در حاشیۀ زبان و ادبیات ترکی - ازبکی
در افغانستان زبانهای فارسی دری و پشتو زبانهای رسمی کشور اند؛ ولی زبان ترکی ازبيکی نيز گوينده گان زيادی دارد. چنان که بخشی قابل توجهی مردمان صفحات شمال کشور به اين زبان سخن می گويند. با ا ين حال از سال 1873 ميلادی سال پايه گذاری چاپخانه در شهر کابل در دوران امير شير علی خان تا هم اکنون کتابهای که به زبان ترکی ازبيکی که در افغانستان به چاپ رسيده است، شماری آنان از چند ده کتاب بالا نمی رود.
زبان ترکی ازبيکی ريشۀ دراز تاريخی دارد که اين مسأله موضوع بحث اين نوشته نيست. هم اکنون در چند کشور جهان به اين زبان سخن می گويند و اما آن چه که مربوط به جغرافيای کنونی افغانستان میشود میتوان گفت که نخستين جنبش نيرومند ادبی اين زبان در سدۀ پانزدهم ميلادی در دوران تيموريان هرات پديد آمده است. بنابر عقيدۀ نويسنده و پژوهشگر کشور رحيم ابراهيم؛ لطفی هروی نخستين کسی بوده که به زبان ترکی ازبيکی شعر گفته است. او عقيده دارد که دوران جوانی اميرعلی شير نوايي با دوران پيری لطفی برابر بوده است. او می گويد گرچه اساس گذار ادبيات ترکی چغتايي، نوايي را می دانند؛ اما پيش از نوايي لطفی هيروی بوده که در هرات شعر می سرود و داستان گل نوروز را به نظم در آورده بود.
با اين حال در زمان اشتر خانيان بلخ کانون ادبی ديگری در زمينۀ زبان و ادبيات ترکی ازبيکی در بلخ پديد آمد. بعدآً روی يک رشته عوامل سياسی- نظامی که در منطقه رو نما گرديد حوزه های ادبی ترکی ازبيکی از هرات و بلخ به آن سوی دريای آمو انتقال يافتند. در آن جا در بخارا، سمرقند، خوقند و انديجان فعاليت هایي در زمينۀ ادبيات ترکی ازبيکی آغاز گرديد که به مقايسۀ حوزۀ ادبی هرات و بلخ دامنۀ بيشتری داشته است. پرسشی که به ميان می آيد اين است که پس از انتقال يک چنان کانون های ادبی از هرات و بلخ به سر زمينهای آن سوی دريای آمو؛ چه دلايلی وجود داشته است که ادبيات ترکی ازبيکی به نوعی در افغانستان توانسته است تا به زنده گی خود ادامه بدهد؟
رحيم ابراهيم استاد دانشگاه بلخ در اين ارتباط به سه عامل زيرين ايشاره می کند:
*- " نخست، موجوديت عنعنۀ کتاب خوانی در ميان مردم ازبيک؛ که چنين کتاب خواني هايي بيشتر در فصل زمستان اجرا می گرديد. چنان که يک تن از افراد با سواد و کتاب خوان دهکده در شبهای زمستان در حالی که گروهی از جوانان و کهنسالان به دورش حلقه می زدند به خواندن آثار ادبی می پرداخت. او می گويد که در نشست های کتاب خوانی بيشتر آثار صوفی الله يار، ديوان فضولی، آثار نوايي و ترجمۀ ترکی ازبيکی شاهنامه خوانده می شد.
*- دو ديگراين که در مدارس غير رسمی در ميان ترک زبانان افغانستان آثار ادبی جزء بر نامه های آموزشی بود، همان گونه که در ميان فارسی زبانان نيز چنين سنتی رواج دارد.
*- سه ديگر اين که به اثر روابط تجارتيي که در ميان سر زمينهای دو سوی رود خانۀ آمو وجود داشت، پيوسته تبادل کالا صورت می گرفت؛ ولی همزمان با تبادل کالای تجارتی تبادل فرهنگی نيز وجود داشت. و شماری از تاجران، آثارادبی و علميي را که در آن سوی آمو انتشار می يافت به افغانستان می آوردند و بدينگونه اين آثار در ميان مردم پخش میگردید. او می گويد غير از اين، همه ساله شماری از جوانان از افغانستان جهت آموزش به مراکز علمی - فرهنگی بخارا و سمرقند می رفتند و بدينگونه با ادبيات ترکی ازبيکی بيشتر آشنا می شدند، بدون ترديد چنين افراد و اشخاصی نيز چنين کتابهايي را به افغانستان می آوردند."
