به برگۀ پیشین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  
 

به تجربه می دانم

یک بارهم نشد
که دستی پنجرۀ اتاقم را
رو به سوی نور بکشاید
و موج خنده­ هایم
حجم محدود زنده­ گیم را پُر سازد
آه چه دشوار است،
زنده­ گی
در تنهایی، در ظلمت
من این را به تجربه می دانم
من این را به تجربه می دانم