نشاط فتح هفت اقلیم
و آن گاهی که آن اسطورۀ جاوید
در آن یلدای بی فریاد ظلمانی
چراغ آفرینش را زسقف آسمان برترین آویخت
و آهنگ رسای چاووشان زنده گی در کوچۀ فانوس جاری شد
من از آن گاه می دانم
که تو با من در آن فصل نخستین رویش پُربار
چنان دو شاخۀ همزاد
زبیخ بته زار بیشه های انجما سبز روییدی
تو با من از دیار نور می آیی
و آهنگ نخستین گام های استوار ما
به گوش راه ناهموار هیچستان بی واژه
سُرود واژگان هستی جاوید گردیده
آلا ای همزبان راستین من
غرورت سبز و جانت شاد
کلامت لاله زار سرخ دشتستان باورها
که چون بانگ « انا الحق » در طنین نور
تو سرشار از نشاط فتح هفت اقلیم با من باز می گردی
خوشا بر من که توبا از دیار نور می آیم
خوشا با تو که با من تا دیار نور می رانی
زندان پلچرخی دلو ١٣٦۴