نگرش تازه بر زنده گي و شگرد هاي تاريخ نگاري ميرغلام محمدغبار
به بهانۀ سی و یکمین سال خاموشی او
اگر بگويم كه خبر داغ در روز نهم جوزای 1357 خورشيدي در كابل، خبر آزادی كتاب « افغانستان در مسير تاريخ » بود به هيچ صورت سخني گزافه يي نگفته ام. به زبان ديگر مي شود گفت كه در مقياس تاريخ مطبوعات و چاپ كتاب در افغانستان اين يگانه حادثۀ بزرگي بود كه در آن روز رخ داده است. روزگار هياهو بود و روز گار طبل كوبيدن بر بام های سرخ پيروزی. روزگار تسلط رنگ سرخ بود بر رنگ هاي ديگر. با اين حال خبر آزادي كتاب « افغانستان در مسير تاريخ » چنان قوي و تكان دهنده بود كه فكر مي كردي همۀ اين هياهو در زير چتر گستردۀ اين خبر فرورفته و خاموش شده است. آن روز را مي شود روز غبار در كابل خواند.
آن هايي كه كتاب مي خواندند و آن هايي كه روزانه چند ساعت وقت خود را در جستجوي كتاب هاي تازه و قديمي در كنار ديواره هاي مقابل هوتل آرين در پل باغ عمومي سپري مي كردند همين كه به هم مي رسيدند از رهايي كتاب « افغانستان در مسير تاريخ » به يكديگر مژده مي دادند. « افغانستان در مسير تاريخ » يازده سال در توقيف مانده بود و اين امر را مي توان به مفهوم توقيف تاريخ نويسي در افغانستان تلقي كرد. با دريغ « افغانستان در مسير تاريخ » زماني از زنداني بيرون شد كه نويسندۀ بزرگوار آن ميرغلام محمد غبار چيزي كم دو ماه پيش جامعۀ فرهنگي افغانستان را بر گليم سياه سوگ مرگ خويش نشانده بود.
من در آن روز گار در ليسۀ حبيبيه در شهر كابل آموزگار بودم، با دريغ تا رفتم و سه صد افغاني جهت خريد كتاب فراهم كردم ديگر در روز سوم غرفۀ فروش كتاب بسته شده بود. كتاب تمام شده بود. ظاهراً سه هزار جلد « افغانستان در مسير تاريخ » در همان سه روز نخستين به فروش رسيده بود. اين امر خود در تاريخ مطبوعات افغانستان نيز رويداد يگانه ييست كه تا هنوز تكرار نشده است. بعدتر زماني كه نورالله تالقاني رييس كميتۀ طبع و نشر بيهقي بود، « افغانستان در مسير تاريخ » در خارج كشور چاپ شد. همين كه كتاب به كابل رسيد همراه با آن شايعۀ بزرگي در تمام شهر پخش شد كه در كتاب دستبرد زده شده است. با اين حال اين شايعه نتوانست سبب آن شود تا شمار علاقه مندان كتاب را كاهش دهد. حالا ديگر « كتاب افغانستان در مسير تاريخ » نه تنها در كابل، بلكه در بخش بيشتر ولايات افغانستان نيز راه پيدا كرده بود.
اين نكته نيز قابل ياد آوريست كه در همان سال ها در حلقات علمي- فرهنگي افغانستان تبصره هاي در ارتباط به جلد دوم « كتاب افغانستان در مسير تاريخ » وجود داشت و علاقمندان چشم به راه آن بودند كه روزي جلد دوم كتاب را نيز مطالعه كنند. با اين حال زماني كه جلد دوم به سال 1999 ميلادي در ايالات متحد امريكا انتشار يافت پيش از رسيدن كتاب به پشاور اين شايعه وسيعاً در همه جا پخش گرديد كه جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » نوشتۀ زنده ياد غبار نيست. به هر حال نسخه هاي كتاب به پشاور رسيد و در همان نخستين روز ها معلوم شد كه علاقمندان جلد دوم به هيچ صورت كمتر از علاقمندان جلد نخست نيستند. اين امر براي ناشران افغان در پشاور كه هميشه در كمين چنين فرصت هايي هستند رويداد بسيار بسيار خوش آيندي بود. ناشران پناهندۀ افغان در پشاور به يك مفهوم طبيبان حاذقي اند.
