جامعۀ مدنی در اندیشۀ ابو نصر فارابی
پیش در آمد:
بحث جامعۀ مدنی از روزگاران درازی بدینسو زیر نام « سیاست مدن » در اندیشۀ حکمای خاور زمین وجود داشته است. اما این بحث ها آن گونه که در غرب در دوران رُنسانس و عمدتاً پس از سدۀ شانزدهم ميلادی پی گرفته شد؛ در کشورهای خاور زمین ادامه نيافت و به گونۀ به فراموشی سپرده شد.
در غرب نهايتاً بر اساس انديشه های متفکران پيشگام اين عرصه مانند « افلاتون، ارسطو، سن اگوستين، توماس اکویناس، دانته، توماس هابز، جان لاک، ژان ژاک رسو، و جان استوارت ميل » اصول و ويژه گي های بنیادين جامعۀ مدنی تدوين گرديد. چنين است که امروز شماری بحث جامعۀ مدنی را یک بحث بیگانه و آمده از غرب می دانند و به ریشه های آن در فرهنگ خودی کمتر توجه می کنند.
در مشرقزمین و مشخصاً در عالم اسلام ابو نصر فارابی را نخستین دانشمندی دانسته اند که فلسفۀ مدنیت را مطرح کرده است. او از مردمان فاراب ماورالنهر بود. فاراب منطقه یی بوده است در کنار سیر دريا « سیحون ». سال تولد او را 259 هجری نوشته اند و آمده است که پدرش یکی ازسرداران سپاه سامانيان بود.
داکتر ذبيح الله صفا در « تاريخ ادبيات در ايران » در پیوند به دوره های آموزش فارابی می نويسد: « فارابی از ماورالنهر به قصد تحصیل به بغداد رفت و بعد از کسب مهارت در عربيت درحلقۀ درس ابو بشر متی بن یونس حضور يافت و چندی بعد از بغداد به حران رفت و از یوحنا بن حيلان قسمتی از منطق را آموخت و باز به بغداد برگشت و علوم فلسفی را آن جا فرا گرفت و همۀ کتاب ارسطو را مطالعه کرد و بر معانی آن ها واقف شد. پس از بغداد به مصر رفت و آنگاه به خدمت سیف الدوله ابو لحسن علی بن عبدالله بن حمدان التغلبی ( 333 - 356 ) در آمد و نزد او در حلب و دمشق ماند و به تألیف و به تعلیم مشتغل بود.» مشعل زنده گی فارابی به سال 339 در هشتاد ساله گی خاموش و سیف الدوله که مردی بود حکيم و شاعر، خود بر جنازه او نماز گزارد.
آری بدینگونه بود که مشعل زنده گی فارابی به خاموشی گرایید و اما مشعلی انديشه و تفکری را که او بر افروخته است تا هم اکنون درخشان است و سده هاست که پرتو آن راه پژوهشگران در سرزمين های گستردۀ فلسفه و حکمت را روشن می سازد. شيخ الريیس ابوعلی سينا نيز در روشنايي همين مشعل بود که به انديشه های ارسطو راه يافت. شخصيت علمی و فلسفی ابو نصر فارابی را می توان عمدتاً در دو بعد زيرين مشخص کرد:
نخست ابو نصر فارابی به حیث يکی از شارحان بزرک فلسفۀ یونان قديم.
دو ديگر ابو نصر به حیث يک دانشمند مبدع.
اوعلاوه بر شروح و تفاسیری که بر فلسفه و منطق ارسطو نوشته است، در ارتباط به اغلب علوم مروج روزگار خویش نيز کتب و رساله های جداگانه یی نوشته است. کتاب او در علم موسيقی به عنوان مهمترين کتاب کهن در اين زمينه پیوسته مورد توجۀ پژوهشگران بوده و به زبان فرانسوی نيز ترجمه شده است.
داکتر ذبیح الله صفا در ارتباط به مرتبت علمی فارابی می نویسد : « فارابی مانند همه دانشمندانی که در تمدن اسلامی عنوان فیلسوف داشته اند از سراسر علوم عهد خود، مطلع و در آنها صاحب تصانيف بوده است. اطلاعات وی در رياضیات و موسيقی خوب؛ ولی در طب متوسط بوده است. روش فلسفی او را بايد فی الحقيقة يک روش نو افلاتونی اسلامی ناميد و اين همان روشی است که پيش از فارابی به وسیلۀ الکندی شروع شد و بعد از او از طرفی در آثار اخوان الاصفا و از طرف ديگر در کتب ابو علی ابن سینا به مرحلۀکمال رسید.»
