ما لعبتکانیم و جهان لعبت باز!!!

چنین به نظر می آید که پارلمان تا رسیدن به یک رییس منتخب هنوز فاصلۀ دراز و دشواری را پیش روی دارد. استعفای رییس مؤقت پارلمان نشان می دهد که کاردِ گروه بازی های درون پارلمانی به استخوان رسیده است. وقتی کارد به استخوان می رسد، حادثه رنگ دیگری می گیرد. گاهی مقاومت با فریادی به پایان می رسد و گاهی هم قیامی، قامت بلند می کند. استعفای رییس موقت، قیامی نبود؛ بلکه فریادی بود درد آلود و از سر دلتنگی که شاید پژواکش را طالبان بهتر از ما شنیده باشند، شاید هم نسل های بعدی بشنوند و بر ریش نیاکان خردمندِ خویش از سر بیخردی بخندند! شاید هم گروه نامزدان معترض در کدام کوهستانی خندیده باشند!

جناب رییس موقت پارلمان از گروه بازی های قومی درون پارلمانی دلتنگ شده است، به گمانم گاهی هم دیوان رباعیات خیام  را ورق گردانی نکرده است، ورنه در می یافت که آن حکیم بزرگوار سده های پیش از این گفته است: « مالعبتکانیم و جهان لعبت باز».  حال دنیا پر است از این لعبتک ها و لعبتک بازان، نشسته در آن سوی پردۀ تاریک سیاست های لعبتکبازی که گاهی رشته را کش می کنند و گاهی هم رها.

خوب چه می توان کرد وقتی که عقل ما از کوچۀ خرد سیاسی نمی گذرد و اگر سایۀ خرد سیاسی را هم که پیدا کنیم آن را به تیر می زنیم و تا تفنگ مان به صدا در می آید بر می خیزم و دهن تاریخ را تا بنا گوش پاره می کنیم که ای الکن دروغپرداز! فریاد بزن که پنج هزار سال پیش پدران ما در تنور مادر کلان تو نان پخته بود! این دروغ پرداز سال هاست که فریاد می زند و بر مادر کلان خود نفرین می فرستد!

حال که همای سعادت ب 52 را فراز سر داریم  و از آسمانها گفتمان های سپید فرو می ریزد و تا به زمین می رسد رنگ سرخ پیدا می کند، پس در این جادوگری های سیاسی، بیچاره نماینده گان مردم چه چاره یی دیگری دارند! مگر آنها حق ندارند که در بارۀ چیزی بیندیشند! حال این که قومی می اندیشند یاغیر قومی این دیگر مهم نیست، مهم این نیست وکیل پارلمان باید صاحب اندیشه باشد! البته آن های که سر در لاک خود فرو می برند، بدون تردید دنیای ذهنی آن ها به اندازۀ همان لاک شان بزرگ است. مگر شما جناب رییس فکر می کنید که چنین کسانی باید مانند سیمرغی بیندیشد و به سوی کوه قاف دموکراسی پرواز کنند و به  یگانه گی برسند! نه جانم آنها در این صورت باید از هفت وادی بگذرند. از  کوه ها، دریا ها، دشت ها، سینه های شان از عشق یگانه گی پر باشد! حال تو بگو این وکیلان عزیزی که پس از سه ماه مبارزات انتخاباتی و چند ماه « کشتل جنگی » با نامزدان معترض، خسته باز گشته اند و تازه لمیده اند روی کرسی های پارلمان، می خواهی برای رسیدن به یگانه گی، کوه ها، دشت ها، دریاها و هفت وادی ریاضت را پشت سر بگذارند! نه آن ها در هوای کوه قاف نیستند! باز هم خانه های شان آبادان باد که با این همه خستگی از خود گذری دارند و به خاطر مردم خویش دست کم سر در لاک اندیشه های قومی و گروهی خود فرو می برند، سیاه می اندیشند و سپید رای می دهند.

ببینید جناب رییس صاحب مؤقت! نماینده گان با لحن اهانت آمیزی با شما سخن گفته اند، در این تردیدی نیست، اما به یاد داشته باشید که از قدیم گفته اند: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. نخست خدا را شکر گزار باشید که زمستان است و بوتل های پر از آب در دسترس نیست، غیر از این مگر متوجه نشده ای که خود چقدر آنها را اذیت کرده ای؟ نمی بینی که چشمان وکیلان محترم چقدر سرخ و آماس کرده است. گویی از چشمان آن ها خون می چکد. این دو هفته است که شما با جنجال های انتخاباتی خویش آنها را بیدار خوابی داده اید و نمی گذارید که آن ها پلک روی پلک بگذارند. این دیگر انصاف نیست که مهمانان مردم را نمی گذارید تا در مهمانه خانۀ مردم  به خر و پوف قانون مدارانۀ خویش بپردازند! این کار شما بر خلاف اصول وظایف داخلی خواب آلوده گان دموکرات پارلمان است! پس آنها حق دارند که شما را به نقض اصول وظایف داخلی پارلمان متهم می کنند!!!