آن گونه كه شنيده ايم شيخ الریيس ابن سيناي بلخي همين كه انگشت بر نبض بيماري مي گذاشت ديگر كافي بود تا يكايك دلايل ناخوشي بيمار را تشريح كند. ناشران در پشاور نيز نبض بازار كتاب را زير انگشت دارند و در نخستين لحظه در مي يابند كه چه كتابي به چه تعدادي به فروش مي رسد و از تجديد چاپ آن چه مقدار سود مي برند. پس از چنين محاسبه هاييست كه آن ها مي پردازند به تكثير كتاب. در چنين مواردي معمولا ناشران افغان در پشاور نشانيي از خود در كتاب بر جاي نمي گذارند. جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » پس از چنين محاسبه هايي در پشاور وسيعاً تكثير گرديد. با اين حال شايعه همچنان ادامه داشت. كساني كماكان دو پاي در يك موزه كرده بودند كه كتاب اثر روان شاد غبار نيست، ولي شمار ديگري كه گويا به بررسي بيطرفانۀ رويداد هاي فرهنگي تظاهر مي كردند مي گفتند كه امكان دارد كتاب نوشتۀ مرحوم غبار بوده باشد، ولي در كتاب دستبرد زده شده است. من در همين سالها با كساني بر خورده ام كه آنها حتا بدون آن كه جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » را خوانده باشند پيوسته ارشاد فرموده اند كه نويسندۀ اين كتاب كس ديگري غير از غبار است!
اگر بگويي برادر چه برهاني داري آن گاه به موجوديت شايعه اشاره مي كنند كه كساني چنين مي گويند. اخيراً چنين به نظر مي رسد كه جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » بر چنان شايعه هايي پيروز شده است چنان كه در كتابفروشي هاي پشاور اين روز ها كمتر ميتوان به آساني جلد دوم اين كتاب را دست ياب كرد. تا جاي كه من اطلاع دارم ظرف يك سال گذشته دور مكمل « افغانستان در مسير تاريخ » جلد اول و دوم دوبار در شهر پشاور به وسيلۀ كتاب فروشي « نظاميه » و مركز نشراتي « ميوند » با فهرست اعلام، انتشار يافته است كه در هر بار تيراژ آن ده هزار جلد بوده است. اين امر نشان مي دهد كه خواننده گان « افغانستان در مسير تاريخ » در ميان نسل جوان پناهندۀ افغانستان در پاكستان نيز رو به افزايش است ورنه هيچ ناشري علاقه ندارد تا ده ها هزار كلدار خود را به رايگان به آب اندازد. اخيراً كتاب « ياد نامۀ غبار » در سه صد صفحه در شهر پشاور پاكستان به وسيلۀ مركز نشراتي « پرنيان » به كوشش نويسنده و پژوهشگر كشور پويا فاريابي انتشار يافته است.
وقتي كه نوشته هاي آمده در كتاب را مرور كردم نهايتاً به اين نتيجه رسيدم كه « ياد نامۀ غبار » پاسخ استواريست در برابر تمام شايعه هاي كه تا كنون در ارتباط به اين كتاب وجود داشته است. اساساً كتاب « ياد نامۀ غبار » نتيجۀ سمينار جهاني يك روزه ييست كه در فيبروري 2001 ميلادي در مدرسۀ مطالعات آسيايي- افريقايي دانشگاه لندن ( SOAS ) جهت گراميداشت از يك صد و سومين سالروز تولد تاريخ نويس پيشگام، شخصيت مبارز و آزاد يخواه كشور مير غلام محمد غبار بر گذار شده بود. در اين سمينار نه تنها شماري از داشمندان و نويسنده گان افغانستان، بلكه شماري از دانشمندان كشور هاي غربي نيز در نوشته هاي خود به تحليل ابعاد گوناگون شخصيت فرهنگي سياسي غبار پرداخته اند. كتاب با زنده گينامۀ غبار آغاز مي شود كه آن را محمد اكبر كرگر داستان نويس كشور نوشته است. پس از آن شاعر و پژوهشگر گرانمايه لطيف ناظمي به بررسي خاطرات سياسي غبار در جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » پرداخته است. لطيف ناظمي عمدتاً خاطرات سياسي غبار را در جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » در سه بخش دسته بندي مي كند.
نخست چشمديد ها.
دو ديگر رواياتي از كه راويان معيني نقل مي شوند.
