تجربه و چگونه گي اجراي آن در آزمايشگاه
تقديم به آموزگاران علوم طبيعي افغانستان
تجربه چنان درخت انبوه ريشه ييست که تمامي انواع معرفت و شناخت بشري از آن شاخ و پنجه کشيده است. انسان به مدد تجربه پديده ها را مي شناسد و شناخته ها را به کار مي بندد. مفهوم تجربه با مفهوم عمل يا پرکتيک نزد يک است؛ ولي اين دو مفهوم کاملاً يکي نيستند و نبايد آن دو را با هم اشتباه کرد و يکي دانست.هرچند تجربه از طيف گسترده يي برخوردار است؛ اما نسبت به عمل يا پرکتيک گسترۀ محدودتري دارد.
کودکي که دستش به آتش نزديک مي شود، سوزنده گي و گرماي آن را احساس ميکند. اين يک تجربۀ ساده است که در نتيجۀ آن کودک در مي يابد که آتش سوزنده است و نبايد به آن دست زد. ازرهمين تجربۀ ساده تا تجربه هاي بغرنج و هدفمند علمي که در آزمايشگاه هاي پيشرفتۀ جهان در جهت کشف راز هاي ناشناختۀ طبيعت انجام مي پذيرد، همه و همه شامل طيف گستردۀ تجربه مي باشد.
با اين حال تجربه خود بخشي از حوزۀ عمل يا پرکتيک است. پرکتيک حوزۀ ناکرانمندي دارد که پايه و اساس جامعه و معرفت بشري را تشکيل ميدهد. بدون پرکتيک، هيچ اجتماع انساني نمي تواند وجود داشته باشد. باورهاي امروزين چنين است که سرنوشت انسان را نيز عمل يا پرکتيک مشخص مي سازد؛ زيرا انسان از راه عمل است که واقعيت عيني چه اجتماعي و چه طبيعي را مي شناسد و آن را هدفمندانه مطابق به نيازمندي هاي خويش تغيير مي دهد. بر اين اساس اين سخن که گفته اند « زنده گي اجتماعي بر حسب ذات خود زنده گي عمليست »، سخني مي نمايد سخت به جا و پذيرفتني.
عمل قلب پُر ضربان جامعه را تشکيل مي دهد و تا آن گاه که اين قلب در سينۀ فراخ جامعه قانونمندانه مي تپد زنده گي چنان شطي جريان خواهد داشت. براي آن که عمل مجموعه يي به هم پيچيدۀ کار و فعاليت آنسان هاست. آن جا که سر چشمۀ کار و فعاليت بخشکد، بيگمان که سر چشمۀ زنده گي نيز خشکيده است.عمل يا پرکتيک را در بر گيرندۀ اشکال عمدۀ زيرين مي دانند:
1- کار مولد در زمينه هاي صنعت و کشاورزي
2- پژوهش يا تجربه هاي علمي
3- مبارزهء اجتماعي اعم ازطبقاتي و ملي
4- اداره و رهبري اعم ازاجتماعي، اقتصادي و ملي
5- سازماندهي اعم از اداري، نظامي، سياسي، مذهبي و غيره
ازاين تقسيم بندي ميتوان موقيعت تجربه وپژوهشهاي علمي را در پرکتيک در يافت. پرکتيک مبداي شناخت است. پراتيک نه تنها مبداي شناخت است؛ بلکه محک آن نيز هست. چنان که درستي و نادرستي شناخت و دريافته هاي تيوريک را با پراتيک مي آزمايند. شناختي که هنوز درستي خويش را در محک عمل به اثبات نرسانده باشد، شناختيست ناقص و غير قابل اطمنان؛ اما آن جايي که سخن از پرکتيک به ميان مي آيد، بي ترديد سخن از تجربه نيز در ميان است؛ زيرا آن گونه که گفته شد، تجربه و آزمون علمي خود بخشي از پرکتيک است و در اين جا مي توان گفت تجربه خود پرکتيک يا عمل است.
