آن تار خام گسسته


یکی دو سخن آغازین

در سالهای حاکمیت طالبان، موسیقی در کشور از چوبه بلندی حلق آویز شده بود و اگر افغانستان را هم که چیزی به نام موسیقی باقی مانده بود، در برون کشور نفس می کشید و آن هم به سختی. باری گزارشی شنیدم در رادیو " بی بی سی " از زنده گی زنده یاد استاد رحیم بخش در کویته پاکستان، وقتی در پیوند به وضعیت موسیقی از او پرسیدند، پیر مرد به سختی گریست و گفت تا از کابل و کوچۀ خرابات یادم می آید دود از جگرم  بلند می شود. از سخن استاد اشک های داغی از چشمانم جاری شد. یادم آمد که روزگای صدای استاد با چه شکوهی همه جا پخش می شد که:

سر دریای کابل جوره ماهی...


من در آن سالها برای رادیو " بی بی سی " در پشاور کار می کردم. افزون بر گزارشهای روزمرۀ سیاسی و اجتماعی، هر هفته برنامۀ داشتم زیر نام « گزارشهای فرهنگی افغانستان ». در این بر نامه گذشته از رویداد های فرهنگی در پیوند به چگونه گی ابعاد گوناگون فرهنگ و هنر افغانستان هرازگاهی گزارش هایی نیز به نشر می رساندم. این نوشته را که می خوانید بر بنیاد یکی از چنین گزارش هایی شکل گرفته است


تاهکال پشاور و موسیقی افغانستان
در منطقه تاهکال شهر پشاور پاکستان هنرمندان و آواز خوانان افغانستان بازار گرمی دارند. وقتی چشمت به این همه اعلان، اشتهار و سرلوحه های رنگارنگ گروه های هنری و مراکز آموزش موسیقی می خورد و در هر گام با یک هنرمند و آواز خوان کشور رو به رو می شوی، کمتر تصور می کنی که در جای دیگری غیر از افغانستان قرار داری!

هرچند بعضی از گروه های هنری و شماری از آواز خوانان پناهنده بنابر اجبار زنده گی موسیقی را چنان کالایی به بازار برده و گاهی هم به حفظ ارزشها و سنتهای موسیقی خودی توجهی نشان نمی دهند، با این حال شماری دیگری از آواز خوانان و هنرمندان در تلاش آنند تا ارزشها و سنتهای موسیقی اصیل کشور را کماکان پاسداری کنند. در آموزشگاه های موسیقی که این جا به وسیلۀ شماری از هنرمندان و نوازنده گان ایجاد شده است، همه روزه شماری از جوانان  پناهندۀ افغان به چنین مراکزی می آیند و به آموزش موسیقی و آواز خوانی می پردازند. گاهی هم شماری از شاگردان پیشگام براساس همان رسم کهن، مراسم « گُر » گذاری را در برابر استادان به جا می آورند. در افغانستان مراسم گر گذاری یکی از سنتهای دیرین سال در شیوه آموزش سنتی موسیقی و خاصتا موسیقی کلاسیک به شمار می آید. آواز خوان و نوازنده یی که از چنین راهی نگذرد، گویی هنر او در حلقۀ موسیقی کلاسیک کشور رسمیتی ندارد. در حقیقت با اجرای مراسم « گر گذاری » شاگرد یا شاگردانی مرحلۀ بلندتر آموزش موسیقی را چه در هنر نوازنده گی و چه در هنر آواز خوانی آغاز می کنند و پای  به مرحلۀ بالا تری می گذارند.

در منطقۀ ارباب  رود پشاور « مرکز موسیقی عرفان » از مدتی بدینسو فعالیت دارد و یکی از مراکز با اعتبار آموزش موسیقی افغانستان د رپاکستان دانسته می شود. این مرکز را نوازندۀ چیره دست و نام آور کشور استاد محمد احسان عرفان در همکاری با شماری از اهل موسیقی ایجاد کرده است. استاد محمد احسان عرفان، ستار نواز سر شناس کشور، همه روزه شماری از جوانان را در این مرکز با دستگاه های موسیقی افغانستان و اساسات علمی موسیقی آشنا می سازد. هرچند شاگردان این مرکز هنری گاه گاهی ترانه ها و سرود هایی را نیز زمزمه می کنند؛ اما عمدتاً این مرکز به آموزش هنر نوازنده گی می پردازد و شاگردان بیشتر از همه به نوازنده گی ستار، رباب و طبله می پردازند. شاگردان می آیند و مراسم گر گذاری را در حضور استاد عرفان اجرا می کنند.