تفسيرگر بزرگ
فارابی را یکی از شارحان و تفسيرگران بزرگ فلسفۀ یونان کهن می دانند. چنان که شهرت او بيشتر به آن تفاسير و شروحی بر می گردد که او عمدتاً از آثار ارسطو و به ويژه از منطق و فلسفۀ او به دست داده است. فارابی در نتيجۀ کارهای تفسیری خویش از فلسفه و منطق ارسطو توانسته است که او را به بهترین گونه برای مسلمانان بشناساند. چنان که اين امر سبب گرديد تا او را تالی ارسطو بدانند و لقب معلم دوم به او بدهند.
با اين حال بايد گفت که فارابی با تفسیر و توضیح خویش از فلسفه و منطق ارسطو، توانسته است او را در عرصۀ فلسفه در نزد مسلمانان به نهايت شهرت و سیطره برسانده است. شماری از پژوهشگران این احتمال را به دست می دهند که او زبان یونانی می دانست و از چنين راهی توانست تا با فلسفۀ یونان کهن و عمدتاً با انديشه های ارسطو و افلاتون آشنايي یابد. همچنان اين احتمال در ارتباط به فارابی وجود دارد که او مستقیماً به ترجمه های سریانی ارسطو و افلاتون دسترسی داشته و این زبان را می دانسته ا ست. شايد چنين احتمالاتی از اين جا سرچشمه گرفته است که او سالیان درازی در شهر حلب مشغول آموزش و پژوهش بود. اساساً مسلمانان زمانی با فلسفۀ کلاسیک یونان و مکتب اسکندرانی آشنایی به دست آوردند که شامات ( سوریه امروزین ) و مصر در تصرف آن ها در آمد.البته بیشتر باورها بر این است که آشنایی مسلمانان با فلسفۀ یونان، یک آشنایی مستقیم نبود؛ بلکه این آشنایی به وسیلۀ ترجمه های زبان سریانی به دست آمده و بدينگونه فلسفه، سیاست و منطق یونان به عالم اسلام وارد گرديد.
فارابی را گاهی پس از یعقوب بن اسحق الکندی فیلسوف عرب، بزرگترین شارح ارسطو و افلاطون می دانند و حتی گاهی با اندکی گذشت او را بنیاد گذار فلسفۀ اسلامی گفته اند. اما بعصی از پژوهشگران دیگر او را پس از محمد بن زکریای رازی ( 251 - 313 ) بزرگترین فیلسوف مسلمانان دانسته اند. بخشی ازتلاش های فکری فارابی این بوده است تا اصول عقايد افلاطون و ارسطو را با هم وفق دهد. این که چرا فارابی و شارحان دیگر فلسفۀ کهن یونان پیوسته کوشیده اند تا به گونه یی در همگون سازی اندیشه های فلسفی افلاطون و ارسطو بپردازند، داکتر ذبیح الله صفا دلیل این امر را در « تاریخ ادبیات درایران » این گونه بیان می کند: « علت این امر آن بود که فلاسفۀ اسلامی معتقد به صحت عقايد و استحکام دلایل اين دو فیلسوف بودند و حقايق فلسفه را منحصر به سخنان آن دو حکیم می شمردند و چنین اختلاف عقايد اين دو متفکر را اخلال در صحت مبانی فلسفه می یافتند، در تطبیق عقاید آن دو کوشش می کردن.»
جامعۀ شناسی فارابی
فارابی سیاست مدن یا کشور داری را زیر بحث حکمت علمی مطالعه می کند. سیاست مدن از نظر او همان تدبیر و تنظیم زنده گی مردم، معیشت و اقتصاد آنها بر اساس قسط و عدالت می باشد. حکمت را به دو دستة نظری و عملی دسته بندی می کند. چنان که حکمت نظری از نظر او دانستن امور است آن چنان که هست و حکمت عملی انجام امور است آن چنان که باید. فارابی در جریان بیان حکمت عملی که از نظر او در بر گيرندۀ « اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن » است، شیوه ها و راه های رسیدن انسان به فضیلت را نيز بررسی کرده است.