اين که تيوري با عمل و عمل با تيوري چه مناسبت و چه پيوندي دارد و اين که تيوري چگونه بر اساس عمل پديد مي آيد و چگونه صحت خويش را در کورۀ آزمون به ثبوت مي رساند و نهايتاً چگونه تيوري چنان چراغي فراه راه عمل را روشن مي سازد، خود دامنۀ سخن را به وزۀ بحث هاي جدي فلسفي مي کشاند که ما را در اين نوشته نه توان دست يازيدن به آن است و نه هم ضرورت دست يازيدن به آن. اما آن چه را که در رابطه به پيوند تجربه و عمل و نقش عمل در زنده گي اجتماعي و شناخت جامعه و طبيعت گفته آمديم روي اين دليل بود تا از يک سو چگونه گي پيوند تجربه با حوزۀ عمل را دريابيم و در جهت ديگر جايگاه و اهميت آن را در پروسۀ شناخت و معرفت انساني مشخص سازيم.
با اين همه پيش ازآن که به توضيح مراحل گوناگون اجراي يک تجربه بپردازيم، بايد اين نکته را روشن سازيم که اين جا هدف بر سر چگونه گي اجراي تجربه در آزمايشگاه هاي مکاتب و دانشگاه هاست که استادان علوم طبيعي جهت آموزش عملي مضامين کيميا، فزيک و بيولوژي ناگزير از اجراي آن مي باشند. عمدتاً اين مضامين را مي توان با استفاده از سه شيوه يا ميتود زيرين تدريس کرد:
1- شيوۀ لکچر يا تشريح
2- شيوۀ مشاهده
3- شيوۀ عملي
اجراي تجارب خود شامل حوزۀ ميتود عملي است و فراگيري علوم طبيعي بدون اجراي تجارب بسيار ناقص و ابتر به نظر مي آيد حتي مي توان گفت که تدريس علوم طبيعي بدون میتود عملي ممکن نيست. ميتود تشريح مي تواند ياري کنندۀ ميتود عملي باشد. براي آن که اگر آموزگار در امر تدريس علوم طبيعي تنها به همان ميتود لکچر يا تشريح اکتفا کند و ميتود هاي مشاهده و عملي را کنار بگذارد و يا هم نتواند اجرا کند، در حقيقت دانش ناقصي را به شاگرادن خويش ارائه کرده است.
شاگردان با استفاده از آزمايشگاه و اجراي تجارب است که مي توانند دانش تيوريک، ناقص و غير مستقيمي را که از طريق لکچر يا تشريح به دست آورده اند، به دانش مستقيم و عملي بدل کنند. شاگردان به تشريح آموزگار گوش مینهند؛ اما شنيده ها را به زودي فراموش مي کنند. شاگردان چيزهاي را مشاهده مي کنند و آن را به خاطر مي آورند؛ ولي آن گاه که شاگردان تجربه مي کنند، مي آموزند و آموخته ها تا مدت زمان درازي در ذهن و شعور آنها باقي مي ماند. افزون بر آن با آموزش است که انسان از نردبان معرفت پله پله بالا مي رود.
پروسۀ تدريس خود پروسۀ آموزش است. آن جا که آموزش صورت نگرفته است نمي توان سخن از حقيقت تدريس به ميان آورد. علم بر بنياد تجربه به ميان آمده است و بدون تجربه نمي توان آن را فرا گرفت. آن هايي که بدون اجراي تجارب شاگردان را مجبور به فراگيري احکام و مقوله هاي مجرد مي کنند و متوجه درک حقيقت آنها به وسيلۀ شاگردان نيستند، بيگمان اگر کار بيهوده يي نکرده اند، بدون ترديدد کار باثمري نيز انجام نداده اند.حافظه هر چيز پراگنده و درک ناشده را در خود جا نميدهد و آن را به زود ترين فرصت دفع مي کند. نتايج تجربه است که در حافظه جاي ميگيرد و مدت زمان درازي و گاهی هم هميشه در آن جا باقي مي ماند. بناً تجربه ستون فقرات تدريس را در علوم طبيعي تشکيل مي دهد.
با اين حال اگر شاگردان از رفتن به آزمايشگاه و اجراي تجارب هدف هاي تفنني در سر داشته باشند، بدون ترديد در اين صورت آموزگار به اهداف آموزشي خو د نرسيده است. آموزگار بايد چنين چيزهايي را دقيقاٌ در نظر داشته باشد و انگيزه هاي آموزش هاي عملي را در شاگردان بيدار کند. آزمايشگاه براي شاگردان بايد حيثيت معبدي را داشته باشد که آنها در آن معبد در پيشگاه الهۀ علم و تجربه به نيايش در مي آيند و اين نيايش چيزي جز همان انظباط علمي و حرمت به مقررات آزمايشگاه چيز ديگري نيست.