چگونه گی مراسم گر گذاری

از استادعرفان می پرسم که یک شاگرد، چه زمانی  شایسته گی آن را پیدا می کند تا مراسم گر گذاری را به جای آورد. او می گوید که این مراسم پس از آن به جا آورده می شود که شاگرد، گامهای مقدماتی در موسیقی را برداشته باشد. یعنی دیگر در پیوند به این امر که او در آینده آواز خوان یا نوازنده یی خواهد شد نگرانیی وجود نداشته باشد. یعنی شاگرد باید مراحل مقدماتی و ابتدایی آموزشهای نوازنده گی و یا آواز خوانی را با موفقیعت پشت سر گذاشته باشد و به همین گونه در پیوند به استعداد او پرسشی وجود نداشته باشد. در مراسم گر گذاری که در « مرکز موسیقی  عرفان » راه اندازی می شود به قول  استادعرفان نه تنها شماری از چهره های شناخته شدۀ موسیقی کشور؛ بلکه شماری از هنرمندان موسیقی پاکستان نیز دعوت می شوند. او در پیوند به چگونه گی اجرای مراسم گر گذاری می گوید که پس از آن که همه استادان دعوت شده در جایگاه خود قرار می گیرند، شاگرد پتنوسی از شیرینی های رنگارنگ، گر و تحفه هایی را که تهیه کرده است در مقابل استاد می گذارد. بعد استاد تار خامی را که به نام " پاندره " یاد میشود، به دست شاگرد می بندد با اجرای چنین مراسمی در حقیقت رسما اعلان می شود که هنرمندی به شاگردی استادی زانو زده است.

***
افغانستان پیوسته تاریخی داشته است دیگر گونه. این تاریخ خونین کمتر مجال داده است تا زنده گی در این کشور به گل و شگوفه یی برسد. زنده گی در این کشور گویی همیشه در یک دایره سیر میکند، دایره یی که گویی محیط آن را سه حادثۀ خون، ویرانی و توقف به وجود آورده  است. حادثه یی به میان می آید خون و ویرانی در پی دارد، حادثه در نقطه یی به پایان می رسد، هنوز مردم از زیر بار مصیبت آن قامت راست نکرده اند که حادثۀ دیگری با ظرفیت بزرگتری از ویرانی و خونریزی آغاز می شود. یک چنین تاریخی به هیچ پدیده هنری و اجتماعی در این کشور مجال رشد نداده است. چنین است که ما کشور استعداد های نیم سوزیم. در این جا کمتر استعدادی توانسته است تا به گونۀ کامل بدرخشد. استعداد ها درخشان نمی شوند؛ بلکه بیشتر به گونۀ نیم سوز، می سوزند و دود و خاکستر می شوند. گاهی ما از خود می پرسیم که ما چرا مانند این یا آن کشور هنرمندان، شاعران پژوهشگران و سیاسیون بزرگ و برجسته در سطح منطقه و جهان نداریم؟ پاسخ  چنین پرسش هایی دقیقاً بر می گردد به همین امر که ما فضای برای درخشنده گی نداشته ایم و هم اکنون نیز نداریم. پرنده گان در قفس نمی تواند بالاتر از سقف قفس پروازی داشته باشند. اگر پرواز بلند می خواهیم باید قفس را بشکنیم و اگر درخشنده گی می خواهیم باید، فضای آزادی داشته باشیم.

موسیقی افغانستان نیز پیوسته چنین وضعیتی داشته است، برسی این امر از گذشته های دور تا امروز کاری نیست که از دست من به درآید. من تنها به همین سده های اخیر توجه می کنم. چنان که در سده های اخیر موسیقی افغانستان گاهی دست به دیوار، گاهی دست به عصا و گاهی هم لنگ لنگان گام بر داشته و هم اکنون در چار راه سیاه خاموشی و تعصب چنان دریوزه گر پیری نشسته، آهنگ و آواز گدایی می کند! از این همه فرازها و فرودها که بگذریم در نیمه سدۀ نزدهم میلادی موسیقی افغانستان تلاش کرده است تا با قامت بلند تری گام بردارد؛ اما نمی دانست که در پایان سدۀ بیستم با طالبان در گورستان خاموشی دیداری خواهد داشت.

