دهان خون آلود آزادی
شراب نمی نوشم
شراب نمی نوشم
غم های من سخت تر از آن است، که در شراب حل شود
محلل های سادۀ روزگار
آن های را حل می کنند که از آغاز هیچ بوده اند
من در دامنۀ کوهی بزرگ شده ام
که دهاتیان صادق ساده دل
امتداد روشنایی را با آن اندازه می گرفتند
من در دامنۀ کوهی بزرگ شده ام
و شب در آغوش ماه می خفتم
و جام جام ستاره می نوشیدم
و با پرواز عاشقانۀ آفتاب،
آسمان را کران تا کران زیرِ پَر می گرفتم
من روحم راعاشقوار به کوهستان هایی بخشیده ام
که شب ماه بر جبین شان بوسه می زند و بامداد خورشید
توفان دریاها از کوهستان های سرزمین من سرچشمه می گیرند
کوهستان های سرزمین من
استوارتر از آن اند که توفان خاک آلود صحرایی
فراز قله های بلند آفتابی شان، خیمه بر افرازد
کوهستان های سرزمین من فاتحان همیشه گی تاریخ اند
کوهستان های سرزمین من سپاهیان آمادۀ آزادی اند
من سرزمین کوهستانی خود را
با انبوه گرسنه گان آن دوست دارم
سرزمین کوهستانی من شرزه شیری زخم خورده ای است
که زخم های خونین اش
دهان خون آلود آزادی است
که هستی بزرگ خود را فریاد می زند
بگذار، بگذار
دلقان یاوۀ روزگار
سُرود تسلیمی خود را با زبان بیگانه تکرار کنند
ولی من هم چنان در کاخ بلند فرودسی
اتاقی دارم که روی دروازۀ آن نوشته شده است
آ
زا
دی
شهر پشاور، جولای ٢٠٠٢ میلادی