و این مثلث بی قاعدۀ خونین
فکر می کنم که جایی خوانده بودم که یکی از سیاسیون کشور زمانی مرز دیورند را به زخم خونینی همانند کرده بود. اما شاید بتوان گفت که دیورند دیگر نه یک زخم خونین؛ بلکه اژدهاییست بیدار شده از یک خواب دراز زمستانی!
اژدها به حرکت در آمده و می خواهد بستر خود را تغییر دهد. بیش از نیم سده است که ما از آن سوی دیورند سخن می گوییم و بر این اژدهای خوابیده سنگ می اندازیم. گاهی هم سوار بر توسن هیجانات سیاسی خود، نماز چاشت را در مسجدی در پشاور خوانده ایم، شامگاهان را در اسلام آباد و شفق داغ رسیده ایم به شهر کراچی، با دو رکعت نماز شکرانۀ پیروزی!!!
اما سالها پیش بود که « ضرب مومن » روی دیوار های شکسته و خون آلود کابل با خط درشت نوشت: « کامیابی مبارک هو!». ظاهراً کامیابی از طالبان بود؛ ولی در حقیقت آن ها این کامیابی را برای پاکستان مبارک می گفتند به مفهوم دیگر کامیابی پاکستان بود. فرزندان سیاسی نصیرالله بابر به کابل رسیده بودند. ما سالها فریاد زدیم و با چه شور وهیجان فریاد زدیم:« دا پشتونستان زمونژ »، اما آنها زبان هیاهو در کام فرو کردند و نگفتند:« ای کابل هماراهی!» ؛ ولی بر کابل مسلط شدند و شعار پیروزی خود را بر دیوار های نوشتند.
ما در هیچ مسجدی نه در پشاور نه در اسلام آباد و نه هم در کراچی توانستم تا آن دینی را که حکومت های با حمیت!ما بر گردن گرفته بودند به جا آریم و دو رکعت نماز شکرانه بخوانیم؛ اما دشمن در خانه های ما راه یافت در مساجد ما راه یافت در تکیه خانه های ما راه یافت و در هرگام خون ما را برزمین ریخت! بعد ما با حنجرۀ تاریخی پنج هزار سالۀ خود فریاد زدیم:« این عملیست غیر انسانی و غیر اسلامی!» او که قرآن را آن گونه که خود می خواهد، می خواند بر ما خندید و خندید و خندید و هر بار که ما چنین می گوییم او می خندد! ما شکایت می کنیم او می خندد، ما لاف و گزاف می زنیم او می خندد، گویی ما به مضحکۀ تاریخ بدل شده ایم و او بر این مضحکه می خندد. او بابی اعتنایی به دنبال کار و به دنبال اهداف خود روان است و سالهاست که وجب وجب این خاک خون آلود را به کربلایی بدل ساخته است. ما را تشنه کام گروه گروه به خاک و خون می کشد.
همه ساله که گردونه ای تاریخ بر دهم محرم می رسد، ما به یاد آن آموزگار و رهبر بزرگ آزادی و تاریخ، حضرت امام حسین که رحمت خداوند بر او باد! می افتیم، و به یاد یاران جوانمرد او، به یاد آن شهیدان تشنه لبی که یزیدیان آب بر آنان بستند! خداوند خود می داند که خاک کربلا را از چه جوهری آفریده است که تا توانست چنان مصیبتی را تحمل کند و آن همه خون پاک، داغ و تشنه را قطره قطره بنوشد!
تا محرم می گذرد گویی دیگر آب از آب تکان نخورده است! در حالی که قیام حسین (رض) قیام همیشه گی حق و عدالت است در برابر بی عدالتی، ستیز جاودانۀ نور است در برابر تاریکی. مشعل مقدس ایمان است که باید نسل در نسل روی دوش تاریخ حمل شود! از این نگاه که می بینیم آن قیام و آن انقلاب در هر نفس تاریخ و درهر نفس زنده گی جاریست، برای آن که جهان ما هیچگاهی از یزید و یزدیان تُهی نبوده است.
امسال در دهم محرم شهر کابل خود کربلایی دیگری بود. گویی باز یزیدیان روزگار خون حسین و یاران او را بر خاک ریختند. امسال خون شهیدان دهم محرم در کابل، قندهار و بلخ چنان شطی از نور با خون شهیدان کربلا پیوست. گویی زمان برداشته شد و عاشورای کابل با عاشورای حسینی در کربلا به هم آمیخت و یک بار دیگر تاریخ یزید و یزیدیان را در سیمای فاجعه آفرینان اسلام دشمن پاکستانی و سیاسیون منافق آن کشور تماشا کرد!
دشمن آزرمی ندارد که از چنین عمل کافر منشانه یی انکار کند، همان گونه که یزید دستور کشتار حسین و یارانش را داده بود، بی هیچ آزرمی و بی هیچ هراسی از رو سیاهی تاریخ. دشمن از پاکستان می آید؛ اما چه کسی او را به کوچه ها و پسکوچه ها، خانه ها و پسخانه های ما آشنا می سازد، بدون شک این خود ماییم که دست دشمن را گرفته و او را تا حریم خانه های خود آورده ایم. من تفاوتی را در میان طالب افغانی، پاکستانی و القاعده نمی بینم. طالبانیزم یک تفکر است. یک اندیشه است و یک جهان بینی است. این جهان بینی افزاریست در دست آنها که می خواهند جهان را در چارچوب آن تغییر دهند.