مهندس صدیق قیام در زمینۀ موسیقی در افغانستان تحقیقات سودمندی انجام داده است، او که در ارتباط به چندی و چونی موسیقی کشور و رمز و راز راگ ها یا دستگاه های موسیقی کلاسیک و شیوه های اجرای آن نتایج تحقیقات چندین ساله اش را در کتاب پر حجمی زیر نام « از آهنگ تا صدا » اخیراً در شهر پشاور، انتشار داده است، می گوید که در سدۀ نزدهم بازسازی موسیقی افغانستان در دوران امیر شیرعلی خان زمانی آغاز شد که شماری از هنرمندان و آواز خوانان به همین هدف از کشور هند به کابل فرا خوانده شدند.

او می گوید که این هنرمندان در کوچۀ خرابات کابل که امروز ویرانۀ بیش نیست جایگزین شدند. در همین زمان شماری از آواز خوانان و نوازنده گان کشور در نزد استادان هندی به آموزش علمی موسیقی پرداختند. همان گونه که گفته آمدیم، موسیقی افغانستان در روند هستی خود تحولات و تغییرات گسترده یی را پشت سر گذاشته است. چنان که گاهی تا آستانۀ فروپاشی به پیش رفته و گاهی هم حرکت رو به تعالی داشته است. به گفتۀ صدیق قیام پس از بازسازی موسیقی در کوچۀ خرابات در زمان امیر شیر علی خان، چهره های درخشانی در عرصۀ موسیقی کشور پدید آمدند. او از استاد قاسم یاد می کند و می گوید که استاد قاسم هم مکتب گذار موسیقی بود و هم مبارز راه استقلال که کاج بلند صدایش از کوچۀ خرابات قامت افراشت. به همین گونه به گفتۀ او شخصیت دیگری که ازکوچۀ خرابات کابل سر به در آورد  استاد سر آهنگ است که لقب بابای موسیقی را از کشور هند به دست آورده است. مجید سپند ستار نواز شناخته شدۀ کشور نیز در ارباب رود پشاور آموزشگاهی دارد که روزانه شماری از جوانان به این آموزشگاه می آیند و پنچه های شان را با تار های پولادین ستار آشنا می سازند. ستار می آموزند و می خواهند تا غم غربت و دوری از وطن را در زمزمه های تار های ستار رها سازند. او در پیوند به سابقۀ مراسم گر گذاری در آموزش سنتی موسیقی در افغانستان می گوید: در دوران امیر شیرعلی خان زمانی که آموزش سنتی موسیقی در کوچۀ خرابات آغاز شد، رسم گر گذاری نیز پدید آمد.

ظاهراَ چنین فکر می شود که رسم گرگذاری از کشور هند به افغانستان آمده است. به گفته مجید سپند اساساُ فلسفۀ گر گذاری این است که رابطۀ شاگرد و استاد به رسمیت شناخته شود. راه اندازی جشن گر گذاری با هزینۀ آن  بر عهدۀ شاگرد است. به گفتۀ سپند، استاد در این جشن، در بند دست شاگرد تار خامی می بندد و این تار خام بیانگر رابطه بسیار نازک و حساس شاگردی و استادی است. یعنی اگر این تار در یک جهت بیانگر پیوند و رابطه است در جهت دیگر این مفهوم را نیزمی رساند که این رابطه  بسیار حساس است و می تواند هر لحظه گسسته شود. این خطر شاگرد را برآن می دارد از تمام نزاکت های شاگردی و استادی با خلوص نگهداری کنند و نگذارد که این پیوند از هم بپاشد. این رشته می تواند رشتۀ خلوص باشد!