او باور دارد که: « افعال و سنن فاضله باید پیوسته در شهر ها و در میان امت ها شایع باشد و همه مشترکاً آن را به کار ببندند و اما این کار امکان پذیر نیست مگر به وسیلۀ حکومتی که در پرتو آن، این افعال و سنن و عادات و ملکات و اخلاق در شهر و در میان مردم رواج یابد.» دیده می شود که فارابی اخلاق و سعادت فردی را چیزی جدا از زنده گی مدنی نمی داند. به بيان ديگر انسان در زنده گی مدنی است که به اخلاق و سعادت فردی دست می یابد. او انسان را ذاتاً مدنی الطبع می داند، یعنی این که نياز به زنده گی اجتماعی و تشکیل جامعه در ذات و سرشت انسانها نهفته است. بناً تشکیل جامعه برای انسان یک امر ضروری است. برای آن که انسان بدون زنده گی و همکاری اجتماعی نمی تواند به بلوغ مراتب کمال دست یابد.
فارابی در کتاب « السیاست المدینه » یا « سیاست مدنیه » غایت جامعه را سعادت می داند و از آن به عنوان خیر مطلق یاد می کند.اما جامعه بالذات خیر مطلق نیست، بلکه از آن جهت خیر مطلق است که انسان را به سعادت رهنمایی می کند. از این جاست که جامعه از نظر او یا کامل است و یا ناقص. جامعۀ کامل، جامعه یی است که مردم آن جهت تکمیل نیازمندیها و رسیدن به سعادت با یکدیگر همکاری می کنند و همکاری پایۀ اساسی زنده گی آن ها را تشکیل می دهد.او ماهیت جامعه را وابسته به چگونه گی رهبری آن می داند مثلاً اگر جامعه یی به وسیلۀ فردی دانشمند، با معرفت و با تدبیر اداره و رهبری گردد و رهبر بداند که چی کسی را در چی کاری بگمارد، آن جامعه، مدینۀ فاضله است. در واقع رسیدن به سعادت واقعی به حکومت حکیم نياز دارد. بناً به نظر فارابی برای سیاستمدار بودن باید علوم و فنون و فضایل نظری را به دست آورد. چنين است که از نظر او در مدينۀ که حکمت نباشد، جهل حکومت می کند.
اجتماع از نظر فارابی به سه دستۀ زيرین تقسیم بندی می شود:
1- اجتماع عظمی، اين اجتماع در بر گيرندۀ همه جماعات است. در فلسفۀ سیاسی فارابی هرچند که وسعت اجتماع بیشتر باشد به همان اندازه آن اجتماع به کمال نزديکتر است.
2- اجتماع وسطی، عبارت از اجتماع امتی در جزیی از زمين می باشد.
3- اجتماع صغری، به اجتماعی گفته می شود که مردم يک مدينه را که جزیی يک امت باشند در بر گيرد.
فارابی اهل دهکده و اجتماع مردم محله را اجتماع نا کامل می داند. او جامعه را مدينه نامگذاری می کند که ترجمعۀ Polis یو نانی و Civitae لاتينی است. فارابی ديدگاه و انديشه هایش را در پیوند به چگونه گی و دسته بندی جامعه در « رسالة فی مبادی آراً اهل الندينه الفاضله » بيان کرده است، عمدتاً جامعه يا مدينه را به دو بخش تقسيم می کند.
1- نخست مدينۀ فاضله
2- مدينۀ غير فاضله یا مدينۀ نازله
ناگفته نبايد گذاشت که حکيم ابو نصر فارابی را در اندیشه های جامعه شناسی اش یک متفکر نور آور نمی دانند. تقسیم بندی او از جوامع مدنی برخاسته از انديشه ها و اوتوپیای افلاطون است. محمد علی ايازی در کتاب تحقق جامعۀ مدنی در ايران به نقل از « جمهوریت » کتاب هشتم افلاطون می نويسد :« افلاطون پايۀ اصلی جامعه را انسان می داند، انسانی که دارای حيثيت فرا مادی است و امکانات مادی به تنهایی نمی تواند همه نيازهای وی را بر آورده کند.» به همين دلیل مدینۀ فاضلۀ او دارای چهار صفت زیرين است:
1- حکمت،
2- شجاعت،
3- خویشتن داری
4- عدالت
افلاتون برای جامعه مطلوب خویش اشکال گوناگون حکومتها را مورد بر رسی قرار می دهد و حکومت فیلسوفان و خرد مندان را پیشنهاد می کند. به همينگونه قدس اوگستين که در سده چهارم و پنجم ميلادی می زیست احتمالاً زیر تأثیر انديشه های افلاتون نوع جامعۀ شناسی مذهبی را بر اساس مسحيت مطرح می کند و نهایتاً جامعه یا مدينه (Civitas ) را به دو دستۀ زیرین مشخص می سازد:
1- مدينۀ ناسوتی يا مدينهۀ اهريمن ( Civitas Terrana )
2- مدينۀ لاهوتی یا مدينۀ یزدانی ( Civitas coelestis )
اوگستين زنده گی و تاريخ بشر را ادامۀ نبرد در ميان مدينۀ یزدانی و اهريمن می داند.