چاپ کتاب در گذشته در افغانستان هيچگاهی رونق خوبی نداشته است و اما در اين ميان وضعيت چاپ کتاب به زبان ترکی ازبيکی بسيار اسف برانگيز بوده است. محمد عالم کوهکن شاعر و نويسنده ازبيک تبار کشور می گويد که پس از ايجاد چاپخانه در شهر کابل در زمان امير شير علی خان نود سال سپری شد تا اين که به سال 1342خورشيدی نخستين کتاب به زبان ترکی ازبيکی در افغانستان به چاپ رسيد و آن کتاب ديوان اشعار سلطان ميرزا حسين بايقرا بود.
او اظهار نظر می کند که پس از کودتای ثور 1357خورشيدی شماری از ادارات دولتی و بنيادهای علمی- فرهنگی مانند اکادمی علوم، انجمن نويسنده گان افغانستان، وزارت امور مليت ها، وزارت تعليم و تربيه و وزارت اطلاعات و فرهنگ به نوبۀ خود به چاپ و انتشاری آثاری به زبان ترکی ازبيکی پرداختند. پيدايي يک چنين زمينه يي شاعران و نويسنده گان ازبيک را تشويق کرد تا بيشتر به زبان مادری خود بنويسند." اين کتبها که بيشتر در دهۀ شصت خورشيدی در شهر کابل انتشار يافته اند عمدتاً در چه زمينه هايي بوده اند ؟
رحيم ابراهيم در اين زمينه می گويد: وزارت اطلاعات و فرهنگ و اکادمی علوم افغانستان بيشتر به انتشار کتابهای پژوهشی می پرداختند، انجمن نويسنده گان افغانستان گزينه های شعری، آثار داستانی و ديگر آثار ادبی ترکی ازبيکی را انتشار می داد. او می گويد که در اين دوره دکتور محمد يعقوب واحدی جوزجانی، داکتر شقيقه يارقين، محمد حليم يار قين، محترمه آی خانم بيانی، متين اند خو يي، برهان الدين نامق، وکيل زاده اند خويي، تاشقين بهايي، اشرف عظيمی، هاشم جعفری، قيوم عزيزی و چند تن ديگر در شهر کابل بيشتر از ديگران در زمينۀ ادبيات ترکی ازبيکی کار کرده اند.
البته شماری از نويسنده گان و شاعران ازبيک که در ولايات بودند آثار شان بيشتر به وسيلۀ نشريه های محلی امکان چاپ می يافت. در همين حال پس از کودتای ثور 1347 خورشيدی نخستين بار کودکان ازبيک و ترکمن در افغانستان مجالی آن را پيدا کردند که در قدم نخست تا صنف سوم بر نامه های آموزشی مدارس را به زبان مادری خود بحوانند، چنين بود که بخشی ترکی ازبيکی در رياست تأليف و ترجمۀ وزارت معارف افغانستان پايه گذاری گرديد.هر چند مردم در آغاز از يک چنين برنامه يي استقبال کردند؛ ولی به زودی مشکلات جديي در جهت اجرای اين بر نامۀ آموزشی پديد آمد.
نخست اين که در افغانستان آموزگاران متخصص جهت تدريس زبانهای ترکی ازبیکي و ترکمنی و جود نداشتند. دو ديگر اين که هنوز کتاب يک دوره تدريس نشده بود که ارتش اتحاد شوروی سابق به اقغانستان هجوم آورد و دولت دست نشانده، روشهای فرهنگی تازه يي را روی دست گرفت. با اين حال برنامۀ آموزش به زبانهای مادری در مکاتب ابتدايي مناطق ازبيک نشين شمال قطع نگرديد. همچنان بخش زبان و ادبيات ازبيکی و ترکمنی در وزارت آموزش و پرورش افغانستان به کار خود ادامه داد؛ ولی در کتاب های آموزشی مطابق به روشهای تازۀ دولت دست نشانده تغييراتی پديد آمد. اين بار تسلط مجاهدين بر دهکده ها بود که سبب بر هم خوردن اجرای اين بر نامه در مکاتب گرديد.
