بیست و ششم دلو در تاریخ افغانستان دیگر وجود ندارد!

بیست و ششم دلو در تاریخ افغانستان دیگر وجود ندارد و نباید هم وجود داشته باشد! برای آن که این روز وحدت ملی را تخریب می کند. ما هیچ چیز نداریم. نه دانش، نه فن آوری و نه هم اقتصاد و اما تنها چیزی که داریم و مردمان دیگر جهان در حسرت آن می سوزند، همانا کوزه ی ناپخته ی وحدت ملی ماست! از برکت همین کوزه ی نا پخته است که ما امروزه این همه از دریای افتخارات تاریخ سیرابیم و باید مواظب آن باشیم که پیوسته از کنار دریا به سلامت بر گردد!

دولت امسال این روز را به فراموشی کامل سپرد و رئیس جمهور هم پیامی به این مناسبت به مردم افغانستان نفرستاد. بیست و ششم دلو، امسال چنان به آرامی چهره در پشت کوه های پغمان پنهان کرد که گویی آب از آب تکان نخورده است. جایی خوانده بودم که فرمانده لشکر چهلم شوروی، گروموف آن گاه که سر افگنده از پل حیرتان که در آن روزگار به نام پل دوستی یاد می شد، گذشت؛ با تفنگچه ی کمری اش گلوله یی به سوی آسمان افغانستان رها کرد. شاید آسمان ما را بی پرواز گلوله نمی خواست! ما تا هنوز مفهوم این شلیک نمادین او را به سوی افغانستان نمی دانیم، همان گونه نمی دانیم که او همراه با لشکر و لشکریانش، هنگامی که از پل حیرتان می گذشت به چه می اندیشید!

اگر ما تا هنوز مفهوم آن حرکت نمادین گروموف را نمی دانیم، خدا را شکر گزاریم که پس از بیست و سه سال سر انجام اندیشه و دانش جواله ی کاروان سالار معارف ما جلالتمأب دُکتور غلام فاروق وردک! پرده ی از روی همه رازها و ابهام ها را به دُور افگند و چهره ی نا خوش آیند بیست و ششم دلو! را برای ما نمایاند، ورنه ما چشم بستگان بی خبر از زمین و زمان، در شناخت سنگ پشت و کبوتر نا توان می ماندیم!

هیچ کس و هیچ امپراتوری و شدادی بر تاریخ و زمان مسلط نبوده است، الیٰ در شگفتی های روزگار ما جناب فاروق وردک! دستان او را زمانه چنان باز گذاشته است که می تواند همه ی تاریخ این سرزمین را در یک لحظه چنان تخم مرغی بر دیوار وحشت ملی بکوبد! وقتی می بینم که او بر مسند وزارت معارف تکیه زده است؛ همان حکایت نجاری در کلیله و دمنه یادم می آید.

به گمانم این تاریخ ستیز بزرگ گاندی جی روزگار ما! سوراخ دعا را گم کرده است. وحدت ملی می خواهد، من که در ادعای او شک دارم، باور دارم که او خود نیز وقتی با خویشتن خویش است می داند که چرا این کوزه ی ناپخته ی وحدت ملی را این چین از دوغ سیاست های تقرقه افگنانه و جنجال بر انگیز لبالب کرده است! او وحدت ملی می خواهد؛ اما در میان شهریان کابل به نام یکی از پرچم به دوشان تفوق طلبی قومی و زبانی شهرت دارد که گاهی چنان سخنگوی طالبان حتیٰ از دهشت مکتب سوزان آن ها نیز دفاع کرده است. او وحدت ملی می خواهد و بعد روزی را از تاریخ افغانستان حذف می کند که در حقیقت گره گاه همبستگی تمام مردم کشور است. روزی که تمام اقوام افغانستان در آیینه ی آن خود را در کنار برادران خود می بینند. روزی که برای به دست آوردن آن خون تمام اقوام افغانستان در یک جوی جاری شده است. او بیست و ششم دلو روز شکست شوروی را از تاریخ بیرون رانده است، اما نمی داند که با این کار نفرت و نفرین همیشکی تاریخ را برای خود کمایی کرده است. این طوق نفرین بر گردنت مبارک باد برادر فاروق! تو بسیار پر زور هستی که حتیٰ در برابر پیل تاریخ هم می ایستی و بانگ آن چنانی می زنی!

افغانستان در سالیان اخیر اندک اندک از بسیاری ارزش های ملی و تاریخی تُهی شده است، دولت در سال های اخیر بی علاقه نیست تا حتیٰ خاطره ی استقلال را نیز چنان کاسه ی شکسته یی روی دیوار فراموشی بگذارد. از روز استقلال آن گونه که شایسته است تجلیلی به عمل نمی آید! به یک مفهوم هیچ تجلیلی به عمل نمی آید. شنیدم که چند سال پیش نیرو های بریتانیای در روز استقلال افغانستان در قبر گورا در چهار راهی شهید، خاطره ی سربازان متجاوز خود را تجلیل کردند. یکی از افسران انگلیس در سخنان خود گفته بود اینان سربازانی اند که برای استقرار صلح در افغانستان خون خود را بر زمین ریختند، گویند یکی چند تن از وزیران افغانستان نیز در این نشست دعوت شده بودند، سخنان افسر انگلیس را می شنیدند؛ ولی با غیرت افغانی که داشتند مُهر بر دهن کوبیده بودند!

