عتیق رحیمی در آن سوی خط قرمز
مقدمه
روز دوشنبه دهم نوامبر 2008 میلادی برابر با بیستم عقرب 1387 خورشیدی نه تنها برای عتیق رحیمی ؛ بلکه برای همۀ جامعۀ فرهنگی افغانستان ، مردم افغانستان و حوزۀ گستردۀ زبان فارسی دری روز افتخار آمیز، با شکوه و فراموش ناشدنیست. در این روز « سنگ صبور» رمان عتیق رحیمی مهمترین و با اعتبار ترین جایزۀ ادبی فرانسه یعنی جایزۀ گنکور را از آن خود ساخت. وقتی از رسانه ها شنیدم که عتیق رحیمی این جایزۀ ادبی را ربوده است، نوع شادمانی تعریف ناپذیری، همراه با غرور و سربلندی برایم دست داد. در روزگاریکه نام افغانستان با جنگ، تروریزم، شبکه های مافیایی مواد مخدر، فقر، گرسنه گی و فساد اداری پیوند خورده است، دریافت یک چنین جایزه یی مهم ادبی برای افغانستان سربلندی بزرگی به شمار می آید. عتیق رحیمی دیگر یک چهرۀ جهانیست، هرچند او با انتشار نخستین رمانش « خاکسترو خاک » سال ها پیش از امروز به چنین جایگاه بشکوهی دست یافته بود که مبارکش باد!
عتیق رحیمی و جایزۀ گنکور
سنگ صبور چهارمین رُمان عتیق رحیمی است که به زبان فرانسوی نوشته شده و برای نویسنده مهمترین و معتبرترین جایزۀ ادبی فرانسه را که اعتبار و شهرت جهانی نیز دارد به ارمغان آورده است. دریافت این جایزه عتیق رحیمی را در قطار بزرگترین نویسنده گان جهان چون مارسل پروست، اندره مالرو، سمین دوبوار، مارگریت دوراس، پاتریک مودویانو، رومن گاری و نویسنده گان بزرگ دیگری که موفق به دریافت این جایزه شده اند، قرار داده است. عتیق رحیمی در حالی موفق به دریافت جایزۀ ادبی گنکور گردیده است که آثار سه تن از نویسنده گان نام آور فرانسه ( ژان ماری بلادو با رمان "جایی که ببرها خانه دارند"، ژان بایتیس دل آمو با رمان "تربیت آزاد" و میشل لوبری با رمان "زیبایی دنیا" ) نیز به مرحلۀ نهایی راه پیدا کرده بودند. حتی میشل لوبری برندۀ احتمالی جایزۀ گنکور سال 2008 پنداشته میشد. گروه داوران اکادمی گنکور، ده تن اند که ازآن شمار هفت تن به " سنگ صبور " اثر عتیق رحیمی و سه تن دیگر به « زیبایی دنیا » اثر میشل لوبری رای دادند. پخش خبر پیروزی عتیق رحیمی شماری از رسانه های و حلقات فرهنگی جهانی را به شگفتی اندر ساخت. کمتر تصور میشد که جایزه به نویسنده یی تعلق گیرد که فرانسوی زبان مادری اش نیست. با این حال در سال های اخیر چنین نویسنده گانی با دریافت جوایز معتبر ادبی توجه منتقدان فرانسوی را به خود جلب کرده اند. آن گونه که گفته شده است هم اکنون: « موجی از نویسنده گان فرانسوی زبان ؛ اما خارجی در این کشور به راه افتاده که ادبیات شان از نویسنده گان خود فرانسه قوی تر است».
نوشته های عتیق رحیمی
عتیق رحیمی تا هم اکنون چهار رُمان نوشته است که هر کدام پیروزی های را برای نویسنده در پی داشته است. البته در این میان رُمان های " خاکستر و خاک" و " سنگ صبور " موفقیت و شهرت گستردۀ جهانی برای نویسنده داشته است. به پندار من دو کتاب دیگر او ( هزار خانۀ خواب، اختناق - 2000- و برگشت خیالی-2005- ) به مقایسۀ خاکستر و خاک و سنگ صبور هنوز به یک چنین شهرتی نرسیده اند.