شماری آنان در آن روزگار به اين دليل که مکاتب به مرکز فعاليتهای کمونيست ها بدل شده است يا به تعطيل مکتب می پر داختند و يا هم ساختمان آن را کاملاً به آتش می کشيدند؛ اين بر علاوۀ آن بود که شماری زيادی از آموزگاران به اتهام کمونيست بودن کشته می شدند. بنابر گزارش های که در دوران دکتور نجبيب الله انتشار يافته است، تا ختم دهۀ شصت اضافه از دو هزار مکتب ابتدايي، ميانه و عالی در افغانستان تخريب شده بودند. اگر بپذيريم که دست کم از هر مکتب دو آموزگار کشته شده است در آن صورت می توان تخمين زد که تا زمان داکتر نيجب الله چيزی کم چهار هزار معلم در افغانستان سر به نيست شده اند.
اين در حاليست که شماری زيادی معلمان در شهرها در دوران حزب دموکراتيک خلق در سالهای تجاوز اتحاد شوروی پيشين به وسيلۀ دولت های دست نشانده و شورويها کشته شده اند. بنابر آن می توان رقم قربانيان را بالاتر از اين دانست. از اين مسايل که بگذريم در سرطان يا تيرماه سال 1357 خورشيدی نخستين بار ازبيکان افغانستان صاحب نشريه يي شدند. من يادم مي آيد که به مناسبت يکی از فرمانهای نور محمد تره کی در شهر نو فيض آباد در کنار رود خانۀ کوکچه گرد هم آيي برگذار شده بود و صدای هورا...هورا...هورا... و زنده باد! و مرده باد! چنان در فضا طنين انداخته بود که سمفونی دلنشين رود خانۀ کوکچه را مکدر می ساخت.
يادم می آيد در همين محفل نشريه يي به نام « يولدوز » به شماری اشتراک کنندگان آن محفل توزيع گرديد و اين امر بر هياهوی تازه به دوران رسيده گان بيشتر افزود. از يک تن از ازبيکانی که در کنارم نشسته بود پرسيدم که « يولدوز » چی مفهومی دارد؟ او گفت « يولدوز » به زبان فارسی دری به معنای « ستاره » است. در حقيقت اين نخستين واژۀ زيبای ترکی ازبيکی بود که آن روز ياد گرفتم و ديگر هيچگاهی فراموشش نکردم. خيلی علاقه داشتم ببينم که زبان ترکی ازبيکی چگونه نوشته می شود. شماره يي هم به دست من رسيد و چندين بار آن را چپ و راست کردم؛ ولی نتوانستم که بخوانم و راستش را بگويم حسرتم آمد که چرا نمی توانم چيزی را بخوانم که با الفبای فارسی نوشته شده است.
البته بسيار ملامت هم نبودم برای آن که پيش از اين فقط يک کلمۀ ديگری ازبيکی را می فهميدم و بس و آن کلمۀ بوله بود. پدرم در کلفگان در ولايت تخار و دهکدۀ سريا در ولسوالی کشم دوستان ازبيک داشت که گاه گاهی به خانۀ ما می آمدند و من با آمدن آنها شاد می شدم چون مالکان اسبان تيز تکی بودند و گاهی اين فرصت به من دست مي داد تا اسبان آنها را جهت آب دادن تا کنار دريا بتازانم. در کِشم اسبان تيز تک و زيبا را در جويبارهای کوچکی که از ميان حويلی ها می گذرد، آب نمی دهند. راستی از اصل موضوع دور شدم که بگويم « بوله » به زبان فارسی « بچۀ خاله » معنی می دهد. بعداً که بزرگ شدم دريافتم که که مادر پدر و مادر دوستان پدرم از يک دهکده بوده اند؛ از آن جهت با هم دوست بودند و همديگر را بوله يا بچۀ خاله می گفتند.
