کله سالار کوتاه قامت!!! روایتی از شهر خربوزه

زاخیل والپروندۀ فساد حضرت زاخیل وال وزیر مالیه، بسته شد!
این رویداد به همه فساد پیشه گان بالا نشین مبارک باد! می ترسم که فردا زاخیل وال به بهانۀ ادعای حیثیت از رسانه های بیرونی و درونی خواهان ملیون ها دالر نشود، چه مردی نیک بختی که به هر پهلو می افتد روی دالر می افتد تا پای بر رکاب می گذارد، سمند تیز تک و افسانه ای خوشبختی است که او را به یک چشم به هم زدن به سرزمین دوست داشتنی اش در آن سوی دریا ها و کوه ها می رساند!

او را خداوند کله ی داده است که می تواند تمام مفاهیم مجرد ریاضی را بی درنگ به دالر بدل کند. ذهن
 پول ساز او می تواند همزمان با چندین چاپخانۀ دالر سازی مسابقه دهد و همه گان را شکست دهد. باری در یکی از رسانه ها از زاخیل وال پرسیدند که این همه پول را در این کوتاه زمان از کجا و چگونه به دست آوردی؟ اندیشمندانه در حالی که تبسمی روی لب داشت با انگشت به کله همایونی!!! خود اشاره کرد و گفت از این جا از این جا! و باز تکرار کرد که از این جا از کلۀ خود. او در آن لحظه چنان مار فسایی چشم در چشم خبرنگار دوخته بود تا او را چنان افسون کند که دیگر زبان در کامش از حرکت باز ماند.

انگشت از کله پس نمی کرد و با هر نگاه گویی هزار بار می پرسید: کجاست آن مدرک دزدی و فساد، من هر چه کرده ام از برکت کلۀ خدا داد خود کرده ام؛ اما این کله سالار بزرگ هیچ نشنیده است که از قدیم گفته اند که ماهی گیران زیرکسار نخست آب گل آلود کنند و بعد دام در دریا افگنند تا ماهی کلان شکار کنند!
 وقتی شنیدم که پروندۀ فساد زاخیل وال بسته شده است. آیین دادگستری « شهر خربوزه » یادم آمد.

افسانه نگاران راست گفتار را چنین روایت است که روزگاری در زیر این آسمان کبود شهری بود شهره به دادگستری که پلنگ و آهو در یک آبشخور با هم آب نوشیدندی بی هراس. گویند در این شهر زیرکسار بلند مقامی می زیست که کله یی داشت پر از هوای زر اندوزی، همه روزان و شبان او کلۀ خود را به کار می انداخت؛ اما جز صدای بادها چیزی از آن بیرون نمی شد، تا این که روزی به کشف بزرگی دست یافت و با خود گفت ای تن غافل چرا بر نمی خیزی و دست در گنجور خانۀ دولت نمی کنی که یک شبه نامی یابی بلندتر از نام قارون. تا آن کله سالار بزرگ را این الهام در کله پیچید، تا توانست دست در گنجور خانۀ دولت برد و حتا انبان سکه های سلطان نیز از دستبرد او نیز در امان نماند.

چون خزانه ته کشید خبر چینان چند، از ماجرا آگاهی یافتند و داستان غارت کله سالار به قصۀ هر کوی و برزن بدل گشت. او را به دادگاه فراخواندند، از این که کله سالار همه گوهر و نقدینه را به آن سوی کوه ها و دریا ها فرستاده بود و سهم قاضی شهر نداده بود، حکم داد تا کله سالار را بر دارکنند تا فساد پیشه‌گان دیگر پند پذیر شوند!

دار بر پا داشتند تا کله سالار را به زیر دار آوردند، او را از خوش بختی قامتی بود کوتاه، و به حلقۀ دار نمی رسید، خبر به قاضی بزرگ بردند که ماجرا چنین است و ما را مشکلی پیش آمده است که خرد ما  را نا توان حل آن است! قاضی در اندیشۀ ژرفی فرو رفت دستی به ریش خود کشید، تا تابش اندیشه یی در دالان های تاریک ذهنش تابیدن گرفت و فریاد بر زد: ای قوم خرد باخته مگر در شهر قامت بلندی نیست؟ گفتند هست! گفت پس بروید آن قامت بلند را بر دار کنید تا عبرت فساد پیشه‌گان شود!

