به یاد و خاطرۀ روان شاد دُکتر عبدالاحمد جاوید |
غم باغستان
در اندیشۀ آن نیستم که چه گلی در چه گلدانی می خشکد
مرا غم باغستانی آب کرده است
که از کاج های بلند خالی می شود
باغستانی که سال هاست
در زخم هایش خون من جاری است
و دستان بی شکوفه اش
رو سوی آسمان بی ستاره یی خشکیده است
وقتی که مرگ
قصیدۀ بلند کاج های روشنایی را
به حافظۀ خاک می سپارد
این گونه تاکی و تاچند
می توان چشم انتظار بهار موهومی ماند
که شاید چنان پرنده یی
در قفس زمستان یخ بسته است
شهر پشاور، جولای ٢٠٠٢ میلادی