آب و دانۀ رُمان نویسی افغانستان
می گویند آن گاه، کسی می تواند جایگاه و سرزمینی را ترک کند که آب و دانه اش از آن جایگاه و سرزمین برکنده شود. گویی این آب و دانه، ادامه و بقای زنده گی هر انسان است. از اینجا می توان گفت که انسان و آب و دانه، گویی همزاد همیشه گی یکدیگراند. شاید این پیوند آن گاه پدید آمده است که حضرت آدم و بی بی حوا در بهشت به دنبال دانه های خوشۀ گندم سرگردان شدند. فرمان را بر نتابیدند و دست بر خوشه های گندم دراز کردند و از آن خوردند و آن گاه به خود شناسی رسیدند. آنها برای آب و دانه قیمت بزرگی پرداختند. بهشت را از دست دادند و اما به آزادی دست یافتند! شاید بهشت آن جاییست که آن جا آزادی است. شاید چنین است که تا هم اکنون انسان به دنبال آب و دانۀ خود سرگردان است.
خالد نویسا هرچند پیوسته با آب و دانۀ خود زیسته؛ ولی هم اکنون آگاهانه آن را به جرگۀ رومان نویسان افغانستان برده است. نمی دانم شاید در یک جهت خواسته است تا رومان نویسی افغانستان را به آب و دانه یی برساند. نویسا هم اکنون با آب و دانۀ خود در جرگۀ رومان نویسان افغانستان جایگاه ویژه یی دارد. البته او پس از سالها ریاضت در عرصۀ داستان کوتاه به این جایگاه رسیده است. هرچند داستان کوتاه عمر درازتری نسبت به رومان دارد، با این حال در افغانستان ادبیات داستانی ما بیشتر بر داستان نویسی کوتاه استوار بوده است تا رومان. شاید بتوان ده سال اخیر را سالها آفرینش رومان افغانستان خواند. در این سالها شماری از داستان نویسان کشور در پاکستان، ایران و بعضی از کشور های غربی به رومان نویسی روی آورده اند. تصور من چنین است که خالد نویسا از چند سال بدینسو روی رومان « آب و دانه » کار کرده است.
رومان « آب و دانه » اثر تازۀ خالد نویسا به وسیلۀ انجمن قلم افغانستان در هزار نسخه در بنگاه انتشارات میوند به چاپ رسیده است. به درستی برای من معلوم نیست که خالد نویسا در کدام سال به هدف داستان نویسی دست به قلم برده است. هرچند امروزه آن شاعرانی که می پندارند که سراپا شعله جوالۀ نبوغ اند، گاهی بی علاقه نیستند بگویند که شعر را یک جا با سخن گفتن در همان نخستین سالهای کودکی خود آغاز کرده اند. خدا را شکر دست کم من یک چنین گزافه گویی هایی را از نویسنده گان نشنیده ام. به هر صورت خالد نویسا کار را با روزنامه نگاری آغاز کرده است و نخستین تجربه هایش را در این زمینه در دوران حکومت مجاهدین در روزنامۀ « انیس » پیاده کرده است. حاکمیت طالبان بر کابل در میزان 1376 خورشیدی موجی از نویسنده گان و فرهنگیان کشور را به آن سوی دیورند پرتاب کرد که نویسا نیز یکی از آنها بود.
او در روزگار دشوار غربت در پاکستان نخستین گزینۀ داستان هایش را به سال 1378 خورشیدی زیر نام « تصورات شبهای بلند » انتشار داد.او با همین گزینه به حیث یکی از نویسنده گان جوان و با استعداد در حلقات ادبی- فرهنگی پناهنده گان افغانستان در پاکستان و ایران شناخته شد و اندک اندک با انتشار داستانها و نوشته هایش در نشریه های برون مرزی و سایت های ادبی - فرهنگی افغانستان در غرب به شهرت بیشتری دست یافت. دومین گزینۀ داستانهای نویسا به سال 1382 خورشیدی باز هم در پشاور پاکستان به نشر رسید. نویسا با انتشار این گزینه نشان داد که با پیروزی، آگاهی و اطمنان در زمینۀ داستان نویسی افغانستان به پیش میرود.با دریغ فراوان همانگونه که در حلقات ادبی - فرهنگی افغانستان دست کم در بخش زبان و ادبیات فارسی دری رسم است هنوز سکوت در برابر نوشته های نویسا ادامه دارد و در ارتباط به آثار او آن گونه که شایسته است، بررسی کارشناسانه صورت نگرفته است.