سه ديگر رواياتي كه سيماي راويان در آن پنهان است.
ناظمي خاطره نويسي را يكي از وسايل تاريخ نگاري مي داند. به شرط آن كه نويسنده توانايي آن را داشته باشد تا واقعيت را از تصور واقعيت تميز دهد. او در اين زمينه به بخش هايي از چشمديد هاي غبار اشاره كرده است. نخست چشمديد هاي غبار از زندان « سراي موتي »، زندان « دِهمزنگ »، زندان « كوتوالي » و زندانهاي « ارگ شاهي.» تصاويري كه غبار از وضعيت زندانيان در اين زندانها به دست مي دهد تصاويري اند وحشتناك كه موي بر اندام انسان راست مي كند. دو ديگر چشمديد ها و خاطرات روانشاد غبار در تبعيد گاهش « بالا بلوك » فراه است كه لطيف ناظمي اين بخش خاطره هاي غبار را از نقطه نظر جامعه شناختي بسيار با اهميت تلقي مي كند.
نهايتاً ناظمي در مقالۀ خود در ارتباط به چگونه گي استفاده از خاطره، روايت و چشمديد كار غبار در جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » را با شيوۀ كار ابوالفضل بيهقي مقايسه كرده است. چنان كه لطيف ناظمي نمونه هاي نيز ارايه كرده است كه در آنها سيماي راويان پنهان است. مثلاً جريان كشته شدن سردار عبدالعزيز خان در آلمان به دست سيد كمال و صحنۀ دراماتيك ديدار نادر شاه با حبيب الله كلكاني در خانۀ گلاجان خان جنرال اعزازي جاجي. يكي از انتقاد هاي كه در مورد جلد دوم كتاب « افغانستان در مسير تاريخ » پيوسته به گوش مي رسد اين است كه غبار در اين كتاب بيشتر به خاطره ها چشمديد ها و شنيده هاي خود اتكا كرده است نه بر اسناد و مدارك تاريخي كه مي توانند افزاري بهتري براي تاريخ نويسي بوده باشند. بر خلاف چنين ديد گاه هاي ناظمي در نوشتۀ خود به سرچشمه هايي جلد دوم نيز اشاره كرده و آن سر چشمه ها را به سه بخش دسته بندي كرده است.
نخست كتابها.
دو ديگر مجله ها و سالالنامه ها.
سه ديگر اسناد آرشيوي.
نكتۀ آخر اين كه ناظمي نهايتاًاين نتيجه را به دست مي دهد كه كتاب غبار داد خواستي است از تاريخ هر چند لحن و زبانش در اين داد خواست تند، گزنده و بيباكانه است. دكتور اسد الله شعور در « ياد نامۀ غبار » نوشته يي دارد زير نام « مير غلام محمد غبار و حزب ملي وطن.» او در اين نوشته دلايل و انگيزه هاي پيدايي نخستين تجربه هاي دموكراسي، چگونه گي ايجاد سازمانهاي سياسي و مطبوعات آزاد دورۀ صدارت شاه محمود خان در سال های 1325-1332 را با تحليل يك رشته مسايل و رويداد هاي داخلي، منطقه يي و جهاني ريشه يابي كرده است. او غبار را نخستين كسي مي داند كه در آن دوره انديشۀ ضرورت پايه گذاري سازمانها و احزاب سياسي در كشور را مطرح مي كند. با اين حال « ويش زلميان » يا جوانان بيدار نخستين تشكل سياسي بوده است كه به سال 1326 برابر 1947 ميلادي به فعاليت آغاز كرده است كه بنياد گذاران آن تشكل سياسي عده يي از روشنفكران كندهاري و ننگر هاري بودند.
