سالنمای بت شکن
یاد آوری کوتاه
طالبان در یازدهم مارچ اگر اشتباه نکنم تندیس های بزرگ بودا را منفجر ساختند و بدینگونه یکی از با عظمت ترین یادگار تاریخی ما و جهان را نا بود کردند و به دود و خاکستر جهالت و تعصب بدل ساختند. نباید این حادثۀ شوم را از یاد برد! یادم می آید که بعداً گروه تند رو « ضرب مؤمن » که ظاهراً نشریه یی به همین نام بود، سالنمای انتشار دادند که در آن تصاویر درد ناکی از تخریب تندیس های بودا را به نشر رسانده بودند!
روزی در منطقۀ بورد در شهر پشاور جوان مهاجری این سالنما را می فروخت و بلند بلند فریاد می زد: بت شکن کلندر! بت شکن کلندر! پیر مرد مهاجری که از کنارش می گذشت گفت: بچیم! جوان ایستاد و در اندیشۀ آن بود که شاید پیر مرد می خواهد یکی از این سالنما ها را بخرد؛ اما مرد روزگار دیده گفت:
بچیم اگر هم که می فروشی این همه فریاد مزن!!!
جوان خاموش شد و مانند آن بود که تازه متوجه شده بود که « ضرب مؤمن » پاره های فرهنگ سرزمین او را به حراج گذاشته است! این در حالی بود که طالبان جشن نوروز را تحریم کرده بودند و تقویم خورشیدی را که همان تقویم جلالی است، باطل اعلان کرده بودند! روز های دردناکی بود، این ماجرا روزها ذهنم را آزار می داد تا این که این شعر در من ایجاد گرید:
سالنمای بت شکن
نوروز مرده است
و بر نطع خون آلود آفتاب
انبوه کرگسان سیاهی
از جمجمۀ ماه و استخوان ستاره گان
سفره آراسته اند
نوروز مرده است
و دیگر هیچ کسی
زنده گی را
و روشنایی را
با نفس های آفتاب اندازه نمی گیرد
و دیگرهیچ کسی نمی داند که آفتاب در سرزمین من
در سه صد و شصت وپنج روز
چند قرن پیر می شود
نوروز مرده است
و دیگر هیچ کسی نمی داند
که در مراسم اعدام آفتاب
گلولۀ نخستین را چه کسی شلیک کرد
از جماعت شیطان
نوروز مرده است
و انبوه سوگواران شرمسار
در خولت آبی « نیروانا »
تنها صدای انفجاری را شنیدند
که ذهن چنیدن هزار سالۀ تاریخ را
ازهم متلاشی کرده است
وقتی که « ضرب مؤمن »
حراج اندام پاره پارۀ ما را
در چارراه توطئه
در چار راه « سالنمای بت شکن »
فریاد می زد
نوروزمرده بود
و مرده گان قرن های دور
در گورستان های کهنه از شرم لرزیدند
و هزار و چند بار دیگر مردند
وقتی که « ضرب مؤمن »
بر پیشانی شکستۀ دیوارهای کابل
با خط جلی نوشت:
کامیابی مبارک هو!!!
اپریل دو هزار یک شهر پشاور