کار هاي مقدماتي
آموزگار پيش از آن که شاگردان را جهت اجراي تجارب به آزمايشگاه ببرد، بايد کار های زيرين را انجام دهد:
1- آموزگار بايد بخشهاي تيوريک تجارب را به شاگردان نشريح نما يد.
2- آموزگار بايد تاريخ دقيق اجراي تجارب در آزمايشگاه را به شاگردان از قبل اطلاع دهد تا شاگردان ذهناً اماده گی کارهاي عملي را داشته باشند.
3- شاگردان بايد کتابچۀ ويژه يي جهت ثبت نتايج کارهاي عملي در آزمايشگاه ر ا داشته باشند.
4- آموزگار بايد در پيوند به امر مصونيت در آزمايشگاه و چگونه گي کاربرد سامان و مواد آزمايشگاهي آگاهي هاي لازم را به شاگردان ارائه کند.
بايد شاگردان به اين آگاهي برسند که آزمايشگاه جايگاه آموزش عمليست و اما در صورت سبک انديشی و بي پروايي مي تواند جايگاهي براي خطرهاي بزرگ حتي خطر هاي جاني نيز بوده باشد. شاگردان بايد جداً به انضباط و مقرره هاي آزمايشگاه پايبندي نشان دهند. با احتياط و دقت کار کنند. حتي آموزگار خود بايد پيوسته در آزمايشگاه با احتياط کار کند. او بايد درهنگام اجراي تجربه چپن و عينک سياه بپوشد. بسيار ديده شده است کساني هنگامي که با مواد نا شناخته يي رو به رو مي شوند و آن گاه که نمی توانند با حس بينايي آن را بشناسند در اين صورت جهت شناخت به حس لامسۀ خود متوسل مي شوند و به آن دست مي زنند تا باشد که آن ماده را به وسيلۀ حس لامسۀ خود بشناسند. اگر بازهم نشناختند حس چشايي خود را به کار می اندازند و مقداري از آن ماده را بر مي دارند و آن را با زبان خود مي چشند.
آموزگار بايد جداً متوجه چنين مسأيلي در آزمايشگاه باشد و به شاگردان بفهماند که چشيدن بسياري از مواد کيمياوي در آزمايشگاه می تواند خطر مرگ را در پي داشته باشد. حتي دست زدن به بعضي از مواد کيمیاوي مي تواند امر ناگوار و زيانباری سبب شود. اگر چنين حوادثي يکي چند بار در آزمايشگاها رخ دهد اين امر مي تواند شاگردان را از رفتن به آزمايشگاه دلسرد سازد. نکتۀ قابل ياد دهاني ديگر اين که اگر کار هاي آزمايشگاهي آمتيازي داشته و در نظام آموزش و پرورش افغانستان به آن نمره يي قايل شوند به پندار من اين امر مي تواند اهميت تدريس عملي را در ميان شاگردان بالا ببرد.
اجراي تجربه
عمدتاً اجراي يک تجربه دربر گيرندۀ بخش هاي زيرين است
1- هدف تجربه
2- سامان و مواد مورد ضرورت در تجربه
3- مراحل اجراي تجربه
4- نتيجۀ تجربه
هدف تجربه
آموزگار بايد پيش از همه هدف تجربه را براي شاگردان مشخص سازد. به گونۀ نمونه در بخش کیميا آموزگار در پيوند به استحصال اوکسيژن (O2 ) بايد واضح سازد که هدف از تجربه استحصال اوکسيژن از مرکب پتاسيم پرمنگنات (KMnO4 ) و مطالعۀ خواص آن است. آموزگار بايد مطمين شود که شاگردان هدف تجربه را دريافته و آن را ياد داشت کرده اند.
سامان و مواد مورد ضرورت
آموزگار بايد دررابطه به تمام سامان و موادي که در تجربه کار گرفته مي شود به شاگردان آگاهي دهد. مثلاً در مضمون کیميا آموزگار بايد سمبول ها و فرمول هاي تمام عناصر و مرکبات مورد استفاده در تجربه را براي شاگردان بنويسد. سامان وسايلي که در تجربه به کار گرفته مي شود بايد با چگونه گي نقش و اهميت آنها به شاگردان توضيح گردد تا بعداً آنها بتواند از چنين سامان وسايلي به گونۀ مستقيل در اجراي تجارب استفاده کنند.