« حزب وطن » به رهبري مير غلام محمد غبار دومين سازمان سياسي در اين دوره است كه كنگرۀ مؤسس آن به تاريخ شانزدهم جدي سال 1329 برابر با سال 1950 ميلادي در كابل برگذار شده است. اسد الله شعور در مقالۀ خود نوشته است اساساً پيشنهاد پايه گذاري يك چنين حزبي به سال 1328 به وسيلۀ احمد علي كهزاد به حضور شاه ارايه شده بود، ولي با وجود يك سال انتظار هيچگونه پاسخي دريافت نگرديده و نهايتاًغبار و ياران او به پايه گذاري « حزب وطن » اقدام كردند. اسد الله شعور در ارتباط به جريدۀ وطن و ارگان نشراتي حزب وطن مي گويد كه اين نشريه دو نيم ماه بعدتر از پايه گذاري حزب به نشرات آغاز كرده است بنابر آن يك چنين ديدگاه هايي كه گاهي در نوشته هاي بعضي از نويسنده گان ديده مي شود كه گويا « حزب وطن » بر خاسته از هستۀ جريدۀ وطن است هيچگونه پايۀ تاريخي ندارد و سخني است به دور از حقيقت و پا درهوا. در كتاب جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » آمده است كه جريدۀ وطن پس از انتشار قانون مطبوعات در حمل سال 1330 برابر به مارچ سال 1951 ميلادي به صاحب امتيازي ميرغلام محمد غبار به نشرات آغاز كرده است كه ابتدا مدير مسؤول آن علي محمد خان خروش و بعدا مير محمد صديق فرهنگ بوده است.
حزب ديگري كه در اين دوره اساس گذاشته شده است. « حزب خلق » به رهبري داكتر عبدالرحمان محموديست و به همينگونه حزب « ارشاد ملي » به رهبري سيد اسماعيل بلخي. اسد الله شعور احزاب اين دوره را از نقطه نظر شيوۀ مبارزه، زبان نشراتي و ويژه گيهاي ديگر بررسي كرده و اين نتيجه را به دست داده است كه « حزب وطن » نه تنها توانسته بود شماري بيشتري روشنفكران، كار شناسان و شخصيت هاي آموزش ديدۀ كشور را به دور خود گرد آوري كند، بلكه در جهت ديگر اين حزب از نقطه نظر هنجارهاي حزبي ساختار تشكيلاتي چگونه گي آيين نامه و مرامنامه به مقايسۀ احزاب ديگر بيشتر به مفهوم واقعي كلمه يك حزب سازمان يافته بوده است.
اين كه اسد الله شعور آيين نامه و مرامنامۀ « حزب وطن » را ضم مقالۀ خود چاپ كرده است مسلماً در نظر داشته است كه خواننده را در زمينه شناخت اين حزب بهتر كمك كند. غبار در ارتباط به مرام مبارزاتي احزاب و جريانهاي سياسي اين دوره و چگونه گي تشكل آنها در جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » اطلاعات مفصلي ارايه مي كند. در همين حال كار شناسان عرصۀ مطبوعات در افغانستان اظهار عقيده مي كنند كه جريدۀ وطن از نظر زبان، تحليل هاي سياسي و چگونه گي انتقاد و بر خورد واقعي با مسأيل، نسبت به نشريه هاي ديگر اين دوره بيشتر مورد توجه روشنفكران و شخصيتهاي آگاه كشور قرار داشته است.
كلاً سياست ها و اهداف اين احزاب بيشتر بر خط مشروطه خواهي استوار بوده است، ولي از اين شمار حزب « ارشاد ملي » در نوروز سال 1322 در نظر داشته است تا با راه اندازي يك اقدام نظامي بساط دولت شاهي را بر چيند، مگر اين برنامه به سبب جاسوسي يكي از اعضاي حزب « ارشاد ملي » با ناكامي رو به رو گرديد.غبار نام اين جاسوس را گلجان وردكي ذكر كرده است و به همينگونه از حزب « ارشاد ملي » به نام حزب سري اتحاد ياد كرده و در رابطه به هستۀ مركزي آن و چگونه گي آن اقدام نظامي در جلد دوم بحث مبسوطي دارد. اقدام ناكام حزب « ارشاد ملي » يا حزب « سري اتحاد » يك بار ديگر بهانه يي به دست دولت داد تا دور تازۀ دستگيريهاي روشنفكران را آغاز كند. چنان كه تمام اعضاي مركزي اين حزب در همان روز اول سال 1322 دستگير شدند. به گفتۀ يكي از بازمانده گان سيد اسماعيل بلخي او مدت چهار ده سال و هفت ماه و يازده روز را در سلولهاي نمناك و تاريك زندان مخوف « دِهمزنگ » در پشت ميله ها سپري كرد و باز هم به گفتۀ او سيد اسماعيل بلخي حزب « ارشاد ملي » را در هرات پايه گذاري كرده بود. دوستان و علاقمندان انديشه هاي بلخي مي گويند كه او پيوسته در سخنرانيهاي خود از ايجاد يك نظام جمهوري در كشوري هوا داري مي كرد.
