از تاریکی می ترسیم
خدای من
خدای من
در زمین تو خسته ام
در زمین تو خسته ام
در زمین تو مجالی برای شگفتن نیست
در زمین تو خورشید را پشت دیوار خانۀ من سر بُریده اند
در زمین تو تمام پنجره های انتظار
رو به سوی بامداد بسته است
و ما همه گی از تاریکی می ترسیم
و ما همه گی از تاریکی می ترسیم
شهر پشاور، اپریل ٢٠٠٢ میلادی