برگـشت به برگۀ پیــشین برگـشت به برگۀ اصـلی به برگۀ بعـــدی
 

شبان

از دشت های شور و شیدایی می آیم
با یک بغل بنفشۀ وحشی
و طلوع دستان ترا
در پشت پنجره نی می نوازم

از دشت های شور و شیدایی می آیم

و تو آن گاه که آرام و بی دغدغه
سرت را چنان حجم لطیف نور
روی شانۀ من رها می کنی
من عشق را
از نفس های تو می نوشم
و از بامداد لبریز می شوم

 شهر پشاور،
٢٠٠٢ میلادی