پیامی عنوانی جشن شعر خوانی « گل عناب » در فراه

دوستان عزیز، شاعران و نوسینده گان گرانقدر، دست اندر کاران جشن شعر خوانی « گل عناب »، چهره های تان از رنگ پیروزی وکامگاری عنابی باد و زبان های تان سبر و قلم های تان پر برکت و روزگار به کام تان باد! هر چند سده های  پیش از امروز شاعر و اندیشه گر بزرگ شهید بلخی گفته بود:

اگـــر غـم را چو آتـش دود بودی
جـــهان تاریک بودی  جـــاودانه
در این گیتی  سراسر گر بگردی
خـــــردمـــندی نـــیابی جـــاودانه


روزگاری در آغاز سدۀ سوم هجری از بادغیس و یا بهتر است بگویم از همان حوزۀ که امروزه بادغیس و فراه هرات، نمیروز تا کندهار موقعیت دارد یکی از ستاره گان پیشگام شعری فارسی دری حنظلۀ بادغیسی سروده بود:

مِهتری گر به کام شیر دَر است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مـــردانت مــرگ  رویای


این شعر بشکوه که حس بزرگ مردانگی و استقامت از آن  پدیدار است، گاهی به نام نخستین سروده شعر فارسی دری دانسته می شود؛ اما با در نظر دشت زبان استواری پیراسته و آهنگینی که این شعر وجود دارد شماری از دانشمندان بر این باور اند که باید پیش از این حنظله و شاعران دیگری تجارب گسترده تری را پشت سر گذاشته باشند و شعر فارسی در اوایل سدۀ سوم هجری به چنین زبانی دست یافته باشد.

این شعر چنان با شکوه است که ابو عبدالله خجستانی که مرد خربنده یی بود با خواندن آن در بادغیس، چنان متحول شد و این شعر چنان در او اثر گذاشت که خر بنده گی رها کرد و به تکاپو افتاد تا این که به امارت خراسان رسید. این شعر در همین حوزه در بادغیس در همسایه گیی فراه سروده شده است.

از این جا می توان گفت که همین حوزه و همین زمین که شما روی آن نشسته و سرود های « گل عناب » را می خوانید خود خاستگاه شعر فارسی دریست. برای فراه همین بس که عبدالله فراهیدی علم عروض را پدید و آن را بر شعر عرب تطبیق کرد. دانشمندان باور دارند که پیش از او علمی و آگاهیی در رابطه به عروض در عرب و عجم جود نداشت است.

امروزه شعر عرب با علم عروض سنجیده می  شود. پدید آورنده آن یکی از فرزندان نامدار  فراه است. امروزه عروض عبدالله فراهیدی مبنای سنجش وزن در شعر فارسی دری نیز است. فراه در درازای تاریخ نه تنها خاستگاه مردان برزگ درعرصۀ علم و  فرهنگ بوده؛ بلکه خود بخشی از یک حوزۀ بزرگ مدنی چندین هزار ساله را نیز تشکیل می دهد. جشن شعر « گل عناب » بر شما و همه فرهنگیان افغانستان مبارک باد! عناب خود در تاریخ ادبیات فارسی سابقه درازی دارد و شاعران پیوسته از آن به گونۀ استعاره زیبایی هایی معشوق استفاده کرده اند:

لولو از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
و ز تگرگ روح پرور مالش عناب دارد


نام دیگری عناب در بدخشان یخمن است که البته این نام  تا هنوز نتواسته است در شعر راه پیدا کند! ولی مردم در بارۀ یخمن افسانه های دلنشینی دارند. فکر می کنم که جشن « گل عناب » دیگر در ولایت فراه  به مشعل فروزانی بدل شده است که انبوه پروانه گان باغ بهشت یعنی شاعران جوان به دور آن گرد می آیند و می خواهند تا عشق، دوستی، برادری، همدلی و وطندوستی را  زمزمه کنند، بگذار طنین پر شکوه این زمزمۀ عاشقانه و عارفانه کران تا کران سر زمین ما و حوزۀ بزرگ زبان فارسی دری زیر پَر گیرد.

من باور دارم زمزمۀ که امروز درزیر چتر « گل عناب » در طنین آمده است امروز یا فردا پژواک آن در سراسر کشور و حتی در سراسر حوزۀ زبان فارسی دری شنیده خواهد شد. فرهنگ و جامعه دو همزاد جادودانه است. همان گونه که جامعه یی نمیتواند بدون فرهنگ وجود داشت باشد به همان گونه فرهنگی بدون جامعه نیز یک امر ناممکن است.