این رشته مفهوم بزرگ نمادین دارد. در زبان  مردم افغانستان نیز رشتۀ خام کنایه از حساس بودن یک رابطه است که خطر گسستن هر لحظه آن را تهدید می کند. رسم گر گذاری نیز از خود شرایطی دارد، مجید سپند می گوید که در جشن گر گذاری تنها کسانی حق اشتراک دارند یا به زبان دیگر از کسانی دعوت می شود که آنها خود باید مرحله گر گذاری را سپری کرده باشند. البته چگونگی اجرای مراسم گرگذاری در بخش نوازنده گی و آواز خوانی یک سان است، مثلا اگر شاگردی گر گذار نوازنده است است در این صورت زیادتر نوازنده گان دعوت می شوند و اگر شاگرد گر گذار آواز  خوان است در آن صورت آواز خوانان بیشتر فرا خوانده می شوند. این جشن هنری، با هنر نمایی هنرمندان آغاز می شود. یعنی اگر گر گذاری نوازنده است، نوازنده گان شروع می کنند به هنر نمایی، آنها به نوبت پارچه های خود را می نوازند، در پایان استادی که به او گر، گذاشته  شده است به هنر نمایی می پردازد و پارچه هایی را اجرا می کند. در صورتی که گر گذار آواز خوان باشد، آواز خوانان و استاد به نوبت به آواز خوانی می پردازند. هنر نمایی استاد در حقیقت اعلان موقیعت بلند هنری اوست، یعنی به حاضران می فهماند که او در آن درجه و موقیعت هنری قرار دارد که می تواند  هنرمندی را رسماً به شاگردی بپذیرد. اجرای مراسم  گر گذاری برای شاگرد این مفهوم را ارائه می کند که او در حقیقت در حضور گروهی از هنرمندان به شاگردی کسی زانو زده است و استاد همیشه برگردن او حق استادی خواهد داشت، حتی اگر در آینده اگر این شاگرد به شهرت و موفقیت های بزرگی هم که دست یابد. مرحلۀ گر گذاری در آموزش سنتی موسیقی در افغانستان هنوز به معنای پایان کار نیست. محمد احسان عرفان می گوید که پس از مرحلۀ گرگذاری، مرحله « شَکَر » گذاری وجود دارد. گاهی واقع شده است که یک شاگرد سالهای درازی در میان مرحله گر گذاری و شکر گذاری ریاضت می کشد. او می گوید یک استاد زمانی به شاگرد خود اجازه میدهد تا مراسم شکر گذاری را به جای آورد که باید شاگرد به مراحلی از کمال و پخته گی رسیده باشد. در مراسم شکر گذاری استادان بلند پایۀ موسیقی دعوت می شوند.

در آغاز شاگردی که شکر  گذاشته است به اجرای برنامه می پردازد. استادانی که در حقیقت گروه داور اند، به دقت تمام به هنر نمایی های شاگرد توجه می کنند، به او گوش می نهند، گوش نهادنی با تمام حواس و روان. بعداُ آن ها هر کدام  در پیوند به چگونه گی برنامۀ اجرا شده به ابراز نظر میپردازند که ایا شاگرد به آن درجه از پختگی و کمال رسیده است که بتواند خود به گونه شخصیت هنری مستقل به کار هنری بپردازد و شاگردان دیگری تربیه کند یا نه؟ در صورتی که همه استادان یا دست کم اکثریت آنان موفقیت شاکرد را تصدیق کردند، در آن صورت استادی که شکر گرفته است به شاگرد خود رسماُ اجازه فعالیت مستقلانۀ هنری را می دهد. مرحلۀ شکر را میتوان به تعبیری به مراسم اخذ دانشنامۀ موسیقی در آموزش سنتی موسیقی تلقی کرد. گاهی گذشتن از چنین مراحل آموزش سنتی موسیقی در افغانستان بی شباهت به گذشتن از هفت خوان رستم نیست.

محمد طارق عزیز میرزا غزنه یی، تقریبا سی سال است که با موسیقی سر وکار دارد و تبله می نوازد. هر چند او این قابلیت و توانایی را به دست آورده است تا  به آموزش شاگردان بپردازد؛ ولی از این که تا کنون مراسم شکر گذاری را اجرا نکرده است، بناُ نمی خواهد به چنین اقدامی دست بزند. غیر از این شاگردان موسیقی نیزعلاقه ندارند تا نزد کسی به شاگردی بروند که خود مراحل آموزش موسیقی را رسماً پشت سر نگذاشته است. طارق غزنه یی می گوید که ظرف سی سال گذشته از آن عده استادان و هنرمندانی که به افغانستان آمده اند آموزش هایی دیده و به گونۀ پراگنده به شاگردی پرداخته است، با این حال از این که او مراسم و شکر گذاری را رسماً به جای نیاورده، بناً در این مدت زمان نخواسته است تا رسماً به  آموزش شاگردان بپردازد. او سرانجام به سال 1999 میلادی نزد استاد محمد عارف چشتی در هنر تبله نوازی مراسم گرگذاری را به جای آورد و رسما به شاگردی او زانو زد. او هم اکنون در همین مرحله است یعنی تا هنوز به مرحلۀ شکر گذاری نرسیده است.

