درختان فاصله
میان من و تو
فاصله یی است
که با هیچ پیوندی نمی توان آن را پُر کرد
میان من و تو، پل های رابطه
در آغوش ابدیت انفجار خوابیده است
میان من و تو حتا یک لبخند
رخنه یی نمی گشاید در این شب تاریک
وعشق در پشت دیوار سنگی تعارف از نفس افتاده است
در این باغی که مرا به پاسبانی نشانده ای
درختان فاصله گل داده اند
درختان فاصله میان من و تو
روزی هزاربار به برگ و بار می رسند
و تو هربار با هیاهوی سادۀ فراموشی
انبوه، انبوه
پرنده گان کوچک خاطرات مرا
به سوی درختان فاصله پرواز می دهی
در این باغی که مرا به پاسبانی نشانده ای
همه چیز مانند دستان تو سرد است
و هیچ چیز
مانند چشم های تو زیبا نیست
شهر پشاور، مارچ ٢٠٠٢ میلادی