غير از آن او در جهت تأمين عدالت اجتماعي، تحكيم وحدت ملي، تماميت ارضي و زدودن هر نوع مظاهر تفرقه جويي تلاش مي كرده است. اين كه چه دلايل و انگيزه هاي سبب آن شده بود تا اين حزب به يك چنين اقدامي نظامي دست بزند به گفته اسد الله شعور قوماندان خواجه محمد نعيم كه قرار بر اين بوده تا آن اقدام نظامي را رهبري كند خاطره هاي خود در اين ارتباط را نوشته است. اسد الله شعر گفته است كه اين خاطرات هم اكنون در نزد پوهاند سعد الدين هاشمي وجود دارد و آرزو كرده است كه روزي چاپ شود تا رازهاي ديگري در تاريخ معاصر افغانستان گشوده شود. « نگاه ديگري به اصول تاريخ نگاري و شخصيت سياسي مير غلام محمد غبار » نام نوشته یيست از دكتور رسول رحيم. دكتور رسول رحيم بر اين باور است كه غبار به تاريخ نويسي بنابر يك ضرورت تاريخي و ضرورت حياتي مردم افغانستان روي آورده است نه از روي ذوق و قريحۀ شخصي.
او مي گويد غبار اين امر را چنان يك ماموريت تاريخي پذيرفت و شصت سال عمر خود را بر سر آن كرد. غبار زماني به نوشتن نخستين اثر تاريخي خود « افغانستان و نگاهي به تاريخ آن » درسال 1310خورشيدي آغاز كرده بود كه شماري از خاورشناسان بر اين باور بوده اند كه افغانها تاريخي ندارند. چنان كه غبار خود جايي از كسي چنين روايت كرده است. « ما در سطح ماه بيشتر از منطقۀ كه افغانستان مي خوانيمش مي دانيم » اين در حالي بوده است كه در داخل كشور در مدارس و دانشگاه ها تاريخ ابتري تدريس مي شده است. به گفتۀ دكتور رسول رحيم پيش از آن كه غبار به تاريخ نگاري خود بپردازد تاريخي كه در ارتباط به كشور به دانش آموزان و دانشجويان تدريس مي شد از سدۀ هيجدهم آن سوتر نمي رفت. دكتور رسول رحيم آن ضرورتهاي حياتي مردم افغانستان را كه سبب شدند تا غبار تاريخ اين سرزمين را نه از سدۀ هيجدهم، بل از دورۀ اوستا و پيشتر از آن جستجو كند به گونۀ زيرين دسته بندي كرده است.
1- نبود مطلق معلومات تاريخي مستقل در مورد كشوري به نام افغانستان.
2- تاريخ نگاري افغانستان به اتكاي اسناد و مدارك كشور.
3- تدوين « تاريخ سياسي » افغانستان .
4- پاسخ يابي تاريخي به چالشهاي دوران پسا استعماري از طريق نظريه پردازي براي « ناسيوناليزم نوين افغانستان.»
دكتور رسول رحيم هر كدام از اين ضرورتهاي حياتي را با جزييات بررسي كره و در آخرين سطح هاي مقالۀ خود چنين نتيجه گيري كرده است كه « غبار در تاريخ نويسي خود تيوري ناسيوناليزم نوين افغانستان را بر مبناي قدامت سرزمين، تاريخ مشترك و حق شهروندي بنيان گذاري مي كند.» مقالۀ ديگري كه در « ياد نامۀ غبار » آمده است از پروفيسور رسول رهين است زير نام « انعكاس پژوهشهاي غبار در مطبوعات افغانستان » اساساً اين مقاله سه بخش دارد.
1- بررسي شخصيت غبار در زمينۀ روزنامه نگاري.
2- معرفي فشردۀ آثار غبار در زمينۀ تاريخ جغرافياي تاريخي، تاريخ ادبيات و موضوعات ديگر.
3- مقاله به بيان نوشته ها و تبصره هاي اختصاص دارد كه در مطبوعات برون مرزي افغانستان و نشريه هاي كشورهاي ديگر در ارتباط به آثار غبار و شخصيت سياسي- اجتماعي او باز تاب يافته است.