شاید هم این وزیران انسان های خویشتن داری بودند و با خرد وزیری که داشتند، می دانستند که حال زمان گزافه های غیرت افغانی گذشته و در شرایطی که کشور به گونه ی دیگر در بند است، سخن گفتن از غیرت افغانی و آزادی، همان تف سربالاست و به گفته ی مردم دهن بسته صد تنگه؛ کسی از راه دروازه می آید و کسی هم از راه بام، در هر دو صورت خانه تاراج می شود. باری گفته بودم: دوستان ما / همان بلشویک های سرخ مغزی اند / که با جامه ی سپید به خانه ی ما آمده اند.

دیروز به دوستی گفتم که قانون اساسی بزرگترین دست آورد سیاسی- اجتماعی ظرف ده سال گذشته در کشور است، گفت: کاش دامنش را لکه دار نمی کردند. گفتم چگونه؟ گفت مگر نمی دانی که به خاطر چند واژه ی میرزا بنویس دفتری یس از تصویب جرگه ی بزرگ بر آن دستبرد زدند، چیز هایی را بر آن افزودند و چیز هایی را کاستند که گفته می شود سازمان دهنده ی این همه تقلب در قانون اساسی جناب فاروق وردک است که در آن هنگام رئیس دارالأنشای کمسیون قانون اساسی بود. گفتم می دانم، مسأله ی جعل در قانون اساسی به گونه ی گسترده در رسانه های کشور مطرح شده است؛ ولی تا هنوز رئیس جهور در این زمینه مُهر بر لب دارد. اگر رسانه ها در این زمینه بدون اسناد چنین چیز هایی را به نشر رسانده اند، باید مجازات شوند که چرا با چنین سخنانی بزرگترین وثیقه ی ملی کشور را در ذهن شهروندان بی اعتبار ساخته اند و اگر جناب فاروق وردک و همراهان بر اراده و وجدان و خرد مردم پای گذاشته و دست به چنین تقلبی در قانون اساسی زده اند این خود خیانت ملی است، باید به محاکمه کشانده شوند. گفتم دیروز قانون اساسی را جعل کرد و امروز تاریخ را محو می کند و شاید فردا بخشی از مردم را به کوره خشت پزی بفرستد.

در پیوند به جعل قانون اساسی، دولت تا کنون هیچ گونه واکنشی نشان نداده است. مردم افغانستان حق دارند بدانند که رسانه ها دروغ می گویند و یا این که دستان اعجاز انگیز فاروق وردک همان کاری را کرده است که دلش می خواسته است. تردیدی نیست که اگر جراًت کند و در این زمینه سخن بگوید، خواهد گفت که او در قانون اساسی به هدف تاًمین وحدت ملی تقلب کرده است. برای یک لحظه تصور می کنیم که فاروق وردک در جعل قانون اساسی هیچ دستی ندارد و اما از این که به حیث رئیس دارالأنشای کمسیون قانون اساسی نتواسته است که حُرمت این وثیقه ی ملی را از دستبرد متقلبان در امان نگهدارد، خود مسؤول است. حیثیت قانون اساسی در افغانستان لکه دار شده است و باید اعاده ی حیثیت شود. وقتی جرأت فاروق وردک را در حذف بخشی از تاریخ معاصر می بینیم، تردید کمتری باقی می ماند که چنان تقلبی را نکرده باشد!
به زبان دیگر تقلب در قانون اساسی و خاموشی رئیس جمهور این جرأت را برایش داد تا به حذف پاره یی از تاریخ کشور نیز بپردازد. شاید بهترین کار برای حامد کرزی تا پیش از آن که دوره ی کاخ نشینی اش به پایان رسد، این باشد که فرمان دهد که گروهی از متخصصان بیطرف داخلی و خارجی به تحقیق در این زمینه بپر ازند. برای آن که تقلب در قانون اساسی خطرناکتر از هر حمله ی انتحاری است. این کار بنیاد هرگونه وحدت ملی را فرو می ریزد. معلوم نیست که فاروق وردک و همراهان چگونه وحدت ملی می خواهند؟ من نمی دانم که این چگونه وحدت ملی است که برای بقای آن باید قانون اساسی را جعل کرد و بخش های از تاریخ را از میان برداشت . سکوت رئیس جمهور در این زمینه می تواند به مفهوم رضایت او باشد و یا هم می توان پنداشت که او خود از جریان تقلب در قانون اساسی آگاهی داشته است!

حال که فاروق وردک تاریخ را خذف می کند، باز هم رئیس جمهور خاموش است. آیا حذف تاریخ حذف چند ورق از مشق های دَوران مکتب است که بی هیچ دغدغه یی بتوان آن را به دُکان قصابی فرستاد! گریز از تاریخ هیچ مشکلی را حل نمی کند. آینده گان باید سیمای راستین ما را در آیینه تاریخ نگاه کنند. دیروز برای ما جعلنامه های را به نام تاریخ آموزش می دادند و چنان است که تا کنون درک مشترکی از تاریخ نداریم، در حالی که یکی از شرایط مهم برای ملت شدن همین درک مشترک از تاریخ است.