مراحل اجراي تجربه
در اين بخش آموزگار بايد در رابطه به اهميت بخش هاي گوناگون تجربه و پيوند آنها در نظام کلي تجربه اطلاعاتي ارائه کند. اين جا درحقيقت تجربه کاملاً بسته شده و شاگردان منتظر نتيجۀ تجربه اند و تغيیراتي را که در جريان تجربه رخ مي دهد ياد داشت مي کنند. مثلاً در مضمون کیميا آموزگار بايد تعاملي را که در تجربه رخ مي دهد روي تخته براي شاگردان بنویسد. آموزگار بايد در رابطه به اين امر که تجربه چگونه آغاز خواهد شد، چگونه به اوج خواهد رسيد و چگونه انجام خواهد يافت و سرانجام چگونه نتيجه يي به بار خواهد آورد، به شاگردان معلومات دهد تا شاگردان بر اساس اطلاعات به دست آورده مراحل گوناگون تجربه را دنبال کنند.
اين بخش تجربه مربوط به اين امر مي شود که آيا آن چه که شاگردان در جريان آموزش نظري فراگرفته اند در عمل نيز به آن مي رسند يا نه؟ گاهي چنين واقع مي شود که تجربه به نتيجۀ پيش بيني شده نمي رسد. البته اين مسأله به اين مفهوم نيست که گويا دانش نظري آمده در کتاب نا درست است؛ بلکه مسأله بر سَر اين امر بوده مي تواند که ممکن در شيوۀ اجراي تجربه اشتباهاتي رخ داده باشد. شايد هم بخش هاي گوناگون تجربه به گونه درست تنظيم نشده باشند. غير از اين در يک تجربۀ کیمياوي ممکن به اثر گذشت زمان و نگهداري غير دقيق، مواد خاصيت خود را از دست داده باشد.
آموزگار بايد در موردي که تجربه به نتيجه نمي رسد خونسردي خود را نگهدارد و پريشان نشود. او بايد به جستجو عامل ناکامي تجربه بر آمده و آن را بر طرف کند. شايد شاگرداني باشند که به ناکامي تجربه علاقه بگيرند. خاصتاً شاگردان اخلالگر در چنين مواردي سر و صدا راه مي اندازند که گويا آن چيزي را که آنها در کتابها خوانده اند غلط است و در تجربه ثابت نمي شود. بناً آموزگار بايد در اجراي تجربه از احتياط و دقت لازم کار بگيرد تا از ناکامي تجربه جلوگيري کند. اگر برخلاف انتظار بازهم تجربه به نتيجه نرسيد آموزگار بايد تجربه را با مواد تازه از نو آغاز کند تا به نتيجۀ مطلوب برسد. براي آن که اگر تجربه بدون نتيجه رها گردد مي تواند تأثيرات منفي آموزشي به شاگردان بر جاي گذارد.
ناکامي يک تجربه در آزمايشگاه مي تواند ناشي از اين دو امر زيرين باشد:
* آگاهي ناقص از تيوري
* اجراي غير دقيق تجربه
آموزگار بايد اين دو امر را همواره در نظر داشته باشد که اگر به تيوري آگاهي لازم را ندارد بايد آگاهي خود را در زمينه کامل سازد. غير ازاين اگر در جريان تجربه و انتخاب مواد و سامان وسايل از توجه کافي کار نگرفته است بايد در زمينه توجه نموده و در صورت موجوديت کتب رهنماي تجارب به آنها مراجعه کند و حتي بهتر آن خواهد بود که آموزگار پيش از اين که شاگردان را به آزمايشگاه بخواهد جهت اطمنان بيشتر تجربه ها را يک بار نزد خود اجرا کند. در ختم تجربه شاگردان بايد نتيجه تجربه را در کتابچه هاي خويش ياد داشت کنند و آموزگار بايد آنها را کمک نمايد تا سامان وسايل آزمايشگاهي را دوباره در جايگاه هاي شان جا به جا سازند.از آنچه گفته آمديم روشن مي شود که اجراي يک تجربه به ذات خود يک مسألۀ بغرنج و پيچيده است. اين امر گذشته از اين که دانش نظري شاگردان را به دانش عملي و مستقيم بدل مي کند در جهت ديگر مي تواند نخستين انگيزه هاي پژوهش هاي علمي را در شاگردان پديد آورد.