طالبانیزم نقطۀ توقف ندارد. خواهان حاکمیت جهانی است. طالبانیزم جدال همیشه گی است. این بحث ها که طالبان افغان باید خود را از القاعده و طالبان پاکستان جدا کنند، بحث های عبثی است. در این صورت آنها فلسفۀ وجودی خود را از بین برده اند. سیاسیون ما یا خود را فریب می دهند و یا هم در پشت چنین جملاتی اهداف دیگری را دنبال می کنند. من شک دارم که بسیاری از سیاسیون اریکه نشین ما خواهان فروپاشی طالبانیزم در کشور باشند و این چیزیست که همیشه زایشگر بی اعتمادی بوده است.
ظاهراً دولت پاکستان پیروزمند میدان است و می خواهد که گاو تروریزم نه چهار لاخ؛ بل شش لاخ داشته باشد. چنان که این کشور سالهاست که از بنیاد گرایی طالبانی به گونۀ یک افزار مؤثر در جهت تحکیم منافعش در افغانستان و در دراز مدت در جهت حاکمیت بر افغانستان استفاده می کند و به همین گونه با استفاده از چنین افزاری سیاهی پیوسته با هند مقابله کرده است؛ با این حال تراکم بنیاد گرایی در پاکستان و منطقه سرانجام چنان گرزه ماری دستان سیاه این مار باز ناپاک را نیش خواهد زد و او را از پای در خواهد افگند!
سیاسیون ما در جفرافیای ذهنی خود گاهی اژدهای دیورند را تا آن سوی اتک رانده اند، اما در سالهای اخیر پاکستانی ها این اندیشه را پنهان نمی کنند که که پاکستان کشور جدا شده از نیم قارۀ هند است و مرز این نیم قاره را در افغانستان در کوه های هندوکش می دانند. این که سیاست دولت های پاکستان در پیوند به افغانستان چقدر بر چنین محور فکری استوار می باشد، مسأله دیگریست؛ دست کم هم اکنون چنین طرز تفکری در پیوند به افغانستان در پاکستان وجود دارد. پاکستان از افغانستان انتقام می گیرد و آن غیرت افغانی! ما را به میدان فرا می خواند! تاریخ پاکستان تاریخ دشمنی با افغانستان است. هنوز پاکستانی ها به کودکان خود یاد می دهند که افغانستان یگانه کشوری است که با عضویت پاکستان در سازمان ملل متحد مخالفت کرد! این یک آموزش سیاسی در پاکستان است. این یک آموزش سیاسی دورنمایی است.
در سالهای تجاوز شوروی بر کشور، باری یکی از جنرالان پاکستانی گفته بود که دیورند به دیوار موش زده یی می مانتد که باید آن را از جایش برداشت در جای مناسبی گذاشت. هدف آن جنرال انتقال این دیوار نه به سوی اتک؛ بلک به سوی متک بود! چنین جملاتی فشرده یک سیاست دور نمایی در پیوند به افغانستان است و ما پیوسته در گوش کودکان خود گزافه خواندیم که پاکستانی های دال خوراند و تاریخ ندارند! اما انها با همین دال و با همین بی تاریخی خود رسیده اند به بم اتمی و این جا تمام باروت سیاست و کار دانی ما نم کشیده است. اخیراً یکی از کارشناسان ما در یکی از تلویزیون ها می گفت که افغانستان کشوریست که در تاریخ وجود دارد و پاکستان تاریخ ندارد. سخنی که پیوسته فاشیستان ایرانی در پیوند به ما می گویند!!!
من وارد این بحث نمی شوم که دست کم چه حوزه های مدنی در خاک امروزین پاکستان وجود دارد و ما همه گان در یک حوزۀ بزرگ مدنی قرار داریم و مدنیت این حوزۀ بزرگ مال همه گان است نه مال یک قوم و یک کشور. سخن این جاست که چگونه شد که ما تاریخ خود را بردیم و در بازارهای پشاور، اسلام آباد و کراچی فروختم و موزیم های خود را خالی ساختیم . مگر ما از تاریخ همین را یاد گرفته ایم تا ریشۀ خود را بکنیم. از موزیم خود دزدیدیم و ساحات باستانی خود را تاراج کردیم و در مقابل خانۀ نصیرالله بابر و بی نطیر بوتو و شاید ده ها خانۀ دیگر مقام های پاکستانی را به موزیم آثار تاریخی خود بدل کردیم. ما تاریخ خود را برده ایم و در پاکستان به حراج گذاشته ایم. چنین است که همین همسایۀ بی تاریخ! ما را به کاسۀ سَر آب داده است. بلی دوست من! آنها تاریخ ندارند؛ ولی نان دارند، ما که تاریخ داریم؛ اما نان نداریم. ما نان نداریم آنها راه را بر ما می بندند تا ما را گرسنه گی دهند و شکنجه کنند. بستن راه بازارگانی بر یک کشور محاط به خشکه خود به گونه ای همان بستن آب است بر حسین و دوستان او که تشنه لب شهید شدند تا درخت حق و عدالت و آزادی ریشه در آب داشته باشد.