باز هم در باره « یولدوز » بگويم چيزی که بيشتر از همه مرا به شگفتی اندر ساخت اين بود که شماری از ازبيکان حاضر در محفل هم در خواندن « يولدوز » مشکلات داشتند و آن را به گون يي می خواندند که به اصطلاح مردم، گويي تازه خط خوان شده اند. کسانی هم اعترض داشتند که گرداننده گان « يولدوز » چرا به زبان ساده نمی نويسند. عالم کوهکن شاعر و روزنامه نگار اظهار نظر می کند که روزنامۀ « يولدوز » ابتدا در شهر کابل به نشرات آغاز کرد و بعداً در ولايت بلخ به نشرات خود ادامه داد. نشرات « يولدوز » در ولايت بلخ زمانی متوقف گرديد که جنبش طالبان پس از جنگ های خونينی سر انجانم در تابستان 1998 ميلادی شهر مزار شريف را به تسلط خود در آوردند.
کوهکن که در سالهای پيش ازحاکميت طالبان بر صفحات شمال مسؤول رياست مطبوعات ولايت فارياب بود می گويد که در دوران حاکميت جنبش ملی اسلامی فعاليت هایي در زمينۀ زبان و ادبيات ترکی ازبيکی در ولايت فارياب وجود داشته است: او از تذکرۀ « رنگين کمان » ياد می کند که در اين تذکره شماری از شاعران ازبيک، ترکمن و فارسی زبان ولايت فارياب معرفی شده است. غير از اين در همين سالها « فرهنگ ادبيات ازبيکی » در شهر ميمنه به تيراژ يک هزار و پنجصد جلد انتشار يافت. اين کتاب را ذکرالله ايشانج و عالم کوهکن تأليف کرده اند. کوهکن می گويد که نجم الدين کاميلوف يک تن از دانشمندان کشور ازبيکستان بر اين فرهنگ تقزيظ نوشته و بر آن ارج فراوانی نهاده و اين فرهنگ را کليد خزينۀ معنويت از بيکستان خوانده است.
همچنان عالم کوهکن اظهار نظر می کند که در سالهای حاکميت جنبش گزينۀ اشعار امير علی شير نوايي به اهتمام تاشقين بهايي نيز در شهر ميمنه انتشار يافت. گذشته از چنين فعاليت هايي در دهۀ شصت خورشيدی در جهت رشد زبان و ادبيات ترکی ازبيکی گامهای ديگری نيز برداشته شده است. نخست ايجاد بخشی زبان و ادبيات ترکی ازبيکی در دانشکدۀ زبان و ادبيات دانشگاه کابل بود که شماری از جوانان ازبيک فرصت يافتند تا در اين زمينه به آموزش تخصصی بپردازند. اين بخش در دانشکده زبان و ادبيات دانشگاه کابل به وسيلۀ شماری از استادان ازبيک زبان کشور و استادان ازبيک زبان جمهوری ازبيکستان اتحاد شوروی سابق تدريس میشد. با اين حال اين بخش در دانشکده به مقايسۀ بخش های فارسی دری و پشتو هيچگاه رونق چندانی نداشته است.
استادان اين بخش پس ازپيروزی مجاهدين يگان يگان شهر کابل را ترک کردند در حالی که استادن ازبکستان پيش از اين به کشور خود بر گشته بودند. بدينگونه بخش ترکی از بيکی در دانشکدۀ ادبيات فرو پاشيد. گام ديگر پايه گذاری انجمن اميرعلی شير نوايي بود که به سال 1369 در شهر کابل به وسيلۀ شماری از روشمفکران، شاعران، نويستنده گان و شخصيتهای اجتماعی - فرهنگی ازبيک و ترکمن به فعاليت آغاز کرد که رييس آن دکتر سلام آثيم بود. ازعمر انجمن هنوز يک سال نگذشته بود که نيروهای مجاهدين از شمال و جنوب به شهر کابل سرا زير شدند. جنگهای تنظيمی در کابل آغاز يافت و روشنفکران ازبيک، انجمن فرهنگی خود را به شهر مزار شريف انتقال دادند . انجمن در حوت يا اسفند ماه 1373 خورشيدی در شهر مزار شريف بار ديگر تلاشهای فرهنگی خود را ازسر گرفت و اين بار اسدالله ولوالجی شاعر و پژوهشگر مسايل سياسی- اجتماعی معاون انجمن بود. او فعاليت های را انجمن در اين دوره تا اين گونه مشخص می کند.