رهنورد زرياب زير نام « نقشهاي از شقاوت شرقي » به بررسي توصيف آدمها، جاها و مكانها و لحظه ها و حالتها در جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » پرداخته است. او جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » را آميزه يي از تاريخ، خاطره، زنده گينامه، نسب شناسي، گزارش و چهره پردازي يك دورۀ به خصوصي افغانستان به اضافۀ يك عصيان كامو وار مي داند. زرياب بعداً با ارايۀ نمونه هايي از كتاب، شيوۀ توصيف غبار را بيشتر مورد ارزيابي قرار داده و بر اين عقيده است كه گاهي غبار در چنين توصيف هايي در سيماي يك داستان پرداز شيرين سخن جلوه گر مي شود و دل خواننده را به تپش مي آورد. پس از اين بررسي ها زرياب به يك چنين نتيجه گيريي دست مي يابد: ميگويند وقتي تزار روسيه كتاب « خاطرات خانۀ مردگان » اثر نويسندۀ بزرگ سدۀ نزدهم روسيه را خواند با اندوه تلخي گفت: « خدايا پس روسيۀ ما چنين جايي بوده است!»
نصير مهرين در اين كتاب مقالۀ دارد زير نام « نگاهي چند به موقف سياسي غبار » مهرين در اين مقاله بيشتر به تشريح شخصيت سياسي و موضع گيريهاي سياسي غبار در دوران صدارت محمد داؤد و دهۀ دموكراسي پرداخته است. سال 1355 خورشيدي تازه غبار پس از چهار سال از زندان مشقتبار « دِهمزنگ » رها شده است. حالا ديگر داؤد خان بر مسند صدارت نشسته است. دورۀ دموكراسي نيم بند شاه محمود خان به تاريخ پيوسته است. بر زنده گي مطبوعات آزاد و سازمانهاي سياسي نقطۀ انجام گذاشته شده است. دؤد خان در چنين وضعيتي از غبار مي خواهد تا با حكومت او همكاري كند. غبار يك چنين پيشنهادي را نه تنها نمي پذيرد، بلكه بر آزادي مطبوعات و آزادي فعاليت احزاب ملي يك بار ديگر تأكيد مي كند و از داؤد خان مي خواهد تا به حزب « ملي وطن » و ارگان نشراتي آن اجازه فعاليت مجدد داده شود. داؤد خان چنين پيشنهاد هايي را نمي پذيرد و در مقابل به غبار مي گويد كه « حزب وطن » و ارگان آن به وسيلۀ حكومت منحل شده است و شما هم كه همكاري با حكومت را رد مي كنيد در منزل خود باشيد و غبار در حالي كه خشم داؤد خان را بر انگيخته است به خانه بر مي گردد.
اين در حاليست كه شماري از روشنفكران و چهره هاي شاخص سياسي دورۀ شاه محمود خان با حكومت تفاهم كردند و پله پله مقام هاي بلند دولتي را يكي پي ديگرپيمودند. به همين گونه مهرين به برسي دلايل و انگيزه هايي پرداخته است كه چرا غبار عضويت كمسيون تسويد قانون اساسي در دهۀ چهل را نمي پذيرد. مهرين در مقالۀ خود يك بار ديگر پيشنهاد انجمن فرهنگي افغانهاي هامبورگ آلمان را تكرار كرده است كه بايد نهاد پژوهشي زير نام بنياد فرهنگي - تحقيقي غبار پايه گذاري گردد. البته اين پيشنهاد اين شرط را نيز در پي دارد كه تنها آن عده از پژوهشگران و كار مندان عرصۀ فرهنگي مي توانند در اين نهاد عضويت پيدا كنند كه با مستبدان سابقۀ همكاري نداشته باشند. وقتي كه زنده گي پُر از افتخار غبار آن مبارز نستوه را در نظر مي گيريم بدون ترديد اين شرط در پايه گذاري چنان بنيادي بسيار بسيار مهم و اساسي به نظر مي آيد.