مدينۀ فاضله در انديشۀ فارابی:
فارابی، مدينۀ فاضله را جامعه یی می داند که در آن عدالت و سعادت واقعی حاکم باشد. در جهت ديگر سعادت واقعی از نظر او سعادتی است که انسان تنها می تواند آن را در مدينۀ فاضله به دست آورد. سعادت در مدينه های غیر فاضله سعادت واقعی نيست؛ بلکه سعادت موهوم است. برای آن که هدف از اجتماع تعاون افراد در اموریست که به وسیلۀ آن می توانند به سعادت واقعی دست یابند. فارابی مدينۀ فاضله را به بدن سالم انسان همانند می کند. به َنظر او همان گونه که در يک پيکر سالم تمام اعضا جهت ادامۀ حيات با يک ديگر همکاری می کنند و هر کدام جايگاه و وظايف خاصی دارد و در اجرای وظايف خويش از" دل " ( که از ديدگاه او رییس همه اعضای ديگر است ) تابيعت می کنند به همان گونه اهل مدينۀ فاضله نيز در کردار خويش تابع رییس اول است و هر کدام جايگاه مناسب و وظايف مشخص خويش را دارد.
رییس مدينۀ فاضله
فارابی هر کسی را به رياست مدينۀ فاضلۀ خويش بر نمی گزيند. به مفهوم ديگر هر کسی شايسته گی آن را ندارد که به مقام رياست مدينۀ فاضلۀ او تکيه بزند. همان گونه که مدینۀ فاضله از نظر فارابی ويژه گیها و مشخصاتی دارد، به همان گونه صفات و ويژه گيهایی را نیز برای رییس مدینۀ فاضله مشخص می سازد. رییس مدينۀ فاضله بايد پيش از همه سالم الاعضا باشد، صفات نيکو و ستوده داشته و از صفات ناشايسته به دور باشد. تیز فهم و با ذکاوت باشد، حافظۀ قوی داشته باشد، علم را دوست بدارد و منقاد آن باشد. از زن باره گی بپرهیزد، به نوشیدن شراب آزمند نباشد. راستی را دوست بدارد و با دروغ و دروغگو دشمن باشد.
بزرگمنش بوده و دوستدار کرامت باشد. عدل گستر باشد و عادل را دوست بدارد. با ظلم و ظالم دشمن باشد. صاحب عزم استوار باشد. متاع دنیا او را نفریبد و کلام آخر این که فیلسوف و اهل خرد باشد. به نظر فارابی هر مدينۀ که آن فلاسفه و خردمندانی با چنين صفاتی رهبری نکند، نه آن مدینه فاضله است و نه هم مردمان آنها امت فاضله اند. باید ذکر کرد که سده ها پیش از فارابی، افلاطون نیز دانش را معیار گزینش به رهبری مدينۀ فاضله دانسته بود. چنان که از او آمده است که: « بسیار کسانی به سوی رهبری می تازند؛ ولی تنها آن کسی که به علم سلطنت و رهبری واقف است، خود را به هدف می رساند.»
مدینه فاضله از نظر فارابی پدیدۀ ثابت و غیر قابل تغییر نیست؛ بلکه مدينه فاضله يک جامعۀ نظاممند است و اگر در این نظام خللی پدید آید که چگونه گی آن را تغییر دهد، در آن صورت دیگر آن مدینه، مدینۀ فاضله نیست. مثلاً اگر رییس مدینۀ فاضله، صفات لازم را نداشته باشد و یا هم اگر با چنین صفاتی ستوده متصف بوده؛ ولی بعداً این صفات در او خلل پذیرد و یا هم دستخوش نابودی شوند، در چنین صورتی نیز مدینۀ فاضله ماهیت خود را از دست داده و به مدینۀ مبدله که در میان مدینۀ فاضله و مدينۀ نازله قرار دارد، بدل می شود. به بیان ديگر مدينۀ مبدله در ميان جامعۀ عالی و فاسد قرار دارد و در آن ترکیبی از آرای نيم و بد ديده می شود.