خاکسترو خاک
این رُمان به زبان فارسی دری نوشته شده و به سال 2000 میلادی در فرانسه انتشار یافته است. ظرف چند سال گذشته رُمان " خاکستر و خاک " به اضافه از بیست زبان مهم جهان ترجمه شده است. عتیق رحیمی پا به پای ترجمۀ این رُمان دروازه های مجامع فرهنگی جهانی را به روی خود و به روی داستان نویسی معاصر افغانستان گشود و توانست تا به حیث یک نویسندۀ جوان و موفق اعتبار گسترده یی جهانی پیدا کند. رُمان " خاکستر و خاک " به سال 1382 خورشیدی جایزۀ « یلدا »ی ایران را در بخش نویسنده گان غیر ایرانی فارسی زبان برای نویسنده به ارمغان آورده است. رحیمی بعداً بر اساس رُمان " خاکستر و خاک " به همین نام فلمی ساخت که نه تنها با استقبال حلقات هنری، جامعۀ فرهنگی و روشنفکری افغانستان رو به رو گردید، بلکه شهرت جهانی نیز یافت. چنان که این فلم در جشنوارۀ 2004 کن به عنوان منتخب بخش نگاه وِیژه برگزیده شد. افزون بر جشنوارۀ کن این فلم در هفده جشنوارۀ دیگر در کشورهای مختلف راه پیدا کرد و به دریافت بیشتر از ده جایزۀ گوناگون موفق گردید.
سنگ صبور
"سنگ صبور" نخستین رمان عتیق رحیمی به زبان فرانسوی است که در 155 صفحه در اگست 2008 به وسیلۀ انتشارات « پی، او،ایل » به نشر رسید و در مدت زمان سه ماه سومین چاپ آن به بازار رفت. این که چرا عتیق رحیمی خواسته است تا " سنگ صبور " را به فرانسوی بنویسد، در گفتگویی با بخش فارسی رادیو بی، بی، سی چنین گفته است:
« من نوشتن به زبان مادری ام ( فارسی ) را دوست دارم؛ اما در مواردی در زبان مادری من، تابوهایی ( خط قرمز هایی ) به نام عفت کلام وجود دارد که حفظ آنها در ذهن من نهادینه شده است و وقتی شما بخواهید این تابوها را حفظ کنید، بیان خیلی چیزها دشوار میشود.» او افغانستان را سرزمین قصه، اسطوره و افسانه ها میداند که با دریغ فرزندان این سرزمین پیش از این زمینۀ چندانی نداشتند تا از اسطوره ها و قصه ها و افسانه های خود با مردم جهان سخن گویند. او در گفتگویی در ارتباط به " سنگ صبور " گفته است که در این رُمان گوشه هایی از زوایای زنده گی خصوصی یک زن افغان روایت شده است. رحیمی باور دارد « این رُمان نشان میدهد که زنان افغانستان در زیر چادری های شان هیچ فرقی با زنان دیگر نقاط جهان ندارند و همانند آنها آرزو ها، رویاها، امیدها، ضعف ها و قدرت های خود را دارند. » بر اساس گزارش ها ساسان تبسمی مترجم ایرانی، ترجمۀ این کتاب را به زبان فارسی دری آغاز کرده است و انتظار میرود تا در آیندۀ نزدیک چشم همۀ فارسی زبانان جهان با دیدن ان روشن شود!
کاش یکی از مترجمان کشور این ابتکار را به دست میگرفت و این رُمان را ترجمه میکرد. شاید در رمان دقایق و رمز و رازهایی باشد که یک آفغان شاید بتواند بهتر از دیگران درک کنند. حادثه یی که این رُمان بر اساس آن شکل گرفته است، میتواند یک حادثۀ افغانی باشد؛ اما ذهن خلاق نویسنده آن را به یک حادثۀ جهانی بدل کرده است. قدرت هر نویسنده و شاعر درهمین نکته است که چگونه میتواند یک حادثه محلی و خودی را به یک حادثۀ جهانی و همه گانی بدل کند.