وقتی انتخابات درون پارلمانی در نخستین گام ها، پایش به سنگ بُن بست خورد و رو به سینه به زمین افتاد و اما دوباره با دلاوری و بینی خون سار از جای بر خاست و تا می خواست گام دیگری بردارد که کسی از درون یا بیرون پایی، پیش پیاش نهاد که این بار نیز چنان قهرمان زورمند؛ ولی بی تجربه یی با شدت بیشتری به زمین خورد که صدای فرو افتادنش را همۀ مردم افغانستان شنیدند. از همان نخستین گام ها و نخستین افتادن ها این نگرانی وجود داشت، که قهرمان قانون پردازِ ما چنان مرغان باران زده یی سر و منقار خونین خود را در زیر بال تعصبات و منافع گروهی خود فرو خواهد برد که به گفتۀ شما چنین شده است.

من نمی دانم که در آن اُصولنامۀ شما در بارۀ استعفای رییس مؤقت چه گفته شده است؛ اما این قدر است که شما بزرگترین دلیل استعفای خویش را موجودیت گروه بندی های قومی و زبانی در پارلمان دانستید که چنین وضعی نمی گذارد تا شما گامی به پیش بر دارید. تعجب آور این است که از آن همه نماینده گان کهنه کار و تازه دَم، کسی در زمینه اعتراضی نکرد و ما نشنیدیم که کسی گفته باشد که جناب رییس! این خانۀ مردم افغانستان است، جدایی انداختن در خانۀ مشترک مردم رسم جوانمردی نیست؛ تنها چند تنی بر خاستند و شما را دوباره به آن امانت چند روزه بر گشتاندند. ما دلیل استعفای شما را فهمیدیم؛ اما دلیل برگشت شما به کرسی را ندانستیم. تنها دیدیم که یکی دو تن با شما سر گوشی های معنی داری دارند!!!

باری مقاله یی خواندم از یکی از نویسنده گان با حوصله که همه نوشته اش بر این محور می چرخید که شمس تبریزی در آن خانۀ خلوت برای مولانا جلال الدین محمد بلخی چه گفت؛ که او یک باره ترک قیل و قال مدرسه کرد و به وجد و سماع پرداخت! کس چه می داند که در آینده  چند تحلیلگر سیاسی آن چنانی روزگار در این یا آن میز گرد تلویزیونی به بحث نپیردازند که در آن سر گوشی های کوتاه چه سخنانی رَد و بدل شد که مولانای پارلمان ما، بدون مقاومت دوباره برگشت و بر جایگاه نشست و قیل و قال انتخاب رییس دایمی را از سر گرفت.

من نمی دانم مگر استعفا دادن از مقام ریاست مؤقت پارلمان را می شود همین گونه به ساده گی با چند سر گوشی حل کرد؟ به گمان من این موضوع می توانست دستور کار جلسۀ آن روز پارلمان را تشکیل دهد! آیا در اُصولنامۀ داخلی پارلمان گفته شده است که اگر رییس مؤقت به سبب ایجاد شگاف های گروهی و قومی در پارلمان از عهدۀ خود استعفا می دهد، در آن صورت می تواند با یک سر گوشی دوباره به جایگاه برگردد! اگر در اُصولنامه تغییراتی پدید آورید این مسأله را نیز در نظر داشته باشید، چون از قدیم گفته اند: تا همین مکتب است و این ملا، حال طفلان خراب می بینم. من می ترسم که اگر سال آینده شما موفق شدید تا رییس دایمی پارلمان را انتخاب کنید، کسی سنگ دیگری پیش پای شما نیندازد که آقای رییس موقت شما که استعفا داده بودید، پس انتخاب رییس دایمی به وسیلۀ یک رییس موقت مستعفی نمی تواند قانونی باشد!!!

سخن دیگر این که اگر آن سر گوشی ها این همه سحر و جادو دارد، چه نیاز به این همه جار و جنجال، بگذارید یک چند سر گوشی درون پارلمانی، بیرون پارلمان، درون کشوری و بیرون کشوری صورت گیرد تا نه تنها شما از عذاب انتخاب رییس دایمی پارلمان نجات یابید؛ بلکه من  نیز از عذاب نشستن در پای تلویزیون رهایی یابم.