گویند در میان انبوه مردم، بالا بلند بخت بر گشته ای در ردۀ نخستین ایستاده بود تا جان دادن آن کله سالار کوتاه قامت را تماشا کند. او را سربازان بر گرفتند و بردند بر سر دار، چون به زیر دار رسید قامتش برابر با حلقه دار بود، قامت بلند بخت برگشته بر دار شد. به قاضی بزرگ شهر خبر داند که حکم اجرا شد و دیگر خطری خزینۀ دولت و انبان سلطانی را تهدید نمی کند.

قاضی بیامد و بر سکوی داد ایستاد و فریاد زد: های مردمان شهر خربوزه! خداوند را سپاس گزار باشید که چنین عدالتی در شهر شما حکم است، بدانید و آگاه باشید که رسم داد گستری در شهر ما نمرده است و بدانید هر کس که دست در گنجور خانۀ دولت برد و از انبان سلطانی بدزدد، روز گارش چنین است. قامت بلند بخت بر گشته بر دار تکان می خورد! کله سالار کوتاه قامت خدا را شکر کرد و رفت تا بار دیگر کلۀ خود را به کار اندازد.
 
بر گردیم به شهر و کشور خود حال که ما افسر زرین نخستین کشور فاسد جهان را به دست آورده ایم اگر وزیر داریی ما فساد نکند، شاید به زودی این مقام را از دست بدهیم. اگر ما امروز به چنین مقامی در جهان دست یافته ایم همه اش از برکت چنین وزیرانی بوده است، از برکت چنین قاضی خانه یی. ما نمی دانستیم که این فساد روزی ما را نخستین کشور جهان می سازد، از گذشته های گفته اند: « امور کشور خود خسروان دانند » همین حالا تمام بلند پایه گان ما در آتش این اندیشه می سوزند و خواب بر خود حرام کرده اند که چگونه آبروی افغانستان را نگهدارند و این مقام را از دست ندهند.

مقام های خردمند ما می دانند که گاهی به دست آوردن مقام شاید آسان باشد؛ اما نگهداری آن بسیار دشوار است. خیر است اگر در فرهنگنامه ها و دانشنامه ها جایگاهی ندارم، سرانجام دست یابی به این مقام در نخستین سال های سده بیست و یکم خود افتخار جاودانه یی است. چه تفاوتی دارد، تولید هرویین هم از خود فن آوری می خواهد و دزدی داریی های مردم و تاراج بانک ها به دانش و مهارت، برنامه ریزی و رهبری نیاز دارد، خوب اگر بدخواهان نام ما را در دانشنامه ها پنسل پاک زده اند؛ حال که در زمینۀ فساد، تولید مواد مخدر جهان را رهبری می کنیم.

همین که رسانه ها اعلام کردند که پروندۀ فساد زاخیل وال بسته شده است، خدا گواه است ترسیدم که نکند که مقام خود را هم در جهان از دست دهیم! شکر خدا که یک روز گذشته از « روز بزرگداشت فساد » تشت رسوایی شهردار کابل از بلند منزل نیرنگ بازی های نو اندیشانه اش فرو افتاد و اما صدایش تنها به گوش هشت صبح پیچید. با خود گفتم بزرگان در این سرزمین کم نیستند، اگر پروندۀ زاخیل وال را یارانش می بندند، یا خود با افسون دالر های می بندد، پروندۀ دیگری باز می شود تا دیده شود که زمین های دشت پتوله در این زمینه که جادویی به راه می اندازد!!!

اقای زاخیل وال نوش جانت! زحمت کشیده ای دود چراغ خورده ای و خداوند می داند که چقدر به گفته ای خودت از کله ات کار گرفته ای « بجت لاین » ها را درهم و برهم کرده ای که این همه دالر در انبان فساد خود اندوخته ای، گوارایت باد همان سخن معروف یادم می آید که: که په خندا خوری وخوره!!!!!!!!!!!!!!

نمی دانم یادت است که  در مکتب خوانده بودیم: « چو میدان فراخ است گویی بزن!» تا حاکم میدان را با تو رشتۀ آن چنانی استوار است، گویی بزن، گویی بزن!!! شما همه گان قهرمانان فساد هستید!!! مدال افتخارتان آسیا سنگی باد پولادین که بزرگان مدال چنین باید!!!