زمینه سیاست گزاران کشور را کمک کند، اگر آنها فرصتی برای خواندن کتابی داشته باشند! می دانم کتاب « ما و پاکستان » بحث ها و مناقشه هایی بزرگی را در پی خواهد داشت و سنگ ملامت آنهایی که جهان را به بد مطلق و نیک مطلق تقسیم کرده اند به سوی دانشمند گرانقدر جناب اندیشمند فرود خواهد آمد.

اساساً مقابله با ذهنیت های سنگ شده و آنهای که فکر می کنند، حقیقت عبارت از آن چیزی است که آنها می اندیشند کار ساده یی نیست. من به جناب اندیشمند تبریک می گو یم که با شهامت یک دانشمند و پژوهشگر نستوه به  برسی پشینۀ تاریخی خط دیورند و چگونه انکشاف رویداد های مربوط به آن در نیم سده گذشته پرداخته و تا  سال های پسین تحقیق خود را پی گرفته است. این کتاب خود نگرش تازه یی است بر بخشی از تاریخ افغانستان و منطقه. کتاب ما را به پذیرش واقعیت فرا می خواند. البته در سرزمینی که پیوسته به جای تاریخ به شاگردان آن جعلنامه آموزش داده شده است. در سر زمینی که بر بنیاد منافع خانواده گی و قومی هر جعلی توانسته است تا بر مسند حقیقت تکیه بزند، سخن گفتن بر مدار حقیقت خود شهامت و از خود گذری بزرگی می خواهد.

جوزای ١۳۸۶شهر کابل