***
این چند دهه است که مردم افغانستان روزگار سختی را سپری می کنند، جنگ و سختگیریهای سیاسی ملیون ها تن را از کشور به چهار گوشۀ جهان آواره کرده است. همراه با کاروان چندین ملیونی پناهنده گان ارزشهای معنوی و مادی زیادی نیز از افغانستان آواره شده است. در حقیقت هر پناهنده  یک افغانستان ذهنی دارد و در آن زنده گی می کند. در این میان موسیقی و آواز خوانی افغانستان به گونۀ گسترده یی پای در گلیم تبعید کشیده است. در دوران حاکمیت مجاهدین، موسیقی افغانستان صدمۀ بزرگی دید، " افغان موزیک "  یا تاراج شد و یا هم به دود و خاکستر بدل گردید.

شمار بیشتر نوازنده گان، آواز خوانان و آهنگسازان به سبب در گیریهای خونین تنظیمی و فروپاشی زمینه های کار هنری کشور را ترک کردند. با این حال دراین سالها موسیقی افغانستان هر چند به سختی باز هم نفسی می کشید و اما صاعقۀ بزرگ زمانی فرود آمد که طالبان کابل را قبضه کردند. پیروزی آنها بر کابل آخرین نفسهای موسیقی افغانستان را خاموش کرد. هم اکنون در ساحات زیر کنترول طالبان نه پنجه یی روی  تاری می لغزد و نه هم سرودی در گلویی زمزمه می شود. همه جا خاموش است و تاریک. تنها سایۀ سیاه هول و اضطراب است که راه را برای زیستن بسته است.

افغانستان از چهره های  پر آوازۀ عرصۀ موسیقی کاملاً خالی شده است، نه تنها کوچه خرابات گهوارۀ موسیقی کلاسیک افغانستان، خاموش و ماتمزده به نظر می آید، بلکه سالهاست که بر دروازۀ مکتب موسیقی در شهر کابل قفل سیاه و سنگینی تعصب و کور دلی آویخته شده است. گویی سده های درازیست که ضربۀ شلاق بر اندام بلورین ترانه و آواز می پیچید و صدای آن چنان صدای جغد کوری در یک شب تاریک طنین انداز است. آری این یگانه صداییست  که در این خشکسال آواز، سرود و ترانه، چنان باران سرخ و سربین بر باغستان هستی افغانستان فرو می ریزد.

یاداشتها :

*- به روشنی نمی دانم که این نوشته در کدام یک از ماه های سال 1380 خورشیدی نوشته شده است، شاید هم درسال 1379. این نوشته بعداً در شمارۀ دوازدهم و سیزدهم سال 1380 خورشیدی  فصلنامۀ سپیده که به وسیلۀ مرکز فرهنگی عرفان در پشاور به نشر می رسید، انتشار یافته است.