آن هایی که از آغاز در تلاش جستجو و گزینش به اصطلاح موضوع و تم جهانی اند، راه به جایی نمیبرند. برای آن که در این صورت موضوع اثر آنها در یک جهت رنگ و بوی بومی خود را از دست میدهد و در جهت دیگر موضوعی که ویژه گی های محیطی نداشته باشد نمیتواند به یک موضوع جهانی بدل شود. سنگ صبور در افسانه ها و روایات عامیانه در افغانستان جایگاه خاصی دارد. در این روایات و افسانه ها عمدتاً زنان آن گاه که به سبب نا همواری های زنده گی، شکست ها و نا امیدی ها، دل و روان شان لبالب از اندوه و نا امیدی میگردد و حس میکنند که دیگر شکیبایی آن را ندارند تا این همه اندوه را پنهان نگه دارند، آن گاه در جستجوی سنگ صبور میبرایند تا اندوه خود را با آن در میان گذارند. آنها سنگ صبور را در پیش روی میگذارند و با آن به سخن در می آیند. از سنگ صبور میخواهند تا ذره ذره اندوه آنها را بشنود. آنها در هر جمله سنگ صبور را خطاب میکند که ای سنگ صبور به قصه ها، درد ها و اندوهان من گوش فرا ده! سنگ صبور این همه اندوه و درد و نا امیدی را میشنود. گویی ذره ذره آن را جذب میکند. به همان پیمانه که سنگ صبور گویی درد و اندوه زن را میشنود، نوع سبکی روح به او دست میدهد و در آخر به سنگ میگوید:
ای سنگ صبور تو میخواهی بتـَرکی یا من؟ و بعد سنگ با صدایی درد ناکی میترکد. این انفجار در حقیقت پایان اندوه، درد ها و ناامیدی ها است. سنگ تحمل آن همه اندوه را ندارد. گویی دل زنان در تحمل اندوه پرتوان تر از سنگ صبور است. سنگ صبور میترکد به مفهوم دیگر انفجار میکند، در جهت دیگر برای زن نیز نوع انفجار درونی دست میدهد و آن این که او به حالت نخستین خود باز میگردد. با در نظرداشت محتوای کتاب آن گونه که نویسنده در گفتگویی به آن اشاره کرده است، سنگ صبور نامیست که با دقت و هشیاری بزرگی انتخاب شده است. این سنگ صبور همان زنان افغانستان است. این سنگ صبور میتواند هر زن دیگری در هر گوشۀ دیگر جهان باشد. هر زنی باشد که دلش را مناسبات ناهنجار اجتماعی، مصیبت ها و نا امیدی ها به اندوه خانه یی بدل کرده است. این سنگ صبور میتواند خود افغانستان باشد، با این همه آتش اندوه و مصیبتی که سال ها است که در سینه اش کاشته اند.
جایزۀ گنکور
جایزۀ ادبی گنکور به سال 1894 به وسیلۀ « آدموند گنکور » پایه گذاری گردید و نخستین جایزۀ آن در 21 دسامبر 1903 به « ژان انتوان نایو » اهدا گردید. این جایزه با اعتبار ترین جایزۀ ادبی فرانسه است که همه ساله به یک اثر پربار ادبی عمدتاً رُمان که به زبان فرانسوی نوشته شده باشد، در آخرین روز های ماه نوامبر داده میشود. این جایزه برای یک نویسنده تنها یک بار داده میشود. جایزۀ گنکور امتیاز مادی قابل توجهی ندارد. تنها به گونۀ سمبولیک یک چک ده یورویی به نویسنده داده میشود؛ اما دریافت این جایزه نویسنده را به چنان شهرت و اعتبار جهانی میرساند که انتشار کتاب هایش با تیراژ بلند میتواند هزینۀ زنده گی او را در تمامی عمر ضمانت کند.