دسته بندی مد ينۀ غير فاضله:
فارابی پس از آن که جامعه يا مدينه را به دو بخش فاضله و غير فاضله دسته بندی می کند و ويژه گيهای مدينۀ فاضله و صفات رييس اين مدينه را بر می شمارد، آن گاه به گونۀ زیرين به دسته بندی و توضیح مدينۀ غير فاضله می پردازد:
1- مدينۀ جاهله يا مدينۀ جاهلیه
مردم اين مدينه خير را نمی شناسند و با پندار باطلی که دارند خیر از نظر آنان همان چيزی است که خود می پندارند. چنان که آنها تنها لذت، کامرانی و سلامت تن را خير می شمارند. گمراهی، عوامفریبی و دروغ در اين مدينه حاکم است. مدينۀ جاهله را فارابی در برگيرندۀ تمام آن جوامعی می داند که آنها با سعادت حقيقی بيگانه اند. اساساً یک چنان جوامع یا مدينه هایی نمی توانند به سعادت حقيقی دست یابند. برای آنکه به نظر فارابی، سعادت حقیقی تنها در مدينۀ فاضله قابل دسترسی است و آن چيزی را که در مدينه های غیر فاضله سعادت می انگارند، سعادت موهوم است.
*- مدينۀ ضروريه، هدف در این مدینه تأمین حداقل نیازمندی های زنده گی است، مانند خوراک، پوشاک و مسکن.
*- مدينۀ بداله، غايت اصلی در اين مدينه گرد آوری ثروت است؛ اما این ثروت بر هذف نیکو گرد آوری نمی شود.
*- مدينۀ خست يا شقاوت، اهل اين مدينه در پی لذت حسی و شهوانی اند، میخواره و علاقمند به داشتن زن های بسیار می باشد. آنها در جهت رسيدن به ارضای تمایلات حسی و نفسانی خويش حتی در انديشۀ حفظ صحت و سلامت خود نيز نيستند.
*- مدینۀ الکرامه یا الوجاهه، در نزد اهل اين مدينه ثروت وسیلۀ رسيدن به کرامت است. آن ها اهل تجمل اند. حق کرامت در نزد آنان یا بر بنياد غلبه استوار است و يا هم بر بنیاد اصل و نسب. برتری جویی و شهرت پرستی هدف اساسی زنده گی آنها را تشکیل می دهد.
*- مدينۀ تغلب یا تغلبیه،غلبه و تسلط بر ديگران هدف اصلی اهل اين مدينه است در اين مدينه خشم، شهوت و قدرت حاکم است. رییس آن در مکر، فریب و قهر سر آمد ديگران است. هدف اصلی در این مدینه ستمگری است.
*- مدینۀ جماعیه، در این مدینه هر کس خود را مساوی دیگری می داند و در آن هرج و مرج مسلط است.
*- مدینۀ نذالت، هدف اهل این مدينه گرد آوری زَر و سیم است.
2- مدينۀ فاسقه، هرچند اهل اين مدينه سعادت و خیر را می شناسند؛ اما علم شان با عمل شان سازگار و هم آهنگ نیست. آنها در کردار و رفتار همانند اهل مدينۀجاهلیه اند.
3- مدينۀ ضاله، اهل اين مدينه باور دارند که سعادت تنها پس از مرگ تحقق پذير است. آنها در ارتباط به خدا و افلاک عقايد فاسدی دارند.
4- مدينۀ متبدله يا مبدله، اين مدينه روزگاری مدينۀ فاضله بوده؛ ولی به سبب پیدايي جهل و گمراهی و یا هم به اثر فاسد شدن اخلاق رییس آن، از مدینۀ فاضله به مدينۀ متبدله، تبدل يافته است. اخلاق رییس اين مدينه درنقطۀ مقابل اخلاق رییس مدينۀ فاضله قرار دارد.
