به برگۀ پیشین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  
 

تابوت شاخه ها

بشکن بشکن!
تمام شاخ درختان باغ را بشکن!
و بر زمرد هر برگ
هجوم غارت گل­ های سرخ را بنویس
که بر کتیبۀ دهشت
پیامی بهتر از این نیست
پیامی بهتر از این نیست در تمامی عمر

دلم برای درختان باغ می سوزد

که پاره پارۀ دامان شان سبز شان هر روز
زدست­ برد کسان روی خاک می ریزد
و حجم آبی پندار شاخه­ های بلوغ
محیط جلوۀ صد اضطراب می گردد
محیط جلوۀ صد اضطراب بشکستن
محیط جلوۀ صد اضطراب ویرانی

صدای خشم فرو خفته در گلو؛ اما

کجا؟ برای کی گویم
که برگ و بار درختان
چو دست و پنجۀ جذامیان شهر غریب
فتاده روی زمین، روی خاک می پوسد

تو ای رسیده ز راه

نیاز تلخ درختان باغ را دریاب
که دست محرم و نامحرم
هزار شعلۀ غارت
درون بستر هر شاخۀ جوان افروخت
و آن الهۀ رویش
صبور و خسته و غمناک
چو من کنارۀ تابوت برگ­ ها بگریست
و در ترانۀ باد
صدای گریه­ یی در گوش لحظه ­ها جاری ­است
که باغ­ ها همه تابوت شاخه ­ها گردید
که باغ­ ها همه تابوت شاخه­ ها گردید
شهر کابل جوزا، ١٣٦٦