با دریغ جنگ در افغانستان ادامه خواهد یافت، برای آن که در منطقه نه تنها گروه های افراطی اراده یی جز ادامۀ جنگ ندارند؛ بلکه دولت هایی در منطقه نیز خواهان چنین چیزی اند. پاکستان نمی خواهد که جنگ در افغانستان پایان یابد و اگر پایان هم که می یابد باید به نفع او پایان یابد. در جهت دیگر دولت فاشستی- مذهبی ایران نیز خواهان چنین چیزیست. هر دو در مرزها ما را می کشند.
وقتی گروه افراطی لشکر جنگوی به جهانیان اعلام می دارد که آنها در روز عاشورا در شهر کابل انبوه بزرگ سوگواران را قتل عام کرده اند، دولت افغانستان چه خواهد کرد؟ من باور ندارم که از این دولت کاری ساخته باشد! بیست و چند تن از سربازان پاکستانی در یک حملۀ ناتو در مناطق هم مرز با افغانستان کشته می شوند، در واکنش پاکستان با وجود اصرار کشور های جهان در نشست بُن اشتراک نمی کند و در سراسر جهان به داد خواهی می پردازد، راه اکمالاتی ناتو را می بندد. به نیروهای نظامی اش در مرز دستور می دهد تا هوا پیمای های بدون سرنشین امریکا را هدف قرار دهند و در مناطق مرزی راهدارهای پیشرفته جا به جا می کند و تازه معلوم نیست که دیگر چه امتیازاتی را خواهان است.
در جهت دیگر گروه های ترورستی وابسته به دستگاه استخباراتی آن کشور همه روز گذشته از سربازان افغانستان و ناتو شهروندان کشور را نیز به خاک و خون می کشند و ما تنها شکایت می کنیم و یا هم سر در لاک خود فرو می بریم که گویا چیزی رخ نداده است! پاکستان چند دور هفته ها ولایات مرزی ما را به راکت بست، صداها شهید و زخمی دادیم، خانواده های تهی دست خانه های خود را ترک کردند؛ اما در برابر چنین تجاوز اشکار پاکستان از سنگ صدا بر آمد و از حکومت و رییس جمهور نه! وقتی هم که جناب شان لب از لب گشود رسانه ها را ملامت کرد که مبالغه کرده اند و ان ماجراهای خوانین را شایعاتی رسانه ای خواند!!!
ما از بُن دوم بر گشتیم و نخستین پیام تبریکی را حلقات متجاوز و افراطی پاکستان با حملۀ خونینی بر انبوه سوگواران حسینی به ما فرستاد. شاید پاکستان با این حمله خواست تا خطوط اساسی سیاست آیندۀ خود را در پیوند به افغانستان بیان کند! به روشنی نمی دانیم که بُن دوم برای ما گشایشی بود یا بن بستی، می ترسم که ما از بن بستی به بن بست دیگری نرسیده باشیم!!! با این همه به مشکل می توان چشم انتظار روزها روشن و آفتابی در کشور بود. ابرهای تاریک همچنان در آسمان می غرند، باران ها بوی خون دارند و زمین های صلح و اعتماد همچنان سترون و نازا هستند. دشمن چنان ماری در آستین ما پنهان شده است. دشمن در خانۀ ما در آن بالا ها پشت بر دیوار اعتماد نشسته است و ما سالهاست که در تاریکی تیر رها می کنیم!
ما به مصالحه یی با هیچ گروه و با هیچ دولتی نخواهیم رسید تا آن گاه که در میان خود مصالحه نکنیم. هم اکنون مفهوم دولت ما را یک مثلث نا مشروع تشکیل می دهد. نیرو های سه گانه آنقدر برای مردم افغانستان در پیوند به نا مشروع بودن یک دیگر سخن گفتند و استطلال کرده اند که دیگر آبرویی حتی برای کشور هم باقی نمانده است. این ریسمان کشی های سیاسی، ریسمان زنده گی اجتماعی و سیاسی ما را از ده ها جای کنده است. در چنین وضعی می توان گفت که بزرگترین عامل این همه مصیبتهای سیاسی و اجتماعی در کشور خود دولت افغانستان است که همۀ هستی ما را در مثلث جای داده است که به گفتۀ خودشان هر سه ضلع آن نا مشروع است. مثلث که که حتی خونبارترین اعمال دشمنان نیز در آن مشروعیت پیدا می کند. مثلثی که نه توان دفاع از شهروندانش را دارد و نه هم توان مقابله با دشمن را! و ما همگان در این مثلث بی قاعده محکوم به سرنوشت سیزیف هستیم!
قوس 1390 شهرک قرغه- کابل