*- راه اندازی سمينار ها و کانفرانس های علمی.
*- تجليل - از - روزهای ملی و شخصيت های اجتماعی- فرهنگی.
*- انتشار نشريه های توغريول ‹ راه راست › و يا غدو ‹ نور ›.
افزون بر اين انجمن در اين سال ها رشته کتاب هايي را نيز به چاپ رسانده است. او می گويد اولين کتبی را که انجمن در اين سالها در شهر مزار شريف انتشار داد « محبتنامه » نام داشت. در اين کتاب شعرهایی از شمار شاعران ازبيک و فارسی زبان گرد آوری شده است. غير ازين « شجرۀ تراکمه » نام کتاب ديگريست که انجمن در اين دور فعاليت خود در شهر مزار شريف انتشار داده است. به همين گونه انجمن زير نام « يورک سوز لری » گزينه شاعران ترکمن را نيز به چاپ رسانده است.
زمانی که در يازدۀ جدی 1372 خورشيدی جنگها در کابل وارد مرحلۀ تازه يي گرديد، حزب اسلامی گلبدين حکمتيار، جنبش ملی اسلامی به رهبری جنرال دوستم و حزب شيعی مذهب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری هجوم گسترده يي را در جهت برانداختن حکومت پرو فيسور ربانی به شهر کابل آغاز کردند. در نتيجۀ اين جنگها کابل خسارات بيشتری برداشت و بخشهايي بيشتری آن به مخروبۀ کامل بدل گرديد. به يک مفهوم هر دو طرف در اين جنگ شکست خوردند برای آن که در نتيجۀ اين جنگ جنبش طالبان به ميان آمد و تقريباً گليم هر دو جناح متخاصم را برچيد.
جنگی که حکومت مجاهدين از آن به نام کودتا ياد می کرد چنان دوامدار و گسترده گرديد که تمام عرصه های زنده گی در شهر کابل و اکثريت نهاد های علمی- فرهنگی را فلج کرد. در همين سال بخش زبان و ادبيات ازبيکی و ترکمنی در رياست تأليف و ترجمه کاملاً فروپاشيد. يادم می آيد که مراد همدرد و عزيز عمر آخرين اعضای علمی اين دو بخش بودند که کابل را ترک کردند. بدين گونه به اصطلاح مردم دکان بخش ازبيکی ترکمنی در وزارت معارف بسته شد. با اين حال در نخستين ماه های آغازين آن جنگ خونين و به قول ديگر کودتای دوامدار چند ساله، در ارتباط به زبان ترکی ازبيکی در کابل رخداد جالبی به وجود آمد و آن آغاز برنامۀ نيم ساعتۀ راديو يي به زبان ترکی ازبيکی بود که شبانه ها پخش می گرديد.
البته اين بر نامه بيشتر به هدف تبليغات بر ضد حريفان نظامی و خاصتاً بر ضد جنبش ملی اسلامی بود. در همين جا بايد ياد آوری کنم که نخستين بار در دوره صدارت موسای شفيق آخرين صدراعظم دهۀ دمو کراسی راديو افغانستان آغاز به نشر برنامۀ نيم ساعته ييي به زبان ترکی ازبيکی کرد که بعداً با پيروزی کودتای 1352 سردارمحمد داوود خان نشرات آن قطع گردد. در افغانستان یک بخش قابل توجۀ ادبيات معاصر فارسی دری به وسيلۀ شاعران و پژو هشگرانی به وجود آمده است که ريشه و تبار ترکی ازبيکی دارند. حتی امروزه شهرت اکثريت نويسنده گان ازبيک زبان در افغانستان وابسته به آن آثار آنهاست که به زبان فارسی دری نوشته شده اند. اسماعيل اکبر پژوهشگر در مسايل اجتماعی - سياسی نه تنها می گويد در افغانستان؛ بلکه در کشورهای آسيای ميانه نيز شمار زيادی نويسنده گان ازبيک آثار خود را به زبان فارسی دری نوشته اند.