فرشته ندری ابیانه در کتاب " تحقق جامعۀ مدنی در انقلاب اسلامی ایران " در بحثی زیر نام « جامعۀ مدنی و مدينةالنبی » پس از آن که به بیان دسته بندی فارابی از مدینۀ غیر فاضله می پردازد، در ادامه می نویسد که فارابی علاوتاً به دستۀ دیگری به نام " نوابیت " نیز اشاره کرده است که این دسته چنان بته خارهای که در کشتزاری می رويند، در مدينۀ فاضله پديد می آیند و سبب ايجاد مشکلات و دشواری های اجتماعی می گردند. از آن میان پنج گروه زیرین با اهميت دانسته شده است:
1- جماعتی که غرض شان سعادت نیست؛ اما افعال فاضله دارند، اینان را "غریبان" گویند.
2- جماعتی که به اغراض مدن جاهله تمایل دارند، از اين رو قوانین مدينۀ فاضله را طبق هوای خود تفسیر می کنند تا به مطلوب برسند.
3- گروهی که قصد تحریف قوانين را ندارند؛ اما آن را درست در نمی یابند و مبانی دیگر را استنباط می کنند و از حق منحرف می شوند و چون انحراف شان ناشی از عناد نیست، می توان به هدایت و ارشاد آن ها امیدوار بود و این دسته را " مارقه " گویند.
4- جماعتی که قدرت تصور کامل ندارند و به جهل خویش معترف نمی شوند. در عین آن که در جهل به سر می برند، سخنهای خویش را ظاهر مدلل عرضه می کنند. خواجه نصیر الدین طوسی این دسته را " مغالطان " نامیده است.
5- دستۀ دیگر به حکومت فاضله راضی نیستند و هر گاه فرصتی برای شان پیش آید، مردم را از اطاعت آن بیرون می آورند. خواجه نصیرالدین طوسی این دسته را " باغیان " خوانده است.
آن گونه که پیش از این گفته شد فارابی را در نظریات جامعه شناسی او یک دانشمند مبدع و نو آور نمی شناسند. احسان طبری در « برخی برسی ها دربارۀ جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران » در بحثی زیر نام « مقام تاریخی جامعه شناسی فارابی »، آن جا که به بیان دسته بندی و نامگذاری جوامع یا مدينه های فارابی می پردازد، می نویسد که : « اصطلاحات فارابی ترجمۀ درهمی از اصطلاحاتی است که افلاطون به کار برده ا ست و فارابی با الهام از افلاطون، تقسیم بندی خاصی کرده است.» فارابی به استقرار مدينۀ فاضله که جز در رهبری فیلسوف و حکیم به دست نمی آید باور و اعتقاد استواری دارد. چنان که او به فلاسفۀ جهان اين پیام هشدار دهنده و طعنه آمیز را فرستاد ه است که: « اگر مدینۀ فاضله در عالم نباشد، مرگ از زنده گی برای فیلسوف بهتر است.»
با اين حال آن های که جامعۀ مدنی را برای بهزیستی انسان ها و رسیدن آنها به کمال فضیلت مطرح کردند، هرگز موفق به زنده گی در آن نشدند؛ بلکه در زیر حاکميت جاهلان زنده گی به سر بردند. جام شوکران نوشيدند و بر سردار رفتند. مدينه فاضله در درازای تاریخ آرمان شهر همه نیک اندیشان را تشکیل می دهد. با دریغ تاريخ همیشه ادامه استبداد بوده است و از اين رو اين بحث درحوزۀ حکمت نظری باقی ماند و تجسم تاریخی خود را نیافت.این که فارابی طعنه زنان به فلاسفه می گويد: « اگر مدینۀ فاضله در عالم نباشد، مرگ از زنده گی برای فیلسوف بهتر است.» شاید خود را در شهر حلب در زیر حاکمیت سیف الدوله ابولحسن علی بن عبدالله بن حمدان التغلبی که مردی حکیم و دانشمندی بود خود را در مدینۀ فاضله می دیده است؛ زیرا از نظر فارابی و افلاطون شرط بزرگ و اساسی برای مدينۀ فاضله، رهبری آن به وسیلۀ فیلسوف و حکیم است. اما پژوهشگران اسلامی در تاریخ اسلام تنها مدينۀ النی را تحقق تاریخی این آرمان شهر یا مدينۀ فاضله در روی زمين می دانند که به وسیلۀ پیامبر اسلام پی افگنده شد.
18 دلو 1384 برابر با هفتم فیبروری