به برگۀ پیشین به برگۀ اصلی به برگۀ بعدی  
 

قصیدۀ بلند هستی

برای تو چه می توان سُرود
که تو یگانه اوج هر چکامه ای
و شاعر ز سرزمین خشم و استقامت و امید
قصیدۀ بلند هستی ترا
به روی برگ برگ لحظه های جاودانه­گی سُروده است

برای تو چه می توان سرود

سوار سرخ­ جامۀ شهاب سرخ روی
که بانگ سُم آن سمند باد پای تو
که از بسیط تنگ لحظه­ ها به سوی مرز بیکرانه­ گی گذشته است
به گوش اختران دور خفته در کرانه ­های شب
سُرود ضربه ­های نبض آفتاب می شود

برای تو چه می توان سُرود

که بی ­گمان همیشه کوچه کوچۀ دیار نقره گونۀ فلق
پُر از طنین سرخ شعر نام آفتابی تو است
و جامۀ حریر و تنگ واژه­ گان هنوز
به قامت بلند عشق تو نمی رسد
زندان پلچرخی اسد ١٣٦۴