می دانی جناب رییس شما نماینده گان را بیدار خوابی می دهید و رییس دایمی را به  زودی انتخاب نمی کنید، در حالی که « دادگاه اختصاصی » روز تا روز صدایش بلندتر می شود و تیر های زیادی جهت پرتاب به سوی شما فراهم کرده است. نمی ترسید که اگر این تیرها از دیوار مصونیت شما بگذرد و بعد روی سینه یی گل بکارد، دیگر آن وقت کار از کار گذشته است. همین دیروز شش تن از صَرافان کابل فدای سبیل مبارک و یا هم کاکل تابدار وکیلان گردیدند. باور کنید وقتی این حُکم را شنیدم همان قصۀ « شهر خربوزه » یادم آمد. گفتم چقدر بدبختیم که پس از پنج هزار سال که این همه تاریخ و جغرافیا را به کاسۀ سَر آب داده ایم تازه خرد ما برابر شده است با خرد شهر خربوزه. متقلب در پارلمان و صَراف در زندان. رشوت ستان در هندوستان و تو از دست گروه بازی های پارلمان در فغان و نامزدان ناراضی هم در کوهستان، مگر این شهر خربوزه نیست!

من نمی دانم اگر زودتر از جای نجنبید، و چوب و چماق قانون و تفسیر قانون را به دست نگیرد و به جنگ آن رُستم زاولی نروید، بدانید که آن دادگاه، دمار از روزگار شما خواهد کشید. چه معلوم شاید در یک خربوزه شیرینک زدن دیده شود که چند وکیل پارلمان در زندان با صَرافان شطرنج می زنند.

شما که نماینده گان مردم هستید! آیا گاهی از مردم نشنیده اید که می گویند انسان را مار از یک سوراخ تنها یک باز می گزد! تا جایی که دیده می شود تا کنون « مار رای سپید » شمار از یک سوراخ دو بار گزیده است. امروز نیز دست در همین سوراخ کرده اید. سومین نیش زدن های این مار بر شما مبارک باد! اگر از من می شنوید زنهار دست در سوراخ سیاست های قومی و گروهی فرو نکنید که مار همچنان در اشتهای نیش زدن به دستان نرم شماست.

نگرانی این جاست که چشمان قانونمدارِ شما، راه دیگری را نمی تواند ببیند، و یا این که در پیش چشمان شما راهدار تنها همین راه را باز گذاشته است، من می دانم شما باز هم در همین راه می روید و دست در همین سوراخ می کنید باز هم نیش سوزنی مار و دستان نرم شما! دل من به دستان پاک شما می سوزد، بعضی از این دستان آن قدر پاک است که هیچگاهی تقلبی را لمس نکرده و نمی تواند حس کند که تقلب درشت است یا نرم. ما مردم ناسپاسی هستیم. سزاوار این است که چنین دستانی را باید با تیغ اخلاص و محبت برید، مومیایی کرد و در موزیم صداقت جهانی تاریخ، در غرفۀ افتخارات افغانستان نگهداشت تا آینده گان بدانند که صداقت پیشه گان افغانستان چه گونه دستان مبارکی داشته اند! من باور دارم که روزانه هزاران انسان از سر تا سرِ جهان به تماشای چنین دستانی خواهند آمد؛ اما اجازه بدهید تا آن غرفه از پولاد خالص « دادگاه اختصاصی »  ساخته شود، تا نکند که این دستان مبارک شما سبز شود و فزونی گیرد که در این صورت باز مانده گان  کمیسیون مستقل انتخابات و کمسیون سمع شکایات انتخاباتی هرگز نخواهند توانست تا رای پاک را از ناپاک جدا سازند و در آن صورت متقلبان در پارلمان های آیندۀ ما نیز راه خواهند یافت و دستان مومیایی شدۀ شما در موزیم تاریخ پنج هزار سالۀ کشور! بوی خواهد گرفت، ما از همین حالا می ترسیم که نکند که در میان بازدید کننده گان غرفۀ افتخارات افغانستان در موزیم صداقت جهانی تاریخ، احمقی پیدا شود و چند بار آن هوای آلوده را بلند بلند در سینه فرو برد و بعد پیشانی ترش کند و بگوید که این بوی تقلب از کجا می آید بوی! بوی! بوی تقلب، این بوی از کجا می آید و خدا نا خواسته سرِ پُر غرورِ فزندان مان نیز روی سینۀ فرو افتد و چشمان شان بر زمین خجالت دوخته شود!!!
دلو ١٣۸٩ شهر کابل