او می گويد که اگر به صورت خاص افغانستان را در نظر نگريم در آسيای ميانه کمتر شاعری ترکی زبان را در صد و يک صد و پنجا سال اخير می توان يافت که بخش بيشتر آثار خود را به زبان فارسی دری ننوشته باشد. اين در حاليست که هم امرای خيوه و هم امرای بخارا ترک بوده اند؛ ولی زبان رسمی، زبان ادبيات و زبان آموزش علوم پس از زبان عربی هم در آن حوزه و هم در حوزۀ شمال افغانستان، فارسی دری بوده است.
او فکر می کند که بنابر انگيزه های انسانی خواه در جهت رساندن پيام و خواه در جهت رسيدن به شهرت هر کس مخاطب را در نظر می گيرد و علاقه دارد مخاطب بيشتری داشته باشد. هر چند کمبود امکانات چاپ و نشر، محيط سياسی- فرهنگی حاکم نيز می تواند از عوامل ديگری اين امر بوده باشد. با اين همه به گونۀ طبيعی تسلط زبان فارسی دری به حيث زبان ادبی تمام منطقه می تواند عامل عمده در شکل گيری وضعيت کنونی باشد که سبب گرديده است تا شماری زيادی نويسنده و شاعر ازبيک به اين زبان بنويسند."
در تابستان سال 1998 ميلادی سر انجام طالبان پس از جنگهای خونين بر شهر مزار شريف تسلط پيدا کردند و بر هرگونه فعاليت فرهنگی نقطۀ پايان گذاشتند. نشريه های ترکی ازبيکی در کنار ديگر نشريه ها تعطيل شدند. فعاليت کانون فرهنگی اميرعلی شير نوايي، کانون ها و انجمن های ديگر متوقف و بدينسان هر نوع فعاليتی که در زمينۀ زبان و ادبيات ترکی ازبيکی در کشور وجود داشت از ميان برداشته شد. ظرف سالهای حاکميت طالبان شماری از اعضای انجمن اميرعلی شير نوايي در پشاور فصلنامه يي را به نام « چاووش » انتشار دادند.
نخستين شمارۀ « چاووش » در سنبلۀ 1378خورشيدی به مديريت مسؤول رحيم ابراهيم انتشار يافت. اين نشريه در کنار زبانهای ترکی ازبيکی و ترکمنی نوشته هايي را به زبانهای فارسی دری و پشتو نيز به نشر می رساند. « چاووش » عمر دارازی نکرد و پس از شمارۀ ششم زمين گير شد. دست اندر کاران « چاووش » پول پرداخت شمارۀ ششم به چاپخانه را نداشتند و بدينگونه تلاش اندکی هم که در زمينۀ زبان و ادبيات ترکی ازبيکی راه اندازی شده بود به فرجام نرسيد. بدينگونه ديگر صدايي از « چاووش » بر نخاست و اين خاموشی می تواند که اين پرسش را مطرح کند که آيا زبان و ادبيات ترکی ازبيکی با بن بست تازه يي رو به رو شده است ؟ *
تابستان 2002 شهر پشاور
*- در لويه جرگۀ تصويب قانون اساسی مسالۀ زبان ها و سرود ملی يکی از مسايل بسيار جنجال برانگيز بود. اين مسأله درکنار ماسايل ديگر نزديک بود که لويه جرگه را به بن بست بکشاند. سرانجام فارسی دری امتياز خود را در سرود ملی از دست داد، در مقابل زبان ازبيکی که نويسنده گان و زبان شناسان ازبيک افغانستان عقيده دارند که نام علمی و دقيق اين زبان ترکی ازبيکی است نه ازبيکی، به رسميت شناخته شد. من اين موفقيت را برای برادران ازبيک خود تبريک می گويم. حالا اميد وارم که بن بست ها به پايان رسيده باشد تا زبان و ادبيات ترکی ازبيکی بتواند در افغانستان زمينۀ گستردۀ رشد و باروری خود را پيدا کند.