سطر های پایانی
عتیق رحیمی به سال 1340 خورشیدی برابر با 1962 خورشیدی در شهر کابل به دنیا آمده است. هنوز کودک بود که با استفاده از کتابخانۀ کوچک پدر با کتابها و آثار بزرگان فارسی دری و نویسنده گان غربی اشنا گردید. هنوز چهارده سال داشت که بینوایان ویکتور هوگو را خواند و آن شاهکار بزرگ ادبی تأثیر شگرفی بر روان او بر جای گذاشت. غیر از این او در آن سال ها میتوانست با استفاده از امکانات مرکز فرهنگی فرانسه بیشتر با نویسنده گان فرانسوی و اروپایی آشنا گردد. در لیسۀ استقلال درس خواند، بعد به دانشگاه کابل راه یافت و در رشتۀ زبان و ادبیات فرانسوی آموزش دید. با پیروزی کودتای خونین کمونیستی 1978 موج آواره گی های گسترده در کشور آغاز گردید. مردم، موج پشت موج هراسان و شتاب آلود از مرزها میگذشتند، با خطرها مقابله میکردند تا بخت خود را در زیر آسمان غربت امتحان کنند. عتیق رحیمی نیز چنین کرد و به سال 1984 به کاروان ملیونی پناهنده گان کشور پیوست و به گفتۀ خودش نه روز و نه شب پیاده راه کوبید و سر انجام با گذشت از راه های دشوار گذاری خود را به پاکستان رسانید و آن جا در اسلام آباد از سفارت فرانسه پناهنده گی خواست و به پاریس رفت.
او در فرانسه به آموزش های بیشتری پرداخت و هم در آن جا بود که از دانشگاه سوربن در بخش سینماتوگرافی دانشنامۀ دکترا به دست آورد. وقتی به سال دوهزار میلادی نخستین رُمان او « خاکستر و خا ک » در فرانسه انتشار یافت، او هنوز در حلقات فرهنگی کشور چه در داخل و چه در حوزۀ ادبیات برون مرزی افغانستان در پشاور و در شهر مشهد ایران شهرت چندانی نداشت. اما رُمان " خاکستر و خاک " به زودی عتیق رحیمی را نه تنها در جامعۀ فرهنگی افغانستان؛ بلکه در همه حوزۀ گستردۀ زبان فارسی دری بلند آوازه ساخت.
این کتاب بعداً در ایران انتشار مجدد یافت و آن گونه که گفته شد جایزه ادبی ( یلدا)ی ایران را دریافت کرد. به پندار من آن گاه که عتیق رحیمی بر بنیاد رُمان " خاکستر و خاک " آن فلم موفق خود را ساخت او در زادگاهش کابل شهرت بیشتری پیداکرد. امروزه این رُمان خواننده گان و خواهنده گان زیادی دارد. هم اکنون عتیق رحیمی یکی از پر آوازه ترین نویسنده در سرزمین خودش نیز است. شیوۀ نویسنده گی او با شیوۀ داستان نگاری نویسنده گان دیگر کشور تفاوت هایی دارد. در نگاه نخست شیوۀ نا اشنا به نظر می آید. با این همه در پیوند به چگونه گی و ویژه گی های آثار عتیق رحیمی هنوز در افغانستان کاری شایسته یی انجام نگرفته است. حتا میتوان گفت که هیچ کاری صورت نگرفته است. این در حالیست که جامعۀ فرهنگی افغانستان، نسل جوان افغانستان و مردم افغانستان نیاز دارند تا عتیق رحیمی را با تمام گسترده گی ابعاد شخصیت فرهنگی او بشناسند!
نکتۀ آخرین این که این استقبال جهانیان از کارهای عتیق رحیمی چه در زمینۀ فلم و چه در زمینۀ نویسنده گی بود که او را به ما معرفی کرد، نه جامعۀ فرهنگی کشور! هیچ به خاطر ندارم که تا هنوز کدام یک از نهاد های فرهنگی دولتی یا غیر دولتی و یا هم کدام یک از نهادهای مدنی استقبالی از کارهای او به عمل آورده باشد. با دریغ تا هنوز منتقدان ما اگر منتقدی داشته باشیم! در پیوند به آثار او چیز قابل توجهی ننوشته اند. از این نقطه نظر عتیق رحیمی این نویسندۀ جهانی هنوز در زادگاه و درسرزمینش ناشناخته به نظر می آید!
نامش ستوده باد!
قوس 1387 کابل- قرغه