چنین است که در ذات خود هر کار فرهنگی، کار گروهی است. ظاهراً شاعری شعرش را شبانه و یا هم بامدادی در تنهایی و خلوت آرام  با خویشتن خویش می سراید؛ اما این شعر در نتیجۀ تجربه های فردی، اجتماعی و شبکۀ گستردۀ خاطرات شاعر از زمانها و مکانهای گوناگون پدید می آید، به همین اساس است که هر امر فردی در یک شعر به یک امر اجتماعی بدل می شود و به مفهوم دیگر من فردی شاعر به ما اجتماعی بدل می گردد.

نتیجه یی که می خواهم از این یاد کرد بگیرم این است که ایجاد کانون های فرهنگی، گرد هم آیی های شاعرانه و راه اندازی جشن های شعر خوانی چنان جشن شعر خوانی « گل عناب » زمینه های گسترده یی است که شعر افغانسان را رو به کمال و بالنده گی می کشاند. برای آن که شعر فراه خود بخشی از شعر افغانستان است. ما صدای مشترکیم. من صدای خود را در صدای شما می یابم. بگذار این صدای مشترک از کران تا کران کشور پر بزند!

سپاس بر شما باد که شعر را و عشق را و دوستی را پاس می گذارید!

پرتو نادری
دوست شما - شهرکابل، مجتمع جامعۀ مدنی افغانستان ‹ مجما › ثور 1387 خورش


های، ای نقاش، ای برادر
نگرش عمودی بیدل
ما و پاکستان بارِ دوم
دو گلِ میخک از آن روز
در آن سوی خط قرمز
خاموشی آیینه
حیدری وجودی
جلیل شبگیر پولادیان
تا پلکانِ هشتاد
پیلان سفیدی سلطانی
از حسنک وزیر تا اجمل
تا بارانِ دموکراسی
آن هفت خوانِ رستم
بازارگانِ بغداد
تا آن مثلثِ مهربانی
آن تارِ خامِ گسسته
ماجرای شعرِ زیبایی
ستایشگرِ آزادی
خراباتیان سوگوارِ کابل
در سوگِ آن چراغدارِ صدا
گلِ سوری پَرپرَ شد
فریادی برای همۀ زنان
آیا شعرِ فارسی دری در
خورشیدی من کجایی
ماۀ شبِ تار کجا رفته ای
نگرشی تازه بر زنده گی غبار
نگاهی به طنز های نجیب الله
ازهر فیضیار غزنوی
کتابسوزان در انجمن
نگاهی به فراسوی بدنامی
سالنمای بت شکن
و آن نهالِ پنجاه ساله
در امتدادِ دریا و آن شبِ
لحظه ها و خاطره ها
از دهکده و دریا
منارِ جام در فهرستِ آثار
در سراپردۀ تندیس ها
پاسخی به داکتر مِهدی
همان آش و همان کاسه
پیشینۀ پارلمان یا شورا
نقشِ احزابِ سیاسی و نهاد
مطبوعاتِ آزاد در افغانستان
آب و دانۀ رُمان نویسی
خون را به را به سنگفرش
شعرِ سیاسی و چگونگی آن
Email_13
آیه های منسوخ
نخستین جوایزِ ادبی
تجربه و چگونگی آن
جامعۀ مدنی در اندیشۀ فارا
در حاشیۀ قیامِ سوم حوت
خواب آلوده گانِ دموکرات
رنگین کمانِ واژه و آفرینش
نکته ها در ارتباط به گزارش
پیک خورشید و سه دیوان
با مُشکِ آبی تا درایی بغداد
بخشنده آتش
یک سده روزنامه نگاری
چند سطرِ کوتاه برای اسحاق
سطرهای پراگنده یی برای
پاییزیی بی برگشت
دریا در کوزه یی نمی گنجد
سیرِ تاریخی فانون اساسی
دموکراسی یعنی من هم هستم
شعرِ آگاهی شعرِ آرمان
پیام جشنِ شعر خوانی
مفهوم و ساختارِ پارلمان
داریوش در حاشیۀ دو نفری
به دنبالِ تداومِ فریاد
پیش درآمدی بر طنز نویسی
یکی دو نکته در بارۀ جامعه
در کوچه باع های شعرِ کمال
آزادی در زندان
در حاشیۀ زبان و ادبیاتِ ترک
آزادی بیان