امروزه در کنار صد دشواری دیگر، فرهنگ و یا به زبان گزنده تر توطئۀ سکوت آفرینشگران ادبی و هنری افغانستان را رنج می دهد. به پندار من هر اثری ادبی یا هنری خود صدای بلندیست که بر رواق ادبیات و هنر افغانستان می پیچد، اما پژواکی بر نمی گردد. شاید گاهی صدا نا توان باشد؛ ولی غالباً دیده شده است که جامعۀ فرهنگی افغانستان به مانند جامعۀ سیاسی بر گوش های خود مهر گداشته و هر صدایی را نا شنیده می گیرد. در این صورت این نا توانی صدا نیست؛ بلکه این امر نشان می دهد که جامعۀ فرهنگی ما به مانند یک موجود زنده عمل نمی کند. هر صدا باید پاسخی خود را بیابد که نمی یابد!
با چنین شیوه یی نمی توان آفرینش های ادبی و هنری افغانستان را حتی در خود کشور معرفی کرد چه برسد به حوزۀ بزرگ فرهنگی که ما در آن زنده گی می کنیم. امروزه چه دلیلی می تواند وجود داشته باشد که ادبیات و هنر افغانستان نتوانسته است تا گام های استواری به آن سوی مرزهای کشور بردارد. همانگونه که ادبیات معاصر فارسی دری افغانستان نتوانسته است خود را به حوزۀ زبان فارسی دری بشناساند، به همانگونه ادبیات پشتوی افغاسنتان نیز در حوزۀ زبان پشتو به شناسایی درستی نرسیده است. آن جایگاهی را که ما هم در حوزۀ زبان و ادبیات فارسی دری و پشتو داریم، بیشترینه در نتیجه مهاجرت ها و تلاش های فرهنگی فرهنگیان پناهندۀ کشور به دست آمده است. در این زمینه نباید تلاش های سودمند فرهنگیان پناهنده در ایران و پاکستان را نادیده گرفت.
با این حال جهت معرفی گسترده تری ادبیات درون مرزی هنوز راه طولانی و کار زیادی در پیش است. آنچه که تا کنون انجام شده است بسیار اندک و محدود به نظر می آید. مسألۀ دیگری که سبب شده تا ادبیات معاصر افغانستان نتواند به جامعۀ فرهنگی غرب راه پیدا کند، کمبود ترجمۀ این آثار به زبانهای غربی و به ویژه انگلیسی است.افغانستان هرچند در سه دهه جنگ تجربه و روزگار خونینی را پشت سر گذاشته و بسیاری از نهاد ها و سنت های فرهنگی خود را از دست داده، با این حال در شعر و داستان نویسی کشور در این سالها چنان نمونه های آفریده شده است که نه تنها می توانند در حوزۀ زبان فارسی دری؛ بلکه در سطح جهان نیز مطرح گردند. البته این کار ممکن نیست تا زمانی که ترجمۀ آثار ادبی افغانستان به یک جریان نیرومند و پویا بدل نشود.
هم اکنون تنها شمار معدودی از شاعران و نویسنده گان افغانستان در حلقات ادبی بعضی از کشور های غربی به شناخت اندکی دست یافته اند. در این میان خالد نویسا یکی از جوانترین نویسندۀ افغانستان است که شماری از داستانهای او به زبانهای فرانسوی و ناروژی ترجمه شده است. چنان که نخستین گزینۀ داستانهای او به سال 2003 زیر نام (Bonjour, Douleur! ) به زبانها فرانسوی ترجمه شده و در پاریس انتشار یافته است. خالد نویسا هم اکنون در رادیو آزادی مسؤول برنامه های ادبی است. گاهی کار کردن در چنین رادیو هایی سوهان اندیشه، تخیل و آفرینش هنری-ادبی است. هرچند ظاهراً چنین بر می آید که نویسا همچنان به کار های آفرینشی خود ادامه می دهد، چنان که هم اکنون گزینۀ دیگری از داستان هایش را زیر نام « راه و چاه » آمادۀ چاپ کرده است؛ ولی آن گونه که من می بینم نویسا دیگر آن شور پیشین را ندارد. خسته به نظر می آید. گویی چیزی در او شکسته است که چنین مباد! به هر حال هدف از این نوشتۀ پراگنده نه معرفی نویسا بود و نه هم ارزیابی آثار او. یکی دو سخنی بود که به بهانۀ انتشار نخستین رومان او « آب و دانه » با او و دوستان در میان گذاشتم. امید وارم روزی بتوانم در رابطه به شگرد های آفرینشی نویسا چیزی بنویسم و برداشت هایم را از « آب و دانه » دانه دانه روی صفحۀ کاغذ بریزم.
حوت 1385شهرکابل