*-  با پیدایی گروه های آماتور رسم کهن گر گذاری در آموزش موسیقی افغانستان اندک اندک آن شکوه پیشین خود را از دست داده است. چنان که  دیگر کمتر کسی می خواهد تا سالها نزد کسی زانوی شاگردی بزند و به ریاضت هنری بپردازد. گویی آن تار خام که روزگاری استوار ترین رشتۀ آموزش و پیوند معنوی در میان استاد و شاگرد بود، سالهاست که از هم گسسته و دیگر در موسیقی افغانستان نه استادی در کار است و نه هم ریاضتی. رقص جلف چند دختر بازاری، یک صدای آزار دهنده و به تعبیر حضرت سعدی صدای بدتر از آوازۀ مرگ پدر و چند جملۀ مستهجن به نام شعر کافیست تا مسیقی امروز افغانستان را تعریف کند. چنین است که در این سالها موسیقی در افغانستان به چیز خدا دادی بدل شده است. گاهی به تعبیر ظاهر هویدا این موسیقی نه بلکه موسیخی است، یعنی تا میشنوی موی بر اندامت بر می خیزد. یک ساز ناخوش با آواز ناخوش و رقصهای نامؤزون با هم در می آمیزند و می شود آهنگ روز. باز هم در پیوند به مراسم گر گذاری باید بگویم که اجرای این مراسم  در گذشته آن قدر مهم بوده که پر آوازه ترینان حتی آنانی که به مفهوم واقعی بر سکوی استادی نیز پا گذاشته بودند، با این حال نا گزیر از آن بودند تا چنین مراسمی را به جا آورند و رسماً در پیشگاه استاد برتر از خود گر گذارند و اعلام شاگردی کنند. اخیراً در یکی از سایت ها، نوشته یی خواندم از جناب نزهت هروی زیر نام « سخنی در چهلمین سالروز در گذشت استاد غلام حسین ». او جایی در این نوشته گفته است: « امیرحبیب الله خان به اندازۀ به استاد غلام حسین ارج می گذاشت که استادان او هر یک استاد امام الدین سیالکوتی و استاد کریم خان سندی را از هندوستان به کابل دعوت نموده، در دربار محفل شایانی برپا و مراسم « گور گذاری » استاد را نزد استاد امام الدین سیالکوتی و استاد کریم خان سندی برگذارنمود.» از این گفته بر می که در آن روزگار استادی که شایسته آن را می داشت تا استادغلام حسین نزد او گر بگذارد وجود نداشته و در جهت دیگر استاد در چارچوب سنت های آموزشی موسیقی در افغانستان ناگزیر از آن بوده است تا نزد استادی مراسم گر گذاری را به جا آورد.

باز نویسی سنبلۀ 1390 خورشیدی شهر کابل


های، ای نقاش، ای برادر
نگرش عمودی بیدل
ما و پاکستان بارِ دوم
دو گلِ میخک از آن روز
در آن سوی خط قرمز
خاموشی آیینه
حیدری وجودی
جلیل شبگیر پولادیان
تا پلکانِ هشتاد
پیلان سفیدی سلطانی
از حسنک وزیر تا اجمل
تا بارانِ دموکراسی
آن هفت خوانِ رستم
بازارگانِ بغداد
تا آن مثلثِ مهربانی
آن تارِ خامِ گسسته
ماجرای شعرِ زیبایی
ستایشگرِ آزادی
خراباتیان سوگوارِ کابل
در سوگِ آن چراغدارِ صدا
گلِ سوری پَرپرَ شد
فریادی برای همۀ زنان
آیا شعرِ فارسی دری در
خورشیدی من کجایی
ماۀ شبِ تار کجا رفته ای
نگرشی تازه بر زنده گی غبار
نگاهی به طنز های نجیب الله
ازهر فیضیار غزنوی
کتابسوزان در انجمن
نگاهی به فراسوی بدنامی
سالنمای بت شکن
و آن نهالِ پنجاه ساله
در امتدادِ دریا و آن شبِ
لحظه ها و خاطره ها
از دهکده و دریا
منارِ جام در فهرستِ آثار
در سراپردۀ تندیس ها
پاسخی به داکتر مِهدی
همان آش و همان کاسه
پیشینۀ پارلمان یا شورا
نقشِ احزابِ سیاسی و نهاد
مطبوعاتِ آزاد در افغانستان
آب و دانۀ رُمان نویسی
خون را به را به سنگفرش
شعرِ سیاسی و چگونگی آن
Email_13
آیه های منسوخ
نخستین جوایزِ ادبی
تجربه و چگونگی آن
جامعۀ مدنی در اندیشۀ فارا
در حاشیۀ قیامِ سوم حوت
خواب آلوده گانِ دموکرات
رنگین کمانِ واژه و آفرینش
نکته ها در ارتباط به گزارش
پیک خورشید و سه دیوان
با مُشکِ آبی تا درایی بغداد
بخشنده آتش
یک سده روزنامه نگاری
چند سطرِ کوتاه برای اسحاق
سطرهای پراگنده یی برای
پاییزیی بی برگشت
دریا در کوزه یی نمی گنجد
سیرِ تاریخی فانون اساسی
دموکراسی یعنی من هم هستم
شعرِ آگاهی شعرِ آرمان
پیام جشنِ شعر خوانی
مفهوم و ساختارِ پارلمان
داریوش در حاشیۀ دو نفری
به دنبالِ تداومِ فریاد
پیش درآمدی بر طنز نویسی
یکی دو نکته در بارۀ جامعه
در کوچه باع های شعرِ کمال
آزادی در زندان
در حاشیۀ زبان و ادبیاتِ ترک
آزادی بیان