دكتور اكرم عثمان در مقاله يي كه زير نام « غبارقلۀ بلند آزادي » آن عوامل اجتماعي- سياسي را در افغانستان بررسي كرده است كه انديشه هاي آزاديخواهانۀ غبار در چارچوب آن شكل گرفته است. داكتر اكرم عثمان اين سخن را به گونۀ نتيجۀ بررسي خود آورده است كه غبار تنها يك مؤرخ نيست، بلكه مبارز راه آزادي و دموكراسي نيز است. دكتور عثمان غبار را شخصيتي توصيف كرده است كه پيوسته تلاش مي كرد تا قدرت دستگاه حاكم را با ريسمان قانون مهار كند. دكتور عثمان دست كم چهل سال پيش با غبار ديداري داشته است. او به خاطر مي آورد كه غبار در اين ديدار گفته بود « من كارنامۀ جز جنگ با استبداد ندارم من يك ناسيوناليست هستم و ناسيو ناليست خواهم ماند.» زماني كه به زنده گي سالهاي اخير غبار نگاه مي كنيم در مي يابيم كه او تا آخرين لحظه هاي زنده گي همچنان بر سر اين گفتۀ خود ايستاده بوده است. چنان كه در دهۀ دموكراسي غبار نه تنها دعوت جريانهاي چپ را در افغانستان با جديت رد مي كند، بلكه به رهبران چنين جريان هايي هشدار مي دهد كه با ايديو لوژي بيگانه نميتوان اين كشور را به سعادت و رفاه اجتماعي رساند.
مقالۀ آخر كتاب « نقد و معرفي كتاب افغانستان در مسير تاريخ » نام دارد اين مقاله از داكتر سرور مولايیست. سرور مولايي در اين مقاله به برسي سرگذشت هر دو جلد « افغانستان در مسير تاريخ » پرداخته است. داكتر سرور مولايي به اين عقيده است كه تاريخ نويسي غبار در جلد دوم نيز مبتني بر تعليل و تحليل همه جانبه است و مؤرخ مي خواهد چهرۀ مردم را در آيينۀ واقعيتها نشان دهد. اين كتاب يكي از بحث بر انگيز ترين كتاب ها در ظرف سال هاي اخير بوده است. سرور مولايي مي گويد جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » در آينده نيز بحثهاي را بر خواهد انگيخت. او مي گويد چنان كه هم اكنون جمعي به تخطۀ كار او كمر بسته اند، ولي گروه كثيري آن را چون ورق زَر مي برند و با قلم تواناي او همراه مي شوند و شفقت پايان ناپذير او را در مورد مردم افغانستان در مي يابند. به عقيدۀ سرور مولايي مهمترين ويژه گي جلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » ضد استبداد بودن آن است تا آن جا كه مي توان آن را ادعا نامۀ ملت رشيد و آزادۀ افغانستان در مسير تاريخ ضد استبداد بودن آن است تا آن جا كه مي توان آن را ادعا نامۀ ملت رشيد و آزادۀ افغانستان عليۀ استبداد و مستبدان دانست. به گفتۀ مولايي او نه تنها رفتار حاكمان را موشگافانه نقد و بررسي و تحليل كرده است، بلكه افراد كسان و خاندان هاي بسياري نيز كه در تحكيم توجيه و خدمت استبداد بوده اند از تازيانۀ قلم و نقد بي امان او در امان نمانده اند.
در بخش انگليسي كتاب مقاله هايي از « Dr Victor Korgun»
عضو موسسۀ مطالعات شرقي مسكو از روسيه و داكتر شريف فايز دانشمند افغان در ايالات متحده امريكا انتشار يافته است. همچنان زنده گينامه و معرفي آثار غبار و مقاله يي زير نام همانند ي هايي نظامهاي نادر شاه و طالبان نيز به زبان انگليسي چاپ شده است. « ياد نامۀ غبار » به تيراژ هزار جلد انتشار يافته است. آن هاي كه علاقه دارند تا در ارتباط به زنده گي چگونه گي تاريخ نويسي و تلاشهاي سياسي اجتماعي مؤرخ پيش گام مشروطه خواه نام آور و علمبردار آزادي و دموكراسي روانشاد ميرغلام محمد غبار اطلاعات تازه يي به دست آورند اين كتاب سرچشمۀ فياضي مي تواند به شمار آيد. تا جايي كه من شنيده ام در يكي دو كشور غربي ديگر نيز يك چنين گرد هم آيي هاي علمي در ارتباط به بررسي آثار و گراميداشت شاد روان مير غلام محمد غبار نيز راه اندازي شده است. اميد تا روزي نتيجۀ كار آن نشست هاي علمي نيز به چاپ برسند.
پرتو نادری جون 2002 شهر پشاور پاكستان